eitaa logo
جاماندگان از قافله عشق 🦋
1.3هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
920 ویدیو
1 فایل
🌱درمنظومه شمسی سیاره ایست به نام زمین🌱 درگوشه ای از این سیاره جغرافیای ست به نام ایران در تاریخ ایستادگی ایران روایت ست بنام #دفاع_مقدس🌱 #نشر_آثار_شهدا #روایت_دفاع_مقدس 🌱چه سر ها داده ایم برای سربلندی ایران🌱 #جاماندگان_ازقافله_عشق جهاد تبیین
مشاهده در ایتا
دانلود
( 28 ) دفاع مقدس به روایت دشمن ♦️ علی حسن المجید معروف به علی شیمیایی در سال ۱۹۴۱ در زاده شده، اما خود او می‌گوید که متولد سال ۱۹۴۴ است. او صدام دیکتاتور معدوم بود. پله‌های ترقی نظامی را به سرعت طی کرد و در دوران رژیم بعثی به یکی از مهره‌های اصلی رژیم سرکوبگر صدام تبدیل شد. ♦️ علی شیمیایی را بسیاری «سنگدل‌ترین همراه صدام» می‌نامند که حاضر بود برای رژیم دست به هر جنایتی بزند. بر اساس گزارشی که نشریه آلمانی در ۲۶ ژوئن ۲۰۰۷ منتشر کرده بود، در یک نوار صوتی که از شیمیایی به دست آمده، این جنایتکار درباره گفته است: «من همه آن‌ها را با سلاح شیمیایی خواهم کرد!» ♦️ علی شیمیایی در دادگاه‌هایی که طی سال‌های ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۸ برگزار شد، اعتراف کرد که شخصاً دستور قتل‌عام کردهای برای پاکسازی آن شهر از این افراد را صادر کرده است. ♦️او در همین حال ضمن قسم خوردن در مقابل خداوند گفت: «من خود شخصاً دستور دادم آن دسته از افرادی که شهر حلبچه را بعد از محاصره - که مورد هدف ما بود – ترک نکرده بودند، کنند.» اولین حکم اعدام وی در سال ۲۰۰۷ به اتهام کشتار دسته جمعی کردهای عراق و جنایات غیر بشری در حمله معروف به «انفال» در سال ۱۹۸۸ صادر شد. ♦️ او سپس دو بار دیگر به اتهام سرکوب انتفاضه شیعیان در جنوب عراق پس از حمله عراق به کویت در سال ۱۹۹۱ و کشتن ده‌ها تن از یاران تقلید شیعی عراق «آیت الله سید محمد صدر» و نیز به اتهام شرکت در کشتار و آواره کردن شیعیان در سال ۱۹۹۹، به اعدام محکوم شد. وی برای چهارمین بار به عنوان مسئول حمله شیمیایی به روستای کردنشین حلبچه که به کشته شدن هزار نفر انجامید، به اعدام محکوم گردید. او نهایتاً در پنجم بهمن ماه ۱۳۸۸ (۲۵ ژانویه ۲۰۱۰) اعدام شد. ‌‌ کانال بچه های جبهه وجنگ      ‌‌‍‌‎‌     ‌‌‍‌‎‌@seYed_Ekhlas🇮🇷
(29 ) دفاع مقدس به روایت دشمن ♦️ماهر عبدالرشید کسی بود که حتی به خود عراقی‌ها هم نمی‌کرد، سال ۱۹۴۲ در تکریت به دنیا آمد و پس از پایان دوره تحصیلات به دانشکده افسری راه یافت. عبدالرشید فرمانده سپاه سوم عراق بود که در اواخر جنگ به فرماندهی سپاه هفتم رسید. او یکی از مشهورترین افسران بلندپایه ارتش عراق در جنگ با ایران بود. ♦️شهرت این فرمانده عراقی بیش از هر چیز و هر کس و شبه جزیره فاو است. خویشاوندی این ژنرال با صدام، پله‌های ترقی در ارتش عراق را جلو پای او گذاشت و بالاترین پله‌ای که او روی آن ایستاد، پذیرفتن پسر صدام - قصی - به عنوان خود بود. اما نقش دستگاه‌های تبلیغاتی عراق در بزرگنمایی لیاقت‌های نظامی و فرماندهی او در جنگ با ایران کمتر از این خویشاوندی نبود. ♦️اما شهرت ماهر عبدالرشید بعد از سقوط «فاو» به اوج خود رسید. این ژنرال مدعی شده بود فاو را از ایرانیان پس می‌گیرد و به عنوان هدیه ازدواج دخترش به تقدیم می‌کند. فهرست ضربه‌های وارد شده بر پیکر ارتش عراق در فاو را به سادگی نمی‌توان تهیه کرد. سپاه هفتم عراق، متلاشی شد و کسی از سرنوشت این سپاه، سرلشکر ستاد احمد عطاء الجرشی به همراه تعداد زیادی از افسرانش خبر ندارد. الشکرچی، فرمانده گردان یکم تیپ ۴۱۹ عراق در خرمشهر می‌گوید: ♦️در عملیات بازپس‌گیری خرمشهر توسط ایرانی‌ها، عبدالرشید فرماندهی عملیات در این محور را به عهده داشت و من شخصاً این دستور را از زبان او شنیدم. قضیه به این صورت بود که فرمانده تیپ ۲۴ با ماهر عبدالرشید تماسی گرفت و گفت: «قربان! زخمی‌های زیادی در منطقه نقش زمین شده‌اند و ما می‌خواهیم ابتدا آنان را تخلیه کنیم، پس از آنکه راه باز شد، تانک‌ها را به جلو حرکت دهیم.» ماهر عبدالرشید گفت: «نیازی به مجروحان نیست.» بلافاصله فرمانده تیپ پاسخ داد: «ولی قربان وجود آنان باعث کندی حرکت زره‌پوش‌های ما می‌شود.» ♦️ماهر عبدالرشید گفت: «با تانک‌ها و زره‌پوش‌ها به جلو حرکت کرده و از روی اجساد عبور کنید! این دستوری است که باید آن را از جانب صدام حسین تلقی کنید!» او در سال ۱۳۹۳ در سن ۷۲ سالگی و در گمنامی در بیمارستانی واقع در شهر . ‌‌‍‌ کانال بچه های جبهه وجنگ جاماندگان      ‌‌‍‌‎‌     ‌‌‍‌‎‌@seYed_Ekhlas🇮🇷
(32 ) دفاع مقدس به روایت دشمن ♦️ نبرد شلمچه از زبان سرهنگ عراقی خاطرات سرهنگ عراقی ثامر عبدالله ♦️بسیاری از فرماندهان دوران دفاع مقدس برای ثبت و ضبط تجربه‌های خود از هشت سال جنگ تحمیلی حکومت بعثی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، خاطرات خود از حضور در را بازگو کرده‌اند که ماحصل آن چاپ و انتشار کتاب‌های متعدد از این خاطرات است. ارزش این خاطرات که از آن‌ها به عنوان جنگ هم یاد می‌شود، ♦️علاوه بر بازگویی جنبه‌های دینی و انسانی در رفتار رزمندگان، به منزله اسناد شفاهی ماندگاری است که تاریخ دوران دفاع مقدس را در قالب رزمندگان به نسل‌های بعدی منتقل می‌کند. البته این مسئله سکه است و روی دیگر سکه به بازگویی واقعیت‌های جنگ تحمیلی از زاویه مقابل، یعنی و فرماندهان ارتش بعثی عراق بستگی دارد که آن‌ها هم تجربه‌ها و مشاهدات خود از هشت سال جنگ تحمیلی را بیان کنند. ♦️ این خاطرات باید چاپ و منتشر گردد تا تصویری روشن و تقریباً کاملی از واقعیت‌های هشت سال مقدس ملت مسلمان ایران در مقابل حکومت بعثی عراق برای آیندگان به یادگار گذاشته شود. ♦️در این زمینه شکی نیست که بسیاری از فرماندهان ارتش بعثی عراق از هشت سال جنگ تحمیلی این کشور علیه جمهوری اسلامی ایران خاطرات بسیاری در سینه دارند که تنها بخشی از آن‌ها که حکم اسناد با ارزش و تاریخی در این زمینه را دارند، تاکنون منتشر شده و بازگویی و مکتوب کردن بقیه خاطرات این افراد به تلاش و همت مراکز مطالعاتی در این زمینه بستگی دارد تا بخش قابل توجهی از این خاطرات یا همان برای نسل‌های بعدی منتقل شود. هر چند تاکنون کتاب‌های متعددی در این باره چاپ و منتشر شده است، ♦️اما ابعاد واقعه بزرگ‌تر از آن است که بشود در قالب چند کتاب خاطره یا تحقیق و پژوهش به ثبت و ضبط همه آن پرداخت و مطمئن شد که وظیفه اصلی مسئولان مربوطه و محققان و پژوهشگران این حوزه تمام شده است و اسناد این رویداد قرن به شکل مطلوب به نسل‌های بعدی انتقال یافته است. ♦️امروز آثاری که از سوی افسران و سربازان عراقی در کشورهای دیگر منتشر می‌شود، بیانگر این نکته است که عراقی‌ها نیز مانند صاحب ادبیات جنگ هستند؛ ♦️زیرا هم بوده‌اند و هم . به همین خاطر متجاوز شکست‌خورده .مقاومت خلق کند. واما ادامه خاطرات سرهنک عراقی ثامرعبدالله👇 ♦️«اداره‌ی محور به عهده لشکر شش زرهی به فرماندهی سرتیپ ستاد ثابت سلطان بود. تیپ ما به فرماندهی سرهنگ ستاد حازم الدلیمی به نیروهای لشکر شش...» فصل دوم: تحلیل و خاطرات فرماندهان و اسرای عراقی از جنگ تحمیلی (۱۸۱) ♦️حرکت نیروهای تحت فرماندهی ثامر عبدالله به سمت محور شیب و به روزهای شدید درگیری در این محور و محورهای اطراف آن اشاره می‌کند. سرهنگ عراقی راوی خاطرات به اسرای ایرانی اشاره می‌کند و می‌گوید: «حرکت کردیم، جنگ تن به تن ما و اسلامی (ایران)شروع شد... گروه زیادی از سربازان ایرانی را اسیر کردیم. تعدادشان به ۵۵ یا ۶۵ نفر بود. ♦️سرلشگر هشام صباح الفخری را صادر کرد و گفت: «از طرف حسین دستور رسیده که سربازان را اعدام کنیم.» در ادامه به بیان خاطرات خود از محور شلمچه می‌پردازد: «شلمچه، سرزمین گسترده‌ای است که لابه‌لای سنگرها قرار دارد. در این منطقه، سیستم‌های دفاعی بی‌نظیری ساخته شده است. ♦️این مواضع در یک منطقه بیابانی به مساحت ده تا سیزده کیلومتر مربع گسترده است؛ به این صورت که آن را کرده، سپس آب بستند و بعد، سنگرهای خالی کوچکی کنار آب ساخته شد که در این سنگرها، مواضعی هم جهت انتقال نیرو و مواد غذایی ساخته شد. دیدبان‌ها در اینجا فعال بودند و سلاح‌های آماده آتش هم مستقر شد. این کلی از جغرافیای شلمچه است؛ منطقه‌ای که لشکر یازدهم به فرماندهی آل رباط در آن عملیات موفقی انجام داده بود.» ♦️سرهنگ ثامر عبدالله همچنین تشریحی از موقعیت و شرایط نبردها در منطقه عمومی شلمچه ارائه می‌دهد: «تیپ ما به منطقه رسید. این منطقه با تهدیدی جدی روبه‌رو بود. به فرمانده گردان - عزّت القره غولی - گفتم: «فکر می‌کنی چه اتفاقی می‌افتد؟» گفت: «با نشان‌های شجاعت از ما تقدیر خواهند کرد!» ♦️گفتم اما من فکر می‌کنم در این نبرد می‌شویم.» گفت: «نه! من از آینده خودم و می‌دانم که زندگی‌ام طولانی است!» تیپ ما برای آماده‌سازی گروهان‌های خود در منطقه‌ی الجباسی در نزدیکی شلمچه مستقر شد. در شب، تمام واحدها در این منطقه گرد آمدند؛ طوری که منطقه دچار کمبود مواد غذایی شد، چون یک سوم ارتش عراق در اینجا گرد آمده بودند. کانال بچه های جبهه وجنگ      ‌‌‍‌‎‌     ‌‌‍‌‎‌@seYed_Ekhlas🇮🇷
(34) دفاع مقدس به روایت دشمن ● جنایت‌های صدام از زبان «شبیه صدام» ♦️«شبیه صدام»، روایت صدام از زندگی شخصی و سیاسی دیکتاتور عراق است. روایت‌هایی که گاه آن‌قدر تکان‌دهنده‌اند که انسان را به تأمل وا می‌دارند. «شبیه صدام»، مجموعه خاطرات عراقی به نام رمضان است که به خاطر شباهت به صدام در سال [۱۹۷۹] توسط یکی از نزدیکانش به حزب بعث معرفی و پس از انجام عمل جراحی تا سال [۱۹۹۷] نقش را در عرصه‌های اجتماعی، سیاسی و نظامی کرد. ♦️ وی در همین سال با کمک کُردهای عراق و سیا به ترکیه فرار کرد و از آن‌جا به متحده رفت. ♦️میخائیل رمضان با این شباهت توانست را در عرصه‌های اجتماعی، سیاسی و نظامی بازی کند. او در کتاب خاطرات خود با عنوان عربی «شبیه صدام» که عنوان برگردان آن در ایران «شبیه صدام» است، زیادی را فاش می‌کند. او حتی با مبارک، رئیس‌جمهور مخلوع مصر و یاسر عرفات، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین ملاقات می‌کند، بدون اینکه آن دو ببرند که او واقعی نیست. صدام از جبهه جنگ عراق با ایران و روزهای اشغال کویت متعددی داشته است. ● زندان‌های مخوف صدام رمضان، ،👇 را چنین توصیف می‌کند: ♦️«صدام مانند یک جنایتکار و حتی جنایتکار یا یک جنایتکار نیست؛ او جنایتکاری است از که ندارد و هیچ کس 👇 به ....» ♦️یکی از بخش‌های خوفناک کتاب به شرح زندان‌هایی می‌پردازد که صدام در آن به صورت مخفیانه بی‌گناهی را شکنجه و زندانی کرده است. به گفته نویسنده این اثر، مخوف‌ترین زندان‌ها مربوط به افرادی است که به دلیل👇 دینی دستگیر شده‌اند: ♦️«زشت‌ترین و فجیع‌ترین نوع شکنجه جسمی و روحی را در شعبه پنجم» یا «شعبه مبارزه با فعالیت‌های » مشاهده کردم. این شعبه در طبقه سوم مدیریت امنیت کل مستقر است و دارای سالن‌های درازی است که در دو سوی این سالن‌ها، اتاق‌هایی مقابل هم وجود دارد. در داخل آن‌ها وسایل و زنجیرهای متصل به و بطری‌های بزرگ و ابزار کشنده و آلات دیگری وجود دارد که با آن‌ها پاهای زندانیان را می‌بندند. ♦️بطری‌های شیشه‌ای، مانند بطری نوشابه پپسی نیز وجود دارد. این بطری‌ها از بالا شده بودند و از آن‌ها برای زندانی روی آن‌ها استفاده می‌کنند. حکایت‌های عجیب دیگری وجود دارد که هیچ‌گاه من آن‌ها را نمی‌کرد! ‌‌ ِکانال بچه های جبهه وجنگ جاماندگان      ‌‌‍‌‎‌     ‌‌‍‌‎‌@seYed_Ekhlas🇮🇷
(37) دفاع مقدس به روایت دشمن ● مصاحبه‌ای مفصل با «نزار عبدالکریم الخزرجی» 3 ♦️نزار الخزرجی سرانجام در مارس [۱۹۹۶] (اسفند ۱۳۷۴) موفق شد از عراق و از نظام اعلام جدایی کند. او ابتدا همسرش را به اردن فرستاد تا مقدمات سفر وی را فراهم کند. پس از گذشت سه ماه از سفر همسرش به امان و سپس به ترکیه، ژنرال الخزرجی با لباس زنانه از استان موصل به کردستان رفت. در آنجا یک فروند هواپیمای آمریکایی در انتظارش بود تا او را به اردن ببرد. وی در اردن اعلام کرد که به صفوف مخالفین رژیم وقت عراق پیوسته است. ♦️نزار الخزرجی به خوبی روشن است که گروهی که مربوط به آن منطقه هستند، در جایگاه‌های مهم سیاسی، نظامی و اقتصادی پخش شدند، ولی نباید درباره نقش این مجموعه - از جهت تأثیر در تصمیمات - اغراق کنیم. تصمیم‌گیری در دست یک نفر بود و آن هم کسی نبود جز حسین. مرد شماره دو هم بود و پیش از او کامل توانسته بود در نقش مرد شماره دو ظاهر شود. ♦️در عراق شکنجه وجود داشت، ولی درباره این مسائل به صورت «در گوشی» حرف زده می‌شود و مردم ترجیح می‌دهند درباره آن صحبت نکنند. در خارج، پس از خروج از عراق و جدا شدن از نظام، برای ما خیلی چیزها شد؛ از جمله شکنجه‌های وحشتناک ارتش. ♦️در دهه ۸۰ میلادی کاملاً درگیر جنگ بودیم و مسائلی از این دست را دنبال نمی‌کردیم. 👈سؤال: پس از توقف جنگ عراق و ایران و این حس صدام که از جنگ پیروز بیرون آمده است، چه چیزی تغییر کرد؟ ♦️نزار الخزرجی: البته هیچ کس - حتی خود صدام حسین - انتظار نداشت که جنگ به صورتی که رخ داد، بیفتد. به همین دلیل در عراق به راه افتاد که مدتی ادامه داشت. نقطه پایان جنگ به این صورت، نقطه تحول خطیری در صدام حسین بود. او حالا حس می‌کرد که فرمانده امت [عرب] و محافظ آن است، نه فقط محافظ عراق. خودش را حامی خلیج [فارس] حساب می‌کرد. ♦️ او پیش‌تر مدام تکرار می‌کرد که این امت به کسی احتیاج دارد تا از آن محافظت کند، چون دیگران توان آن را ندارند. او معتقد بود موضع اعراب باید مستحکم شود و در جهانی که جز زبان زور را نمی‌فهمد، کشورهای و رهبرانش قدرت آن را ندارند که با تهدیدات بزرگ مواجه شوند. 👈سؤال: صدام چه قدر از سوریه به خاطر موضعش در جنگ عصبانی بود؟ ♦️نزار الخزرجی: شدیداً بود و نظام سوریه را در رأس👇 دسته‌بندی می‌کرد. [البته] نظامی‌ها را در بحث‌های سیاسی جزئی وارد نمی‌کرد، ولی [گاهی] در صحبت‌هایش عباراتی به کار می‌برد که نشانگر ناراحتی و رنجش او از موضع بعضی از کشورهای عربی بود. خصوصاً که صدام درگیری [جنگ با ایران] را در چارچوب درگیری بین امت عرب و فارس‌ها تعریف می‌کرد. ♦️سرزنش او در درجه اول متوجه سوریه بود، بعد و . 👈[اما] عربستان سعودی، کویت، کشورهای خلیج [فارس] و اردن و تا حدی مصر را - بعد از آنکه برای بازگرداندنش به اتحادیه عرب تلاش کرد - کشورهایی می‌دانست که موضعشان خوب است. 👈سؤال: در دهه ۸۰ میلادی، روابط سوریه و عراق متشنج بود. نگران نبودید که بین عراق و سوریه جنگ به راه بیفتد؟ ♦️نزار الخزرجی: به دلیل اختلافات و حساسیت‌های حزبی که از قدیم بود، تشنجی در روابط وجود داشت که اختلافات درباره نقش‌های دو کشور در منطقه و درباره موضع [عراق] نسبت به ایران بعد از سقوط شاه و مسائل دیگر هم به آن اضافه شد. این اختلاف، مخفی نبود، ولی مسئله به حدی که موجب بروز جنگ شود هم نبود. ما اساساً تصور نمی‌کردیم که ارتش عراق روزی با یک کشور عربی بجنگد. به همین جهت کویت [برای ما] بود، چون این اقدام با شعارهایی که قبلاً داده شده بود تناسب . عراق در حالی وارد جنگ شد که پس‌اندازی معادل ۴۳ میلیارد دلار داشت و در حالی از جنگ خارج شد که حدود ۷۰ میلیارد دلار بدهی داشت. ‌‌‍‌‎ کانال بچه های جبهه وجنگ جاماندگان      ‌‌‍‌‎‌     ‌‌‍‌‎‌@seYed_Ekhlas🇮🇷
40 دفاع مقدس به روایت دشمنمصاحبه‌ای مفصل با «نزار عبدالکریم الخزرجی» 6 👈سؤال: آیا صدام با تو در جبهه دیدار داشت؟ ♦️نزار الخزرجی: بیش از یک بار آمد. 👈سؤال: در کدام جبهه؟ ♦️نزار الخزرجی: در بخش مرکزی در شرق دوبار پیش من آمد و از من خواست به خطوط مقدم برویم. ولی من او را به بخش‌های بردم و گفتم این جا خطوط است، چون اگر می‌شد، مسئولیتش به گردن من بود. 👈سؤال: عدنان خیرالله هم شجاع بود؟ ♦️نزار الخزرجی: بله، شجاع بود و چیز فهم، ولی تصمیم‌گیری با او نبود. بعد از قطعنامه ۵۹۸، بسیاری از فرماندهان و افسران بلندپایه را . تعداشان شاید بیش از 250نفر است شاید هم بیشتر 👈سؤال: فرماندهان نظامی اصلی در زمان جنگ عراق و ایران چه کسانی بودند؟ ♦️نزار الخزرجی: خیلی‌ها شدند و توانستند با موفقیت نبردها را فرماندهی کنند و برخی دیگر هم در انجام مأموریت‌هایشان خوردند. ولی ما در پایان کار جنگ را یکسره کردیم. 👈سؤال: صدام از فرماندهان نظامی، کسی را اعدام هم کرد؟ نزار الخزرجی: ، به دلیل آنچه عدم انجام وظایفشان به شکل حساب می‌کرد، نه به دلیل خیانت و کم‌کاری. 👈سؤال: این اعدام‌ها در روحیه ارتش عراق تأثیر نداشت؟ ♦️نزار الخزرجی: قطعاً ؛ ولی در هر حال جنگ، جنگ است و جایی برای آسان گرفتن نیست. 👈سؤال: چه طور یک فرمانده می‌شد و چه کسی باید در مورد اعدام او می‌کرد؟ ♦️نزار الخزرجی: از این قضیه خبر نداریم. مثلاً بعد از سقوط محمره (خرمشهر)، فرمانده سپاه و فرماندهان لشکرها از جمله سرلشکر 👈«صلاح القاضی»، فرمانده سپاه سوم شدند. می‌گویند او با صدام و فرماندهان به دلیل در و دخالت در مدیریتش در صحنه عملیات - که موجب تلفات زیادی در لشکر شده بود – یکی به دو کرد. این قبیل بحث‌ها را فرماندهی نوعی مبارزطلبی به حساب می‌آورد. 👈سؤال: بعد از جنگ چه طور؟ ♦️نزار الخزرجی: این جا بود که سر به کردن آغاز شد. ارتش عراق از جنگ پیروز خارج شد! افسران از این جنگ سربلند برگشتند، چون در نبردهای سنگینی شرکت کرده بودند. این که حتی افسران رده بالا داشتند ((موجب حکومت شد)) پس کرد به عملیات و سر به نیست کردن و دور کردن آن‌ها از قدرت. 👈سؤال: این سر به نیست کردن‌ها شامل نظامیان در چه سطحی بود؟ ♦️نزار الخزرجی: فرماندهان سپاه‌ها، لشکرها و تیپ‌ها، اعدام شدند. 👈سؤال: می‌توانیم بگوییم که ده‌ها نفر از افسران رده بالا شدند؟ ♦️نزار الخزرجی: عددشان خیلی بیشتر از ده‌ها نفر است. شاید ده‌ها نفر از افسران رده بالا به نفر از دیگر افسران. ♦️این تعداد جدایِ از اعدام افسران و درجه داران وسربازان توسط فرماندهان در پشت خط مقدم بعداز عقب نشینی ها هست که در های صحرایی که از طرف فرماندهان وابسته به حزب بعث صورت می گرفت و آمارشان بسیار بیشتر از این اعداد است به اضافه فراریان از جنگ؛ 👈سؤال: کدام عنصر بود که جنگ بین عراق و ایران را یکسره کرد؟ ♦️نزار الخزرجی: به کارگیری درست قدرت ارتش و نیروهای مسلح [عراق]. می‌شد جنگ را چند روزه تمام کرد به شرطی که از امکانات ارتش از همان ابتدا استفاده می‌شد. بنابراین معتقدم که من در نجات صدها هزار نفر از عراقی‌ها و ایرانی‌ها و کم کردن تلفات و خسارت‌ها نقش داشتم. 👈سؤال: شما چه طور با تصمیم مواجه شدید؟ ♦️نزار الخزرجی: گرفتیم و بسیار خوشحال شدیم چون ((اراضی عراق کاملا آزاد شده بود)) و به دلیل از بین رفتن علامتهای مرزی قدیمی و برای اینکه مجالی برای اشتباه نماند تا مسافتهای دو سه کیلومتری داخل خاک ایران هم رفته بودیم. من این موضوع را به فرماندهی اطلاع دادم. 👈سؤال: تلفنی به او اطلاع دادی؟ ♦️نزار الخزرجی: نه! با هم بودیم و سپس از پیش او رفتم و او هم بیانیه مشهورش را صادر کرد. هنگام پذیرش قطعنامه از طرف [امام] خمینی؛ صدام خیلی خوشحال شد و گفت خدا خواست که عالم و ملت ما این را بشنود که همان خمینی که می‌گفت نوشیدن جام زهر را بر آتش بس مجبور شده است آتش بس را بپذیرد. ترجیح می‌دهد، 💢👇 اولا هدف صدام اشغال وتصرف خاک. ایران بود و ساقط کردن جمهوری اسلامی و 👈** این فرمانده عراقی در دفاع مقدس، فراموش کرده که هیچیک از اهداف خصوصا تغییر قطعنامه مانده و در مورد جمله معروف حضرت امام (ره) نیز، آن را شکست کرده نه اهداف بلند وی در حاکمیت ملت عراق بر ظلم صدام و دیگر مسائل داخلی. و خوشحالی شان هم بابت آزاد شدن خاک عراق بود؛ ‍ کانال بچه های جبهه وجنگ      ‌‌‍‌‎‌     ‌‌‍‌‎‌@seYed_Ekhlas🇮🇷
(43) دفاع مقدس به روایت دشمن ● مصاحبه‌ای مفصل با «نزار عبدالکریم الخزرجی» (9) 👈سؤال: چه کسی جایگزین صدام است؟ ♦️نزار الخزرجی: بله، مورد شبیه وجود دارد. اما اگر به آن‌ها شوید، می‌دانید که آن‌ها نیستند. در مورد آن‌ها اغراق وجود دارد. آن‌ها در مراسم استفاده می‌شوند، نه در استقبال و پذیرش نمایندگان. 👈سؤال: آیا او از مسموم کردنش با غذا می‌ترسد؟ ♦️نزار الخزرجی: کسانی هستند که غذا و آن‌ها را بررسی می‌کنند. او به هر حال عاشق غذاست و من متوجه شدم که او به آرامی و با اشتها غذا می‌خورد. 👈سؤال: شوخی هم می‌کند؟ نزار الخزرجی: او عاشق خندیدن و شوخی کردن است و غالباً شوخی می‌کند، بخصوص با افرادی مانند عزت ابراهیم و لطیف ناصف جاسم. می‌خندد و شانه‌های خود را تکان می‌دهد. در جلسات آزاردهنده نیست. به هر حال، او مردی صبور است. 👈سؤال: آیا از عبارات خشن استفاده می‌کند؟ ♦️نزار الخزرجی:با همه این طور نیست. او مؤدب است و از واژگان درشت استفاده نمی‌کند. نجیب، اما مسلط و توانمند است. البته در بعضی موارد هم خشن وعصبانی. 👈سؤال: چه زمانی احساس کردید که کویت را می‌توان هدف قرار داد؟ ♦️نزار الخزرجی: بیش از یک ماه پیش تنش‌ها علنی شد. عجیب است که در طول اجلاس عرب که حدود چهار ماه قبل از جنگ در بغداد برگزار گردید، صدام به امیر کویت، شیخ جابر آل احمد، بالاترین مدال عراق را اعطا کرد.ولی صدام قانع به رهبری عراق نبود می خواست کشورهای عرب اورا بعنوان رهبر بپذیرند. 👈سؤال: اما او از موضعی بالا عمل می‌کرد که انگار ناصر جدید است؟ ♦️نزار الخزرجی: بیشتر از ناصر. حتی گفتم که تنش ظاهر شد. رسانه‌ها شروع به نوشتن درباره افزایش قیمت نفت و سرقت نفت کردند. تماس‌هایی ایجاد شد، اما کدورت را برطرف نکرد. هیچ کس نمی‌کرد که عراق که طرفدار عربی است، می‌تواند به کویت حمله کند و یک کشور عربی را از وجود خارج کند. 👈سؤال: آیا در فرهنگ ارتش عراق زمینه‌ای وجود دارد که کویت به عنوان بخشی از عراق در نظر گرفته شده باشد؟ ♦️نزار الخزرجی: طبق بعضی اسناد قدیمی، کویت در دوره عثمانی بخشی از بصره بوده است. در زمان شاه، قاضی فراخوانی برای کویت به عراق وجود داشت. مشابه در دوران عبد الکریم قاسم مطرح شد. این موضوع وجود داشت، اما حزب حاکم در عراق، بعث است که خواستار وحدت عرب می‌باشد. عراقی‌ها به اعتقاد دارند، نه به اجبار گرد آمدن.اما صدام متفاوت بود. 👈سؤال: از چه زمان موضوع تهاجم را فهمیدید؟ ♦️نزار الخزرجی: شب حادثه در خانه‌ام بودم. دبیرکل ستاد فرماندهی کل، علاءالدین الجنابی، صبح با من تماس گرفت و از من خواست که به فرماندهی کل بروم. پرسیدم چه طور؟ وی گفت: «گارد جمهوری، نیروی هوایی و ارتش به کویت مبادرت کرده‌اند.» ♦️یک ربع ساعت بعد، وزیر دفاع، عبدالجبار شنشل، وارد شد و از همین طریق مطلع شد. تصور کنید که ارتش اطلاع وزیر دفاع و ستاد، اقدام به ماجراجویی از این دست کرده بود. خیلی شدیم. کشور ، یک کشور همسایه بود و ما شعارمان این بود که نه تنها در دفاع از عراق، بلکه برای اعراب جنگیده‌ایم! این دیگربا شعارحزب بعث در تناقض بود. واعراب هم متوجه این تناقض شدند. ‌‌‍‌ کانال بچه های جبهه وجنگ جاماندگان      ‌‌‍‌‎‌     ‌‌‍‌‎‌@seYed_Ekhlas🇮🇷
(44) دفاع مقدس به روایت دشمن ● مصاحبه‌ای مفصل با «نزار عبدالکریم الخزرجی» 10 ♦️بعد از حمله عراق به کویت، سه یا چهار روز بعد، اولین ملاقات با صدام حسین برگزار شد. ما و وزیر دفاع احضار شدیم تا ملاقات کنیم. ماشین‌ها ما را به منطقه بردند. بعد از چرخاندن در خیابان‌های ، ما وارد مکانی شدیم. آنجا را که بر روی دیوارها آویزان بود، ملاحظه کردیم. ربع ساعت بعد، صدام حسین وارد شد. وی گفت: «لطفاً نکنید! ♦️من در مورد روند کویت به شما نگفتم و این بدان معنی نیست که من به شما اعتماد ندارم. دوم اینکه من کویت را با خاص خود به طور مستقیم آزاد کردم.» سپس به من گفت: «من می‌خواهم گارد جمهوری را برگردانم و شما باید در منطقه کویت باشید و ارتش را به جای گارد جمهوری قرار دهید. ما آن‌ها را به منطقه مرزی می‌رسانیم تا به عنوان پشتیبان باشند.» ♦️صدام در این جلسه خوشحال به نظر نمی‌رسید. من به کویت رفتم و میزان نیروهای مورد نیاز برای جایگزینی گارد جمهوری را تخمین زدم و اقدام نمودم. در نهمین روز از حمله، یک گزارش استراتژیک برای فرمانده کل، قائم مقام معاون او و وزیر دفاع نوشتم. در گزارش من در مورد این رویداد و اینکه چه تغییرات شگرفی در منطقه رخ داده است، صحبت کردم و اینکه چه اتفاقی می‌تواند در سطح و جهانی رخ دهد. من اشاره کردم که آنچه عراق انجام داده است، منجر به یک بزرگ می‌شود که ممکن است شبیه به یک جهانی کوچک باشد. ♦️گفتم که کشورهای غربی به رهبری ایالات متحده در این جنگ همراه با کشورهای عربی شرکت خواهند کرد و ممکن است این جنگ فراتر از فقط آزادی‌سازی کویت باشد. ♦️چهار هفته پس از حمله، من یک گزارش عملیاتی نوشتم که در آن چگونگی مقابله نیروهای ائتلاف مقایسه شده است. توضیح دادم که جنگ صد درصد است و ما این جنگ را از خواهیم داد. این گزارش توصیه‌ای را مطرح می‌کند که ما از طریق :دیپلماتیک مشکل را برطرف کنیم. در ۱۸ سپتامبر، حدود شش هفته پس از حمله، ما را به جلسه‌ای با حضور وزیر دفاع، من، فرمانده نیروی هوایی، مدیر اطلاعات و همچنین دبیرکل فرماندهی احضار کرد. به نظر می‌رسید از زمان شروع جلسه، نگران است. صدام به من گفت: «شما دو گزارش تهیه کردید که می‌خواهم درباره آن‌ها بحث کنید.» ♦️ من شروع به ارائه گزارش‌ها کردم و خاطرنشان نمودم پتانسیل ما با آن‌ها هرگز برابر نیست، به این معنی که هیچ امکانی برای جنگ وجود ندارد و ما در مواضع خود نابود خواهیم شد. گفتم حداقل یک ماه قبل از آنکه دشمن شروع به حمله به سربازان از طریق حمله زمینی بکند، یورش‌های همه‌جانبه با هدف از بین بردن اماکن و مناطق زیربنایی حساس انجام می‌شود. ♦️صدام گفت: «چه؟! هیچ حمله هوایی یک ماه طول نمی‌کشد، فقط یک یا دو روز است و زمینی آغاز می‌شود و ما به آن‌ها درس عبرت می‌دهیم.» پاسخ دادم: «آقا! ما ♦️شانس چنین مقابله‌ای نخواهیم داشت. آن‌ها پل‌ها، پادگان‌ها و کارخانه‌ها را نابود می‌کنند و در نهایت به نیروهای رزمنده ما حمله خواهند کرد.» او ناراحت شده بود و من هنوز در بخش صحبت‌هایم بودم. بنابراین همه ایستادیم و خطاب به من گفت: «تیم نزار! چرا نمی‌گویی که جنگ کنی؟» حرف زدن برای من دردناک بود و من یک افسر بودم که با صراحت در مورد موضوع سرنوشت کشور صحبت می‌کردم. ♦️گفتم: «آقا! من یک سرباز هستم و زندگی خود را در ارتش و رئیس ستاد ارتش سپری کردم. به همین دلیل باید تمام حقیقت را بگویم. آقا! حقیقت از آنچه ذکر کردم بدتر است.» وی پاسخ داد: «بنابراین جلسه به پایان رسید.» در چشمانش بارز بود! خسته از جلسه خارج شدم. که به می‌رود و آن رهبر این نکته را در نظر که من به خاطر عشق به کشورم و بر اساس تجربه صحبت می‌کنم. بودم! ♦️در واقع من برای کشورم ترسیدم. من به عنوان یک سرباز می‌دانستم که قدرت نداریم. روز بعد، پس از مدتی، یکی از وابستگان صدام نزد من آمد تا نامه‌های شخصی خود را به نام مجید که در کاخ کار می‌کند، منتقل کنم. وی نامه سمت رئیس ستاد ارتش را به من تحویل داد. 👈"از صدام به ژنرال نزار الخزرجی. برای من دشوار است که به مردان و ارتش به طور خاص بگوییم که مواضع خود را تغییر دهند. مرحله فعلی شما را ملزم به تغییر موضع خود می‌کند. ما از شما برای همه تلاش‌ها و وقایعی که در جنگ قادسیه انجام داده‌اید، تشکر می‌کنیم. ♦️ما انتظار داریم که شما این وظیفه را همان‌طور که قبلاً قول داده‌اید، انجام دهید. صدام حسین." کانال بچه های جبهه وجنگ      ‌‌‍‌‎‌      ‌‌‍‌‎‌     ‌‌‍‌‎‌@seYed_Ekhlas🇮🇷
(45) دفاع مقدس به روایت دشمن ● مصاحبه‌ای مفصل با «نزار عبدالکریم الخزرجی» (11) 👈سؤال: در زمان جنگ کجا بودید؟ ♦️نزار الخزرجی: من در بغداد بودم و در هیچ کاری مشورت نکردم. سؤال: چه کسی برنامه حمله به را تدوین کرد؟ ♦️نزار الخزرجی: آنچه می‌دانستم این بود که شخصاً با حضور حسین کامل و علی حسن المجید این طرح را انجام داد. آن‌ها ممکن است دیگران را برای موضوعات فراتر از این استخدام کرده باشند، اما طرح حمله در میان این سه نفر بود. 👈سؤال: بعد از عزل، شما رفتار رژیم با خودتان چه تغییری کرد؟ ♦️نزار الخزرجی: آن‌ها محافظانی را که از بستگان من بودند، کشیدند و خود از خانه من محافظت کردند. آن‌ها من را به مکانی دیگر منتقل کردند و با نگهبانان امنیت ویژه (پسرصدام) آمدند. کار نگهبانان جدید پیگیری و نظارت بر من بود. آن‌ها اتومبیل‌های امنیت خصوصی را در خیابان اول قرار دادند و تلفن مرا می‌کردند. در عمل، بدون اعلام رسمی، این اقدام آن‌ها به نوعی دستگیری من با نظارت شدید بود. 👈سؤال: ارتش عراق چگونه شکست خورد؟ ♦️نزار الخزرجی: باور کنید نمی‌خواهم آن روزهای دشوار را به خاطر آورم. روزهای دردناک و تحقیرآمیزی بود که درس‌های بزرگی به ما داد. کشور را کرد و ما تحقیر شدیم و تحقیرشده به هیچ چیز اهمیت نمی‌دهد! 👈سؤال: آیا کل داستان کویت یک جدی بود؟ نزار الخزرجی: من آن را یک اشتباه می‌دانم. سؤال: قبل از عزل چند بار به کویت سفر کرده بودید؟ نزار الخزرجی: سه بارش را یادم می‌آید. ‌‌‍‌ کانال بچه های جبهه وجنگ      ‌‌‍‌‎‌     ‌‌‍‌‎‌@seYed_Ekhlas🇮🇷      ‌‌‍‌‎
(46) دفاع مقدس به روایت دشمن ● مصاحبه‌ای مفصل با «نزار عبدالکریم الخزرجی» 12(آخر) 👈سؤال: آیا دوست داشتید خانواده حاکم کویت را بازداشت کنید؟ ♦️خزرجی: البته! او (صدام)چنین آرزویی داشت. - آیا او فکر می‌کرد که همیشه در کویت زندگی خواهد کرد؟ ♦️ بله، انتظار وقوع جنگ را نداشت و محاسباتش از آب درآمد. او بر این باور بود که غرب به نفت علاقه دارد و یک‌چهارم ذخایر نفت جهان در دستان مردی است که قادر به تثبیت مواضع خود می‌باشد. وی آمادگی تأمین نفت برای غرب را داشت، اما نمی‌دانست که جهان تغییر کرده، سازمان ملل متحد شکل گرفته و منافع قدرت‌های بزرگ و حتی علوم نظامی دگرگون شده‌اند. ♦️در حقیقت، او از سیاست خارجی بود و در این زمینه ضعف داشت! او نمی‌دانست که چه تغییراتی در تصویر بین‌المللی رخ داده است. در امنیت داخلی و تسلط بر مردم مهارت داشت، اما در سیاست بود. تصور کنید که پس از حمله به کویت، از اینکه رهبران عرب در کنار او نایستادند و مردم آن کشورها نیز برای سرنگونی حکومت‌هایشان قیام نکردند، شگفت‌زده شد! ♦️عدم آگاهی وی از دنیای خارج موجب شده بود که سیگنال‌ها را به‌درستی درک . این همان اتفاقی است که در دیدار او با دیپلمات گلپسی - دیپلمات آمریکایی رخ داد. گلپسی در حال آماده شدن برای رفتن به تعطیلات بود و از طریق وزارت امور خارجه مأموریت یافت که با رئیس‌جمهور دیدار کند. او توضیح داد که کشورهای حوزه خلیج فارس در تلاش‌اند تا را گرسنه نگه دارند و به درآورند، و این عملی است که می‌تواند واکنش شدیدی از سوی ما به همراه داشته باشد. ♦️گلپسی دستورالعمل خاصی نداشت و پاسخ‌های کلی ارائه می‌کرد. گلپسی به او گفت که سیاست آمریکا مداخله در اختلافات بین کشورهای عربی نیست و نگرانی خاصی ندارد؛ زیرا آن‌ها خودشان می‌توانند مشکلاتشان را حل کنند. این سخنان به‌عنوان چراغ تفسیر شد. تصور کنید که او شروع جنگ را نوعی خیانت دانست و گفت: «خیانتکار! خیانتکار!» 👈سؤال: آیا مسئله تا مرز جنگ پیش می‌رود و سپس حل‌وفصل می‌شود؟ ♦️خزرجی: بله، وقتی جیمز بیکر - وزیر امور خارجه آمریکا - خواستار دیدار با عزیز شد، او متوجه شد که این یک اولتیماتوم است و به دنبال آن جنگ خواهد آمد. او آمریکا را ضعیف دانست! صدام دستورات لازم را به عزیز داده بود تا در مذاکرات سرسخت باشد. بیکر که اهداف کشورش را پنهان نمی‌کرد، به عزیز گفت: «عراق خواهد شد و شما را به دوران اولیه بازخواهیم گرداند.» 👈سؤال: او در کجا پناه گرفت؟ ♦️خزرجی: این شیوه او بود، هیچ‌کس از محل اختفای او آگاه نبود. 👈سؤال: آیا او از واکنش شوروی‌ها شگفت‌زده شد؟ ♦️خزرجی: بله، اتحاد جماهیر شوروی به او گفتند: «شما می‌خواهید ما را در معرض خطر یک جنگ قرار دهید، آن‌هم بدون اینکه در این مورد با ما کرده باشید.» 👈سؤال: داستان قیام جنوب و شمال پس از جنگ کویت چیست؟ ♦️خزرجی: فشارها بسیار زیاد شده بود و هنگامی که تلاش می‌کرد(صدام) از زیر این فشارها خارج شود، این اتفاق رخ داد. حتی احساسات میهنی باید کنترل و هدایت شوند تا در مسیرهای متناقض حرکت نکنند. متأسفانه شورشیان در جنوب، ارتش و نهادهای حکومتی را هدف قرار دادند. ارتش، به‌جای پیوستن به قیام، درگیر درگیری‌هایی با مردم شد. هدف ارتش این بود که در برابر قیام آمادگی داشته باشد و به صدام بماند. اطلاعات من نشان می‌دهد که رهبران و فرماندهان در واکنش به احساس تحقیر و فریب، تصمیم گرفتند که را سرنگون کنند. 👈سؤال: چه چیزی منجر به سرکوب قیام جنوب پس از جنگ کویت شد؟ ♦️خزرجی: سرکوب قیام جنوب توسط گارد جمهوری، نیروهای امنیتی و بخشی از ارتش انجام شد. در آن زمان، صدام حسین اعضای شورای فرماندهی انقلاب و رهبری ملی حزب بعث را به مناطق مختلف فرستاد و به آن‌ها گسترده‌ای داد. ♦️از جمله این افراد، الدوری، یاسین رمضان و حسین کامل بودند. صدام اعضای رهبری را در چند منطقه مستقر کرد. در شهر صدام (بغداد)، درگیری‌هایی رخ داد که باعث تلفات هر دو طرف شد، اما در نهایت قیام سرکوب گردید. ‌‌‍ کانال بچه های جبهه وجنگ      ‌‌‍‌‎‌     ‌‌‍‌‎‌@seYed_Ekhlas🇮🇷
(47) دفاع مقدس به روایت دشمن يوم الرعد ♦️ مقارن ۳۱ شهریور ۱۳۵۹، رژیم توسعه‌طلب و جنگ‌افروز بغداد، در پی دریافت چراغ سبز از کاخ سفید، تهاجم سراسری ارتش بعث به خاک ایران اسلامی را با نام رزم «یوم الرعد» آغاز کرد و در همان روز نام عملیات از سوی رهبری رژیم بعث به کلیه واحدهای ارتش عراق ابلاغ شد. ▪︎نامه سری و فوری ♦️از توپخانه صحرایی لشکر ۵ مکانیزه به گردان‌های ۷ و ۱۲ توپخانه نیمه سنگین، گردان ۳۶ توپخانه صحرایی، گردان ۴۰ توپخانه صحرایی، گردان ۲۰ توپخانه نیمه سنگین و گردان ۱۳۸ توپخانه، شماره ۲۱۹۲ قادسیه صدام، عطف به نامه سری و فوری مدیریت عملیات نظامی به شماره ۹۷۵۷ در تاریخ ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ بدین شرح است: «به عملیات جاری که از ساعت ۱۲ روز ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ شروع شده است، نام اطلاق شود.» ♦️سرهنگ دوم طارق عبد عمر از طرف توپخانه صحرایی لشکر، می‌گوید: «در رأس ساعت ۱۲ روز ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ (۳۱ شهریور ۱۳۵۹)، صد و نود و دو فروند هواپیمای جنگنده نیروی هوایی عراق به طرف اهدافشان در داخل خاک ایران به پرواز درآمدند. در همین لحظه، فرمانده کل قوا حسین، در حالی که چفیه به سر داشت و نوار فشنگ به دور کمر خود بسته بود، بدون نصب درجات نظامی‌اش، وارد اتاق عملیات شد.» ♦️عدنان خیرالله طلفاح، وزیر دفاع به او چنین گفت: «سرورم، جوان‌ها ۲۰ دقیقه قبل به پرواز درآمدند.» صدام به او پاسخ داد: «تا ساعت دیگر کمر ایران خواهد شکست.» ♦️ سرهنگ زرهی ستاد احسان المقدادی، یکی از افسران لشکر ۳ زرهی ارتش بعث، از هجوم اولیه سپاه سوم عراق به خاک ایران می‌گوید: «به ما گفته بودند برای زهر چشم گرفتن از رژیم اسرائیل، برای اجرای یک مانور نمایشی به مرز اردن اعزام می‌شوید. به همین منظور، یگان ما از مبدأ به سمت مقصد حرکت کرد و به محض اینکه خودرو قدوری جابر محمود الدوری، فرمانده لشکر سوم، به جایگاه وزیر دفاع، سپهبد عدنان خیرالله طلفاح نزدیک شد، فرمانده با ادای احترام به وزیر دفاع کار «سان» را که پنج ساعت تمام به درازا کشید، شروع کرد. پس از اینکه مانور لشکر تمام شد، ♦️ عدنان خیرالله از فرمانده لشکر خواست تا در یک جلسه کاملاً سری که سایر فرماندهان عالی‌رتبه هم در آن حضور داشتند، شرکت کند. شاید هنوز جلسه تمام نشده بود که دستورهای جدید، یکی پس از دیگری، به سوی لشکر خسته و کوفته ما سرازیر شد. واقعاً گیج شده بودیم؛ اگر آنها ما را برای انجام مانورهای نمایشی به این جا آورده بودند، پس چرا از ما می‌خواستند تمام تانک‌ها و ادوات زرهی را در مرز مستقر کرده، پاسگاه‌های ایران را هدف بگیریم؟! ♦️هنوز مات و متحیر بودیم که وصول دستور جدید همه اسرار را برایمان آشکار کرد. در حالی که هیچ حرکت غیرعادی در نیروهای اندک پاسگاه‌های مرزی ایران به چشم نمی‌خورد، سرتیپ قدوری جابر محمود الدوری، فرمانده که تازه از عدنان خیرالله جدا شده بود، کلیه واحدهای آتشبار را واداشت تا خمپاره‌هایشان را به سرعت آماده کرده و گلوله‌های خمپاره را به سوی پاسگاه‌های مرزی ایران نشانه روند. ♦️برای همه ما روشن بود که با این اقدام یکجانبه به سوی شعله‌ور کردن جنگی وسیع پیش می‌رفتیم. نمی‌دانم... شاید در آن لحظات برای سایر افراد هم مثل من، دست زدن به چنین کاری واقعاً بود و جانکاه؛ چون هر چه بیشتر می‌اندیشیدیم، هیچ و توجیهی برای این نمی‌یافتیم. در همین اثنا یکی از افسرها خودش را به من رساند و گفت: «قربان، این دستورها و این کارها یعنی چه؟!گفتم این طور که من می‌بینم، بالاخره کار خودش را کرد و آتش جنگ را به پا کرد!» افسر پاسخی نداد، ولی از نگاه‌هایش فهمیدم که با من همدل و همفکر است. به همین سبب، او که به عنوان نماینده سربازها نزد من می‌آمد. خیلی زود در زمره یکی از دوستانم درآمد... ‌‌‍‌‎ کانای بچه های جبهه وجنگ      ‌‌‍‌‎‌     ‌‌‍‌‎‌@seYed_Ekhlas🇮🇷
(51) دفاع مقدس به روایت دشمن ♦️ژنرال «ماهر عبدالرشید» به هلاکت رسید فرمانده سپاه هفتم عراق و یکی از سفاک‌ترین فرماندهان ارتش متجاوز صدام در سال‌های دفاع مقدس، در سن ۷۲ سالگی و در گمنامی، در بیمارستانی واقع در شهر سلیمانیه عراق به بارگاه عدل الهی احضار شد. ♦️ژنرال بعثی ماهر عبدالرشید، فرمانده سپاه سوم عراق که در اواخر جنگ به فرماندهی سپاه هفتم رسید، سرانجام ۱۱ سال پس از سقوط صدام حسین، در گمنامی و فلاکت و بدون آنکه دادگاهی به جنایات جنگی متعدّدش رسیدگی کند، هلاک شد. ♦️ژنرال ماهر عبدالرشید در سال ۱۹۴۲ در تکریت به دنیا آمد و پس از پایان دوره تحصیلات به دانشکده افسری راه یافت. او مسئول شعبه پنجم اداره اطلاعات ارتش بود و سپس افسر ستاد در سازمان امنیت شد. بعد به فرماندهی تیپ ۱۲ زرهی موسوم به «ابن ولید» رسید و سپس فرماندهی لشکر پنج مکانیزه را به عهده گرفت. پس از آن هم به فرماندهی سپاه سوم و سپس فرماندهی سپاه هفتم عراق رسید. او از و سفاک‌ترین فرماندهان عالی‌رتبه ارتش بعث به شمار می‌رفت که دستش به جنایات جنگی علیه رزمندگان ایرانی آلوده بود. ♦️خویشاوندی این ژنرال با صدام، پله‌های ترقی در ارتش عراق را پیش پای او گذاشت و بالاترین پله‌ای که او روی آن ایستاد، پذیرفتن پسر کوچک صدام - قصی - به عنوان داماد خود بود. اما نقش دستگاه‌های تبلیغاتی عراق در بزرگ‌نمایی لیاقت‌های نظامی و فرماندهی او در جنگ با ایران کمتر از این خویشاوندی قبیله‌ای نبود. ♦️افشای یک سند سری از جنایات ماهر عبدالرشید شهرت ماهر عبدالرشید بعد از سقوط «فاو» به اوج خود رسید. این ژنرال مدعی شده بود فاو را از ایرانیان پس می‌گیرد و به عنوان ازدواج دخترش به تقدیم می‌کند. فهرست ضربه‌های وارد شده بر پیکر ارتش عراق در فاو را به سادگی نمی‌توان تهیه کرد. ♦️در این زمان، سپاه هفتم عراق کاملاً متلاشی شد و کسی از سرنوشت این سپاه، سرلشکر ستاد عطاء الجرشی، به همراه تعداد زیادی از افرادش خبر ندارد. در هم کوبیده شدن گارد ریاست جمهوری در نخلستان‌های شام، عراقی‌ها را در بهت و سوگواری‌های گسترده فرو برد و در چنین شرایطی، ازدواج پسرش را با دختر ماهر عبدالرشید اعلام کرد. ♦️ در حالی که توپ‌ها و تانک‌ها برای لحظه‌ای در فاو از غرش نمی‌افتادند، تمام امکانات عراق برای برپایی مراسم پسر صدام بسیج شد. کارت‌های دعوت عروسی که زیبا و نادر بودند، میان سران و رجال توزیع شد. شیرینی‌ها و کیک‌های این مراسم با یک ویژه از فرانسه به بغداد آورده شد. ♦️سرتیپ ستاد عبدالله شاهد فیصل در این باره می‌گوید: «من در جشن ازدواج در باشگاه شکار حاضر بودم. در تمام عمرم چنین ریخت و پاشی ندیده بودم!» ساجده با لبخندی به تبریک مدعوین پاسخ می‌داد. این ازدواج در روزهایی صورت می‌گرفت که مردم عراق تابوت جوانانشان را روی شانه‌ها به سوی گورستان می‌بردند. ♦️از ویژگی‌های دیگر این ژنرال، جرات انتقاد از شخصیت‌های معروف نظامی و سیاسی بود. حتی گاهی آنان را به باد فحش و ناسزا می‌گرفت. او به عبدالجبار شنشل، رئیس ستاد مشترک ارتش عراق، «شکم گنده» می‌گفت و به عدنان خیرالله، وزیر دفاع، لقب «دماغ بریده» داده بود. او هیچگاه آنان را لایق چنین سمت‌هایی نمی‌دانست. ♦️حتی یک بار به فرمانده سپاه پنحم، ژنرال رحیم الدوری، گفته بود: «حالا این طایفه دوری‌ها برای ما آدم شده‌اند؟ یادشان رفته است که الاغ‌هایشان را در شهر ما - تکریت - می‌راندند و صدای زنگوله الاغ‌هایشان گوش ما را اذیت می‌کرد.» ♦️درباره جسارت‌های این ژنرال کافی است بدانیم که به خاطر آماده نشدن یک سنگر در شلمچه که او دستور ساخت آن را به یک ستوان‌یار داده بود و تأکید کرده بود تا یک ساعت دیگر باید این سنگر برای جان‌پناه او آماده شود، با کمری خود، جنازه آن ستوان‌یار را درون آن سنگر ناتمام انداخت. ♦️ماهر عبدالرشید از همان زمانی که برق ستاره‌ها را روی شانه‌های خود دید و در برابر پست‌ها و سمت‌های گوناگون قرار گرفت، ارج و قرب خاصی برای تکریتی‌ها قائل بود. حتی در زمان جنگ با ایران گفته بود: «من فقط اهالی تکریت را به دور خودم جمع می‌کنم تا به خاطر آشنایی و قرابتی که با یکدیگر داریم در جبهه‌ها بهتر بجنگیم.» اگر نام این ژنرال به عنوان یک جنایتکار جنگی در دادگاه‌ها بر سر زبان‌ها نیفتد، ملت ما نام این مرد بدنام را همیشه به خاطر خواهد سپرد. ♦️ماهر عبدالرشید در نهایت چون شخصیت خیلی برجسته و بزرگی در بین بعثی‌های عراق شده بود و به خاطر عدم توجهش به رفتارهای پسر اول صدام، باعث خشم دیکتاتور عراق شد، لذا او را در یک حادثه کشت. ‌‌‍ کانال بچه های جبهه وجنگ      ‌‌‍‌‎‌@seYed_Ekhlas🇮🇷