eitaa logo
جاماندگان از قافله عشق 🦋
2.1هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
924 ویدیو
1 فایل
🌱درمنظومه شمسی سیاره ایست به نام زمین🌱 درگوشه ای از این سیاره جغرافیای ست به نام ایران در تاریخ ایستادگی ایران روایت ست بنام #دفاع_مقدس🌱 #نشر_آثار_شهدا #روایت_دفاع_مقدس 🌱چه سر ها داده ایم برای سربلندی ایران🌱 #جاماندگان_ازقافله_عشق جهاد تبیین
مشاهده در ایتا
دانلود
40 دفاع مقدس به روایت دشمنمصاحبه‌ای مفصل با «نزار عبدالکریم الخزرجی» 6 👈سؤال: آیا صدام با تو در جبهه دیدار داشت؟ ♦️نزار الخزرجی: بیش از یک بار آمد. 👈سؤال: در کدام جبهه؟ ♦️نزار الخزرجی: در بخش مرکزی در شرق دوبار پیش من آمد و از من خواست به خطوط مقدم برویم. ولی من او را به بخش‌های بردم و گفتم این جا خطوط است، چون اگر می‌شد، مسئولیتش به گردن من بود. 👈سؤال: عدنان خیرالله هم شجاع بود؟ ♦️نزار الخزرجی: بله، شجاع بود و چیز فهم، ولی تصمیم‌گیری با او نبود. بعد از قطعنامه ۵۹۸، بسیاری از فرماندهان و افسران بلندپایه را . تعداشان شاید بیش از 250نفر است شاید هم بیشتر 👈سؤال: فرماندهان نظامی اصلی در زمان جنگ عراق و ایران چه کسانی بودند؟ ♦️نزار الخزرجی: خیلی‌ها شدند و توانستند با موفقیت نبردها را فرماندهی کنند و برخی دیگر هم در انجام مأموریت‌هایشان خوردند. ولی ما در پایان کار جنگ را یکسره کردیم. 👈سؤال: صدام از فرماندهان نظامی، کسی را اعدام هم کرد؟ نزار الخزرجی: ، به دلیل آنچه عدم انجام وظایفشان به شکل حساب می‌کرد، نه به دلیل خیانت و کم‌کاری. 👈سؤال: این اعدام‌ها در روحیه ارتش عراق تأثیر نداشت؟ ♦️نزار الخزرجی: قطعاً ؛ ولی در هر حال جنگ، جنگ است و جایی برای آسان گرفتن نیست. 👈سؤال: چه طور یک فرمانده می‌شد و چه کسی باید در مورد اعدام او می‌کرد؟ ♦️نزار الخزرجی: از این قضیه خبر نداریم. مثلاً بعد از سقوط محمره (خرمشهر)، فرمانده سپاه و فرماندهان لشکرها از جمله سرلشکر 👈«صلاح القاضی»، فرمانده سپاه سوم شدند. می‌گویند او با صدام و فرماندهان به دلیل در و دخالت در مدیریتش در صحنه عملیات - که موجب تلفات زیادی در لشکر شده بود – یکی به دو کرد. این قبیل بحث‌ها را فرماندهی نوعی مبارزطلبی به حساب می‌آورد. 👈سؤال: بعد از جنگ چه طور؟ ♦️نزار الخزرجی: این جا بود که سر به کردن آغاز شد. ارتش عراق از جنگ پیروز خارج شد! افسران از این جنگ سربلند برگشتند، چون در نبردهای سنگینی شرکت کرده بودند. این که حتی افسران رده بالا داشتند ((موجب حکومت شد)) پس کرد به عملیات و سر به نیست کردن و دور کردن آن‌ها از قدرت. 👈سؤال: این سر به نیست کردن‌ها شامل نظامیان در چه سطحی بود؟ ♦️نزار الخزرجی: فرماندهان سپاه‌ها، لشکرها و تیپ‌ها، اعدام شدند. 👈سؤال: می‌توانیم بگوییم که ده‌ها نفر از افسران رده بالا شدند؟ ♦️نزار الخزرجی: عددشان خیلی بیشتر از ده‌ها نفر است. شاید ده‌ها نفر از افسران رده بالا به نفر از دیگر افسران. ♦️این تعداد جدایِ از اعدام افسران و درجه داران وسربازان توسط فرماندهان در پشت خط مقدم بعداز عقب نشینی ها هست که در های صحرایی که از طرف فرماندهان وابسته به حزب بعث صورت می گرفت و آمارشان بسیار بیشتر از این اعداد است به اضافه فراریان از جنگ؛ 👈سؤال: کدام عنصر بود که جنگ بین عراق و ایران را یکسره کرد؟ ♦️نزار الخزرجی: به کارگیری درست قدرت ارتش و نیروهای مسلح [عراق]. می‌شد جنگ را چند روزه تمام کرد به شرطی که از امکانات ارتش از همان ابتدا استفاده می‌شد. بنابراین معتقدم که من در نجات صدها هزار نفر از عراقی‌ها و ایرانی‌ها و کم کردن تلفات و خسارت‌ها نقش داشتم. 👈سؤال: شما چه طور با تصمیم مواجه شدید؟ ♦️نزار الخزرجی: گرفتیم و بسیار خوشحال شدیم چون ((اراضی عراق کاملا آزاد شده بود)) و به دلیل از بین رفتن علامتهای مرزی قدیمی و برای اینکه مجالی برای اشتباه نماند تا مسافتهای دو سه کیلومتری داخل خاک ایران هم رفته بودیم. من این موضوع را به فرماندهی اطلاع دادم. 👈سؤال: تلفنی به او اطلاع دادی؟ ♦️نزار الخزرجی: نه! با هم بودیم و سپس از پیش او رفتم و او هم بیانیه مشهورش را صادر کرد. هنگام پذیرش قطعنامه از طرف [امام] خمینی؛ صدام خیلی خوشحال شد و گفت خدا خواست که عالم و ملت ما این را بشنود که همان خمینی که می‌گفت نوشیدن جام زهر را بر آتش بس مجبور شده است آتش بس را بپذیرد. ترجیح می‌دهد، 💢👇 اولا هدف صدام اشغال وتصرف خاک. ایران بود و ساقط کردن جمهوری اسلامی و 👈** این فرمانده عراقی در دفاع مقدس، فراموش کرده که هیچیک از اهداف خصوصا تغییر قطعنامه مانده و در مورد جمله معروف حضرت امام (ره) نیز، آن را شکست کرده نه اهداف بلند وی در حاکمیت ملت عراق بر ظلم صدام و دیگر مسائل داخلی. و خوشحالی شان هم بابت آزاد شدن خاک عراق بود؛ ‍ کانال بچه های جبهه وجنگ      ‌‌‍‌‎‌     ‌‌‍‌‎‌@seYed_Ekhlas🇮🇷
(48) دفاع مقدس به روایت دشمن ♦️همان طور که انتظار می‌رفت، رژیم عراق به باران تنش خمپاره‌ها بر سر پاسگاه‌ها و روستاهای ایران بسنده نکرد و لشکر ۳ زرهی را واداشتند تا با تمام ادوات زرهی و آتشبارهایش پاسگاه‌ها و روستاهای ایران را گلوله‌باران کرده و آنها را در هم بکوبند. در اثنای گلوله‌باران روستاها، یکی دیگر از افسرها خطاب به من گفت: «قربان! توی این روستاها مردم بیگناه ایران زندگی می‌کنند، این طور نیست؟» گفتم: «بله، درسته!» پس چرا ما داریم آنها را می‌زنیم؟! ♦️بیچاره نمی‌دانست که من خودم بیشتر از او به دنبال یافتن پاسخی برای این سوال بودم که لحظه‌ای ذهنم را رها نمی‌کرد. با این حال، به خاطر اینکه سؤالش را بی‌جواب نگذاشته باشم، گفتم: «ظاهراً اختلافات ایران و عراق به اوج خودش رسیده است.» ♦️ساعت حدود پنج بعد از ظهر بود که به منطقه «حفر قریش»، اولین گذرگاهی که به سوی منطقه «سلیمانیه» در عمق خاک ایران امتداد می‌یافت، رسیدیم. کار گشت و شناسایی را از همان نقطه شروع کردیم. هنوز ساعتی نگذشته بود که تمام واحدهایم، پس از یک حمله سریع، به اولیه برگشتند. گزارش‌های همه واحدها حاکی از آن بود که منطقه برای انجام یک عملیات آرام و بدون درگیری کاملاً امن و مهیاست. نیروهای زرهی پس از وصول گزارش‌های ما به حرکت درآمده و خود را به گذرگاه شماره یک رساندند. برای انجام مرحله دوم عملیات، شناسایی به طرف آن سوی شط که در خاک ایران قرار داشت، ♦️ راه افتادیم. ساعت حدود ۹ شب بود که ما به نقطه مورد نظر در آن سوی شط رسیدیم. همه چیز طبق برنامه پیش می‌رفت. قرار بود در آن نقطه تن از افراد نظامی ایران که از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان عراق گزارش‌هایی را به آن سوی مرز می‌فرستادند، به ما ملحق شوند. تصور می‌کردیم برای رسیدن آنها خیلی باید انتظار بکشیم، اما بر خلاف پندار ما، آنها خیلی زودتر خود را به آن جا رسانده و ساعتی را برای رسیدن ما چشم انتظار مانده بودند. ♦️فرمانده لشکر، جابر الدوری، به محض اینکه باخبر شد اوضاع مرتب است، به سرعت خود را به ما رساند و با آن چهار نظامی ایرانی تشکیل جلسه داد. نشست کاملاً آنها تا ساعت یک بامداد به درازا کشید. به سادگی می‌شد فهمید که آنها اطلاعات بسیار مهم و با ارزشی را برای ارائه به فرماندهی لشکر به همراه خود آورده بودند. ♦️از طرف دیگر، از آن جا که آنها هنوز هم پست‌های خود در ارتش ایران را ترک نکرده بودند و تقریباً با تمام منطقه آشنایی کامل داشتند، قرار بود به عنوان راهنما نیروهای ما را به سوی اهداف مورد نظر هدایت کنند. ♦️بالاخره جلسه آنها با فرمانده لشکر تمام شد و بلافاصله در پیشاپیش ما به راه افتادند. حالا ما با تانک‌ها و نفربرها پیش می‌رفتیم و آنها با پای پیاده و شاید این هم جزئی از برنامه بود. حدود ۹ کیلومتر داخل سرزمین‌های ایران پیش رفته بودیم که آن چهار ایرانی، در حالی که حسابی خسته و کوفته شده بودند، ما را کردند. ♦️برای پیشروی بیشتر لازم بود منطقه سریعاً شناسایی شود. به همین خاطر فوراً یکی از واحدهای گردانم را مأمور بررسی اوضاع کردم. با اطمینان مجدد از امن بودن منطقه، دوباره به راه افتادیم. سرانجام ساعت چهار و نیم صبح به منطقه «سلیمانیه» که در خاک ایران قرار داشت، رسیدیم. در پی دستور فرمانده لشکرمان، تمامی نیروها در همان جا موضع گرفتند. همین که نیروها تقریباً در منطقه جاگیر شدند، دو دستور دیگر هم از سوی فرمانده صادر شد که می‌بایست در اسرع وقت به اجرا درآید: اول، تمامی خودروهای نظامی و شخصی ایران و دوم، دستگیری و بازداشت ، اعم از نظامی و غیر نظامی. ‌‌‍ کانال بچه های جبهه وجنگ      ‌‌‍‌‎‌     ‌‌‍‌‎‌@seYed_Ekhlas🇮🇷