#آنسوی_خط (۱۳ )
دفاع مقدس به روایت دشمن
♦️ الخزرجی در بیشتر دوران ضعف و قدرت صدام همراه او بوده است. از جمله دوبار شاهد اشکهای صدام بود: یک بار زمانی که در یک مراسم نظامی مدال هایی را میان کسانی که در آزادسازی منطقه «فاو» نقش داشتند تقسیم میکرد و بار دوم هم زمانی که ارتش عراق از کویت عقب نشینی کرد.
الخزرجی در انتفاضه الناصریه سال [۱۹۹۱] مجروح شد و صدام حسین به عیادت او در بیمارستان آمد.
♦️الخزرجی در کتاب خاطرات خود از عشق و علاقه صدام حسین به رهبری و فرماندهی و بازدید وی از نواحی جنگی سخن میگوید. صدام با ماشین لندکروزر در این مناطق میرفت در حالی که به خود افتخار میکرد و میگفت: من در شرایط سختی فرماندهی را برعهده گرفتم.
♦️خزرجی علت معافیتش از منصب ریاست ستادکل ارتش را اعتراضش نسبت به موضوع حمله صدام به #کویت در سال [۱۹۹۰] بدون اطلاع رهبران از جمله رئیس ستاد ارتش و وزیر دفاع خلاصه میکند و با اشاره به تبدیل وضعیتش به عنوان مشاور ریاست جمهوری عراق می گوید او حتی برای یک لحظه هم در این منصب باقی نماند و از آنجا به سازمان پیشقراولان ارتش فرستاده شد.
♦️الخزرجی همچنین در گفت وگو با شبکه العربی الجدید، حقیقت روابط بدش را با حزب مراکز دولتی ارتش و روابط میان مسئولان عراقی را برملا میکند؛ از جمله رابطه بدی که وی با #عزت_ابراهيم الدوری، معاون صدام داشت و گزارشی که از او نوشت و همچنین از سپهبد ماهر رشید، دایی خیرالله طلفاح
♦️داستانهایی را روایت میکند. صدام در سال پایانی جنگ هشت ساله عراق علیه ایران، منصب فرماندهی ستادکل ارتش را به الخزرجی سپرد. در این دوره ارتش عراق #شکستها و پیروزیهای متعددی را تجربه کرد.
زمانی که این منصب به خزرجی واگذار شد ارتش وضعیت #خوبی نداشت؛
♦️چراکه ایرانی ها مناطق مرزی را تصرف کرده بودند. خزرجی در زمان انتصاب تعهد کرد در طول یک سال، پیروزی را برای عراقی ها به ارمغان آورد. با این حال او از همان ابتدا به نتایج جنگ #بدبین بود و از میزان
خسارت ها می ترسید.
♦️خزرجی معتقد است با اینکه در جنگ بیش از ۱۵۰ هزار نیروهای مسلح کشته شدند و ۷۰۰ هزار زخمی و ۸۵ هزار اسیر و مفقود الاثر داشتند اما به زعم او، عراق در جنگ با ایران پیروز شد. خزرجی در زمان فرماندهی لشکر ۷ یادداشتی با عنوان و اندیشه های یک سرباز
در #قادسیه به صدام حسین پیشنهاد داد ارتش عراق را به ارتش #نخبه ها تبدیل کند. خزرجی که هنوز در عراق زندگی میکند تمام جزئیات زندگی اش پیرامون عراق و همراه با عراق است. سالهای جوانی خزرجی در یک مرکز نظامی ویژه #عشایر عراق و وابسته به ارتش آغاز شد و از آن جایی که او یکی از نوادگان #مشایخ طایفه خزرجیها بود او از این طریق
وارد ارتش شد.
♦️این چهره سیاسی عراق، گنجینه اسرار جنگ عراق علیه ایران است و بسیار سخت است که او را به #حرف آورد. او مدام #محافظه_کاری پیشه میکند و تمامی اسرارش را نگه می دارد. این نکته قابل توجه و سؤال برانگیز نیست که او چه گونه توانست در دوره یی که بسیاری از چهره هایی نظامی و سیاسی به راحتی از بین می رفتند جان خود را #حفظ کند و از مهلکه #بگریزد. خزرجی در ادامه از علاقه و رابطه اش با #کردها پس از آشنایی با #جلال طالبانی رئیس کردهای عراق و دیدار شخصی اش با او هم سخن میگوید.
♦️ همچنین از مطالبی که در سال [۱۹۸۴] درباره او و پس از برعهده گرفتن منصب #سپهبدی و آغاز گفت وگوهای حکومت عراق با کردها میگوید و تصریح میکند که در این زمینه با دولت عراق #موافق نبوده است. خزرجی همچنین حضورش در بعضی از حوادث جنگی از جمله همراهی با ارتش عراق در جنگ علیه جبهه «جولان» را فراموش نکرده است و تمامی مشاهدات خود را از تانکهای گروهان دفاع که میدان را ترک کردند را در ذهن دارد.
#آنسوی_خط
کانال بچه های جبهه وجنگ
@seYed_Ekhlas🇮🇷
#آنسوی_خط (47)
دفاع مقدس به روایت دشمن
يوم الرعد
♦️ مقارن ۳۱ شهریور ۱۳۵۹، رژیم توسعهطلب و جنگافروز بغداد، در پی دریافت چراغ سبز از کاخ سفید، تهاجم سراسری ارتش بعث به خاک ایران اسلامی را با نام رزم «یوم الرعد» آغاز کرد و در همان روز نام عملیات از سوی رهبری رژیم بعث به کلیه واحدهای ارتش عراق ابلاغ شد.
▪︎نامه سری و فوری
♦️از توپخانه صحرایی لشکر ۵ مکانیزه به گردانهای ۷ و ۱۲ توپخانه نیمه سنگین، گردان ۳۶ توپخانه صحرایی، گردان ۴۰ توپخانه صحرایی، گردان ۲۰ توپخانه نیمه سنگین و گردان ۱۳۸ توپخانه، شماره ۲۱۹۲ قادسیه صدام، عطف به نامه سری و فوری مدیریت عملیات نظامی به شماره ۹۷۵۷ در تاریخ ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ بدین شرح است: «به عملیات جاری که از ساعت ۱۲ روز ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ شروع شده است، نام #قادسیه #صدام اطلاق شود.»
♦️سرهنگ دوم طارق عبد عمر از طرف توپخانه صحرایی لشکر، میگوید:
«در رأس ساعت ۱۲ روز ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ (۳۱ شهریور ۱۳۵۹)، صد و نود و دو فروند هواپیمای جنگنده نیروی هوایی عراق به طرف اهدافشان در داخل خاک ایران به پرواز درآمدند. در همین لحظه، فرمانده کل قوا #صدام حسین، در حالی که چفیه #قرمزرنگ به سر داشت و نوار فشنگ به دور کمر خود بسته بود، بدون نصب درجات نظامیاش، وارد اتاق عملیات شد.»
♦️عدنان خیرالله طلفاح، وزیر دفاع به او چنین گفت: «سرورم، جوانها ۲۰ دقیقه قبل به پرواز درآمدند.» صدام به او پاسخ داد: «تا #نیم ساعت دیگر کمر ایران خواهد شکست.»
♦️ سرهنگ زرهی ستاد احسان المقدادی، یکی از افسران لشکر ۳ زرهی ارتش بعث، از هجوم اولیه سپاه سوم عراق به خاک ایران میگوید: «به ما گفته بودند برای زهر چشم گرفتن از رژیم اسرائیل، برای اجرای یک مانور نمایشی به مرز اردن اعزام میشوید. به همین منظور، یگان ما از مبدأ به سمت مقصد حرکت کرد و به محض اینکه خودرو #سرتیب قدوری جابر محمود الدوری، فرمانده لشکر سوم، به جایگاه وزیر دفاع، سپهبد عدنان خیرالله طلفاح نزدیک شد، فرمانده با ادای احترام به وزیر دفاع کار «سان» را که پنج ساعت تمام به درازا کشید، شروع کرد. پس از اینکه مانور لشکر تمام شد،
♦️ عدنان خیرالله از فرمانده لشکر خواست تا در یک جلسه کاملاً سری که سایر فرماندهان عالیرتبه هم در آن حضور داشتند، شرکت کند. شاید هنوز جلسه تمام نشده بود که دستورهای جدید، یکی پس از دیگری، به سوی لشکر خسته و کوفته ما سرازیر شد. واقعاً گیج شده بودیم؛ اگر آنها ما را برای انجام مانورهای نمایشی به این جا آورده بودند، پس چرا از ما میخواستند تمام تانکها و ادوات زرهی را در مرز مستقر کرده، پاسگاههای ایران را هدف بگیریم؟!
♦️هنوز مات و متحیر بودیم که وصول دستور جدید همه اسرار را برایمان آشکار کرد. در حالی که هیچ حرکت غیرعادی در نیروهای اندک پاسگاههای مرزی ایران به چشم نمیخورد، سرتیپ قدوری جابر محمود الدوری، فرمانده که تازه از عدنان خیرالله جدا شده بود، کلیه واحدهای آتشبار را واداشت تا خمپارههایشان را به سرعت آماده کرده و گلولههای خمپاره را به سوی پاسگاههای مرزی ایران نشانه روند.
♦️برای همه ما روشن بود که با این اقدام یکجانبه به سوی شعلهور کردن جنگی وسیع پیش میرفتیم. نمیدانم... شاید در آن لحظات برای سایر افراد هم مثل من، دست زدن به چنین کاری واقعاً #سخت بود و جانکاه؛ چون هر چه بیشتر میاندیشیدیم، هیچ #دلیل و توجیهی برای این #آتشافروزی نمییافتیم. در همین اثنا یکی از افسرها خودش را به من رساند و گفت: «قربان، این دستورها و این کارها یعنی چه؟!گفتم این طور که من میبینم، #دست_شر بالاخره کار خودش را کرد و آتش جنگ را به پا کرد!»
افسر پاسخی نداد، ولی از نگاههایش فهمیدم که با من همدل و همفکر است. به همین سبب، او که به عنوان نماینده سربازها نزد من میآمد. خیلی زود در زمره یکی از دوستانم درآمد...
#آنسوی_خط
کانای بچه های جبهه وجنگ
@seYed_Ekhlas🇮🇷