eitaa logo
مدرسه علوم انسانی سها
2.1هزار دنبال‌کننده
201 عکس
1 ویدیو
59 فایل
مدرسه سها: بنیادهای فلسفیِ اسلامیِ علوم اجتماعی • مدرسه آزاد علمی برمحوریت گفتمان فکری علامه طباطبایی و امام خمینی •از مقدمات تا اجتهاد؛ حوزه و دانشگاه کافی نیست 🌐 Www.msoha.ir ❖ فهرست محتوا: https://eitaa.com/msoha_ir/389 👥 ارتباط: @taha_mojahed
مشاهده در ایتا
دانلود
❖ تاملی در امکان فهم طبقاتی از جامعه ایرانی نقدی بر تحلیل های شبه مارکسیستی از جامعه ایرانی 📝 یادداشتی از حجت الاسلام در فضای مجازی این روزها تحلیل های طبقاتی از جامعۀ ایران بخصوص تحلیل از نوع طبقاتی مثل بورژوا و پرولتاریا بسیار افزایش یافته است، این تحلیل های شبه مارکسی که جامعه را با طبقۀ سرمایه دار و کارگر و مانند آن توضیح می دهند توجه ندارند که بورژوا فقط یک طبقۀ اقتصادی نیست بلکه طبقه ای است که دارای فرهنگ خاص به خود، سیاست خاص به خود و مانند آن است حتی امنیت برای او معنای خاصی دارد، اما آیا در ایران اساسا چنین وجهِ اشتراکی میان یک طبقه می توان یافت؟ مثلا فردی از نظر برخی قرائت ها مذهبی است(مذهب به معنای خاص و بین الاذهانی نه مذهب به معنایی که دین معرفی می کند) ولی همین فرد در عین مذهبی بودن پولدار است، در عین حال گرایش سیاسی او با مذهبی بودن او تفاوت وحشتناکی دارد حال چگونه او را مثلا با فردی که فقیر است و از نظر مذهبی هم شبیه فرد اول است ولی گرایشهای سیاسی کاملا متفاوتی دارد در یک طبقه قرار دهیم؟ اساسا باید پرسید فهم طبقاتی در جهان کنونی امکان دارد؟ و یا اصلا در هیچ دوره ای فهم طبقاتی امکان داشته است؟ یا تنها باید فهم طبقاتی را مربوط به یک جنبه از حیات بشر دانست مثلا بیان داشت که چون اقتصاد زیر بناست و فرهنگ خاص خود را هم تولید می کند فهم طبقاتی با زیر بنای اقتصادی ممکن است؟ و اگر چنین باشد آیا این نفی دیالکتیک مورد ادعای خودِ آقایان نخواهد بود؟ چرا که اگر این دوستان دیالکتیک را در همه جا مطرح می نمایند باید قائل باشند که نوعی رابطۀ دیالکتیک از فرهنگ به اقتصاد و از اقتصاد به فرهنگ و نیز از مقولات دیگر اجتماعی به دیگری وجود داشته باشد. (چنانکه برخی مجبور به قبول این دیدگاه شده اند)گرچه ما را رایی دیگر است که اینجا مجال طرحش نیست، اما به طور خلاصه باید گفت طبقاتی کردن جامعه بیشتر از آنکه یک طرحِ مبتنی بر رئالیسم اجتماعی باشد نوعی نظم دادن سوبژکتیو به جامعه است چیزی که خودِ آقایان در بنیاد نفی آن خود را تعریف کرده اند. ـــــــــــــــــــ ✦ مدرسه علوم انسانی اسلامی سها 👇🏻 📮 کانال ایتا | وب سایت
مدرسه علوم انسانی سها
💡#منتشر_شد جلسه 11 مبانی فلسفی نظام سازی 🗒وقتی خدا سوژه میشود؛ سکولاریزاسیون هگلی آیا میتوان هگلی ب
📋 "بحران همیشگی: زندگی در سایۀ نقد مدرن" نقادی دوران مدرن در فلسفه هگل به اوج خود میرسد چپ‌ها نمی‌توانند خود را از هگل جدا کنند. به اعتقاد ما، چپ‌ها هم به نوعی هگلی هستند، زیرا مارکس کل روش و سیستم خود را از هگل اخذ کرده است. هرچند او سعی کرده این روش و سیستم را - به قول خودش - تا حدی «روی زمین بیاورد» و از آن جنبۀ ایدئالیستی خارج کند، اما بالاخره سیستم و روش او هگلی است . اما برای ما اصلاً خود هگل هم چندان مهم نبود، بلکه این ایده که دوران جدید، دورانِ نقد است و این نقد در اتصال با زمان، در اوج خود در هگل نمود پیدا می‌کند، برای ما اهمیت داشت . هنگامی که نقد اساس شد، انسان در بحران زندگی می‌کند. اگر نقد هویت افراد را تشکیل دهد، آن‌ها همیشه در حال نقد هستند: چه نسبت به خود، چه نسبت به جامعه، و چه نسبت به دیگران . اگر واقعاً این ایده درست باشد که دوران مدرن، دوران نقادی است که از کانت آغاز شد (هرچند ریشه اش در دکارت نیز وجود داشت)، این دورۀ نقادی یا دورانِ کریتیک که در هگل به اوج خود می‌رسد، بشر را در یک بحران فرو می‌بر. این نقد، ثبات را از بشر می‌گیرد. نقد از یک جهت امید می‌دهد - این‌که آینده‌ای بهتر از امروز داریم - و از جهت دیگر بحران می‌سازد، زیرا همیشه در نقد، بحران پیش می‌آید . نکتۀ بدتر این است که آینده‌ای که قرار است امید بدهد، آن نیز مبهم است. مثالی که ارائه می‌شود، کارخانه‌دار سنتی است که پسرش به او می‌گوید روش تولید باید عوض شود و طرح‌های جدیدی به کار گرفته شود. پدر به دلیل ابهام آینده، مقاومت می‌کند. اما درگیری با جامعه، تحولات فناوری، و خواسته‌های بشر ناشی از تحولات تکنولوژیک، نهایتاً باعث می‌شود پدر با ایدۀ پسر سازگاری پیدا کند و این تضاد ظاهری ابتدایی به یک وحدت برسد. مشکل اینجاست که هنگامی که به وحدت بعدی می‌رسیم، تازه نقد جدید شروع می‌شود و قرار نیست متوقف شویم. همچنین، در لحظه‌ای که هنوز وحدت حاصل نشده، ما در بحران هستیم که آینده چه خواهد بود . این نگاه فلسفی می‌گوید نقد در عین آن‌که هست، امیدبخش است. نقد میان بحران و امید حرکت می‌کند، اما هیچ‌گاه به امید کامل نمی‌رسد، مگر با دیدگاه هگلی‌ها و هگل در آخر تاریخ - که مشخص نیست هگل به پایان تاریخ قائل بوده است یا خیر . 🗒 بریده از جلسه 11 درس گفتار مبانی فلسفی نظام سازی _____ ــــــــــــــــــــــــ ✦ مدرسه علوم انسانی اسلامی سها 👇🏻 📮 کانال ایتا | وب سایت
مدرسه علوم انسانی سها
💡#منتشر_شد جلسه 11 مبانی فلسفی نظام سازی 🗒وقتی خدا سوژه میشود؛ سکولاریزاسیون هگلی آیا میتوان هگلی ب
📋تمایز امر استعلایی-ترانسندنتال - و متعالی-ترانسندانت- در فلسفه کانت ایمان و اخلاق مسیحی قرار نیست با عقل نظری اثبات گردد ۱. ترانسندنتال (امر استعلایی) در فلسفه کانت امر استعلایی است که در عقل نظری می‌خواهد تجربه را (یعنی فیزیک را) و قوانین فیزیکی را نشان دهد که چگونه سامان پیدا می‌کنند. امر ترانسندنتال در واقع امری است که سوژه به نحو استعلا ایستاده و دارد امور را مدام نظم می‌دهد. سوژه (انسان دارای آگاهی و خودآگاهی) امور را نظم می‌دهد. داده‌های حسی در واقع از مرحله نومن می‌آیند. نومن به معنای مفهوم خام است. در اولین مرحله، ذهن بشر به صورت استعلایی به این داده‌های حسی زمان و مکان می‌دهد. در اینجا هم زمان یک امر ایستا است و هم مکان یک امر ایستا است (که هگل به همین دلیل دارد این دیدگاه کانت را نقد می‌کند). پس از حسیات، مواد فهم وارد فاهمه می‌شوند و مقولات فاهمه به آن داده می‌شود. مقولات فاهمه شبیه مقولات ارسطویی است، ولی در اینجا ذهنی است. ۲. ترانسندانت (متعالی) هنگامی که به ایده‌ها می‌رسیم (مانند خدا، جهان، نفس)، این ایده‌ها اموری هستند که دیگر در فلسفه نظری نیستند، بلکه امور متعالی هستند. این امور متعالی دیگر قابلیت ترانسندنتال نیستند. ترانسندنت به معنای مرز عقل نظری، حد آگاهی و فاهمه است. حد فاهمه می‌شود ترانسندانت. ترانسندانت به معنای مرز آگاهی و مرز فاهمه است. خدا، جهان، نفس نمی‌توانند در دل آگاهی قرار بگیرند. این‌ها ایده‌های نظم‌بخش همه چیز هستند. این‌ها حدود آگاهی هستند. کانت می‌گوید عقل باید مرز خود را بشناسد. مرز آن ورود به حوزه اثبات خدا نیست، چرا که خدا اساساً خارج از حوزه عقل نظری است. ایده‌ها نظم‌بخش هستند اما به عنوان ایده بیرون از عقل قرار دارند. هدف از این مرزبندی این مرزهای عقلی در کانت برای این مطرح شده‌اند که جا برای ایمان مسیحی باقی بماند و جا برای اخلاق باقی بماند. اگر ایده خیر نداشته باشیم، اخلاق نداریم. خدا امر حسی نیست، لذا از داده حسی نمی‌آید. این در آن فضا کاملاً توجیه مسیحی است؛ چرا که ایمان مسیحی قرار نیست از طریق عقل نظری اثبات شود. بنابراین بین امر ترانسندنتال (امور استعلایی که سوژه بر آنها احاطه دارد) و ترانسندانت (مرز آگاهی) تفاوت وجود دارد. 🗒 بریده از جلسه 11 درس گفتار مبانی فلسفی نظام سازی _____ ــــــــــــــــــــــــ ✦ مدرسه علوم انسانی اسلامی سها 👇🏻 📮 کانال ایتا | وب سایت
مدرسه علوم انسانی سها
💡#منتشر_شد جلسه 12 مبانی فلسفی نظام سازی 🗒 سوژه گمشده: از بحران مدرنیته تا امید توحیدی 🎙 برای دستر
📋لیبرالیسم و آزادی سوژه بدون واقعیت مطلقه اساساً نمی‌توان به آزادی دست یافت. اوج اندیشه لیبرال‌ها، به گفته خودشان، [در فلسفه] هگل است. [اما] در ایران، لیبرالیسم یکی از موانع نظام‌سازی به شمار می‌رود. این سوژه که پیوسته در قالب نقد و درگیری شکل می‌گیرد، زمان را صورت‌بندی می‌کند و به وحدتی می‌رسد؛ اما آن وحدت در درون خود، دارای شکافی است. این شکاف دوباره موجب تضاد دیالکتیکی می‌شود تا سرانجام به وحدتی برسد که ادعا کند: «من به امر مطلق رسیده‌ام». سوژه سرانجام دریافت می‌کند که این انسان بوده که خود، امر مطلق است. او طبیعت، جامعه و هر چیز دیگری را می‌سازد؛ هرگونه که بخواهد. سوژه می‌گوید: «پیش از این می‌گفتید خدا مدیریت می‌کند، اکنون من همه چیز را سامان می‌دهم». اما پرسش این است: اگر این سوژه، سکولار است و قرار است جهان را این‌جهانی توضیح دهد، آیا خود سکولاریسم نوعی محدودیت برای آن محسوب نمی‌شود؟ همچنین، چه کسی گفته است که در این نقطه تاریخی، امر مطلق شکل گرفته است؟ در هر نقطه‌ای که [از تاریخ که فرض گردد]، ممکن است در دل وحدت، شکافی نهفته باشد. یکی از ابهامات اساسی در اندیشه هگل این است که آیا این دیالکتیک متوقف می‌شود یا ادامه می‌یابد؟ برخی بر پایه اندیشه هگل، لیبرالیسم را پایان تاریخ دانسته‌اند؛ یعنی [ادعا کرده اند] سوژه به هویت مطلق خود رسیده و [لیبرالسیم]، بهترین الگوی زندگی است. اما مسئله آنجاست که [این] پایان تاریخ لیبرالیسم که در آمریکا شکل گرفته بود، اکنون در حال فروپاشی است. آزادی، به جای آنکه از واقعیت مطلقه توضیح داده شود، بر محور سوژه تبیین گردید؛ و این امر محدودیت‌های فراوانی را به وجود آورد. در کشور ما، لیبرالیسم یکی از مسائل پس از انقلاب است. جریان روشنفکری پیش از انقلاب، بیشتر مارکسیستی بود؛ اما جریان روشنفکری پس از انقلاب، عمدتاً لیبرال است (در حوزه‌های فرهنگ، سیاست و اقتصاد). 🗒 بریده از جلسه 12 مبانی فلسفی نظام سازی _____ ــــــــــــــــــــــــ ✦ مدرسه علوم انسانی اسلامی سها 👇🏻 📮 کانال ایتا | وب سایت
مدرسه علوم انسانی سها
📋لیبرالیسم و آزادی سوژه بدون واقعیت مطلقه اساساً نمی‌توان به آزادی دست یافت. اوج اندیشه لیبرال‌ها،
📋فلسفه اقتصاد فراملیتی در اندیشه هگل هگل [درفلسفه خود] مکان را تحت زمان تعریف می‌کند؛ یعنی دیگر برای مکان اصالت قائل نیست و همواره بودن را در دل شدن توضیح می‌دهد. هنگامی که هویت من (بودن من) با امور ثابتی چون طلبه بودن، ایرانی بودن، آذری بودن، فرهنگ و دین توضیح داده می‌شود، این شیوه، نحوهٔ بودن من را تبیین می‌کند. اما زمانی که این بودن زیر زمان تعریف شد، همواره با خود درگیر می‌شود و پیوسته با شدن آمیخته می‌گردد؛ یعنی شما هرگز نمی‌توانید هویت واحدی داشته باشید. مکان امری جغرافیایی نیست، بلکه امری فرهنگی است. هنگامی که می‌گویم ایران، مجموعه‌ای از تجربیات تاریخی، فرهنگ‌ها (رستم، سعدی، حافظ)، پیروزی‌ها و شکست‌ها در آن حضور دارد و بودن من را شکل می‌دهد. اگر این وجود (که بودن من است) پیوسته در حالت شدن باشد، این حالت شدن باعث می‌شود که من از این هویت کنده شوم و دیگر نتوانم خود را ایرانی بدانم. در اقتصاد سرمایه‌داری، هنگامی که هویت (بودن تو) را مدام با شدن و زمان نقد می‌کنی، این هویت سیلان می‌یابد و احساس می‌کنی که هویت واحدی نداری. این سیلان هویت موجب می‌شود که تو، مثلاً، از ایران کنده شوی و وابسته به ایران نباشی. این تفکر سبب می‌شود که در اقتصاد، شرکت‌های ملی به شرکت‌های چندملیتی (فراملی) تبدیل شوند؛ زیرا خود را زیر زمان تعریف کرده و هویت سرزمینی‌شان را از دست داده‌اند. سرمایه به دنبال هویتی فراتر از سرزمین می‌گردد (جهانی‌شدن). انسان جهانی (انسان هگلی) دیگر نسبت خاصی با ملیت، جغرافیای خاص، هویت خاص یا دین خاص ندارد. اما آن انسان جهانی نیز خود امری کلی و ثابت نیست؛ باید پیوسته هویت خود را از دست بدهد و مدام نقد شود. این‌ها نشان می‌دهد که تمام ارزش‌ها در حال محو شدن‌اند، که نیچه می‌گوید: «خدا مُرد، انسان هم مُرد». 🗒 بریده از جلسه 12 مبانی فلسفی نظام سازی _____ ــــــــــــــــــــــــ ✦ مدرسه علوم انسانی اسلامی سها 👇🏻 📮 کانال ایتا | وب سایت
📋انواع علم: علم به معنی دانشی آن یادداشت 01 از معانی علم 📚1- علم به معنای دانش (مجموعه گزاره‌ها): گاهی از واژه «علم» مراد، مجموعه‌ای از گزاره‌هاست. این مجموعه گزاره‌ها ـ چه از حیث سنخ، چه از حیث هدف، و چه از حیث اثری که دارند ـ توسط عواملی همچون جامعه علمی، جامعه یا اثر خاص علم سامان‌دهی می‌شوند؛ و این است آنچه در اینجا از علم مقصود است. این مجموعه گزاره‌ها دانشی تاریخی محسوب می‌شود؛ بدین معنا که در طول تاریخ شکل گرفته‌اند و محصول یک عالم واحد نیستند. بسیاری از دانشمندان در طول تاریخ حتی با تک‌تک این گزاره‌ها مخالف بوده‌اند. به عنوان مثال، در علم فلسفه: چند تن از فیلسوفان در طول تاریخ با اصالت‌الوجود که ملاصدرا مطرح کرده است، موافق بوده‌اند؟ برای بسیاری از آنان، اصلاً واژه «اصالت‌الوجود» در تاریخ علم فلسفه مطرح نبوده است. شاید علم فلسفه با چهار یا پنج گزاره آغاز شده باشد که آن نیز فلسفه نامیده می‌شد؛ اما فلسفه‌ای که اکنون ـ شاید ـ صدها بلکه نزدیک به هزاران گزاره دارد، همچنان فلسفه است. در این فلسفه، گزاره‌های صحیح و گزاره‌های غلط وجود دارد؛ گزاره‌هایی مطابق با واقع و گزاره‌هایی غیرمطابق با واقع. عالمی با گزاره‌ای موافق است که آن را فلسفی می‌داند، در حالی که عالم دیگری مخالف است و می‌گوید این گزاره اصلاً فلسفی نیست. بنابراین، علم به عنوان مجموعه‌ای از گزاره‌ها، امری اعتباری است که ارتباط مسائل آن با یکدیگر نیز اعتباری است؛ حتی مسئله آن نیز اعتباری است. این بدان معناست که دانشمندان از منظر علمی می‌پذیرند که موضوعی در فلسفه قابل بحث و بررسی است. اما هنگامی که اکثریت دانشمندان در دوره‌ای تاریخی اعلام کنند که موضوعی دیگر فلسفی نیست، آن اعتبار از آن سلب می‌شود. این بدان معناست که حتی اگر در کتاب‌ها نیز موجود باشد، دیگر آن را فلسفی تلقی نمی‌کنند؛ یعنی تاریخ مصرف آن گزاره به عنوان یک گزاره فلسفی سپری شده و دیگر اعتبار فلسفی ندارد. اما اگر دانشمندان ـ ولو بخشی از آنان موافق و بخشی مخالف باشند ـ هنوز بتوانند اعتباری به نام دانش فلسفه به آن ببخشند، یعنی هنوز بحث و نزاع درباره مسائلی همچون «الماهیة من حیث هی لیست إلا هی، لا موجودة ولا معدومة» یا «الماهیة من حیث هی» در برابر «لیست الماهیة من حیث هی» ادامه دارد؛ بحثی درباره اینکه اصلاً معنای ماهیت در فلسفه چیست. اگرچه این مسئله در تاریخ فلسفه حل‌شده و مدت طولانی است که کسی حتی آن اقوال مخالف را نمی‌پذیرد، اما هنوز نزاعی معتبر محسوب می‌شود. گاهی حتی قولی مردود است، اما نزاع همچنان نزاعی معتبر شناخته می‌شود. چرا؟ زیرا مثلاً اثر آموزشی دارد و در فهم گزاره‌های بعدی مؤثر است. بدین معنا که ده گزاره بعدتر، اگر آن مسئله را با درک این نزاع بفهمیم، در مسئله دیگری که بر اساس هر یک از این اقوال معنایی از ماهیت شکل گرفته است، متوجه می‌شویم که اگر آن نزاع را درک نکرده بودیم، در محل نزاع جدید دچار مشکل خواهیم شد و آن را نخواهیم فهمید. بنابراین، اگر چنین باشد، می‌توان گفت مجموعه گزاره‌ها که آن را دانش یا دیسیپلین می‌نامیم، گزاره‌هایی اعتباری هستند، هرچند ثبوت آن علم حقیقی باشد. 🗒 برداشتی از جلسه 2 مبانی فلسفی نظام سازی _____ ــــــــــــــــــــــــ ✦ مدرسه علوم انسانی اسلامی سها 👇🏻 📮 کانال ایتا | وب سایت
مدرسه علوم انسانی سها
💡#منتشر_شد جلسه 14 و 15 مبانی فلسفی نظام سازی ظهور ابر انسان: نیچه و هایدگر؛ نظام سازانِ ضد نظام 🎙
🗒 خلاصه جلسه 14 نظام‌سازی (۱۱ مرداد): از نقد مارکس تا «مرگ خدا» در اندیشه نیچه در این جلسه، پس از جمع‌بندی نهایی بحث مارکس، به سراغ یکی از رادیکال‌ترین منتقدان فلسفه غرب، یعنی فردریش نیچه، رفتیم و تفاوت بنیادین نگاه او با متفکران پیشین را بررسی کردیم. 📎مهم‌ترین سرفصل‌های این جلسه: ۱. نقد نهایی بر مارکس: چرا مارکس با وجود تلاش برای تخریب «سوژه» هگلی و حرکت از «زمین به آسمان»، خود در دام یک نظام‌سازی مفهومی جدید و نوعی دیگر از سوژگی گرفتار شد؟ ۲. ورود به دنیای نیچه؛ نقدی بر کل فلسفه: تفاوت اساسی نقد نیچه با مارکس. نیچه نه فقط مدرنیته، بلکه کل تاریخ «تفکر مفهومی» از افلاطون تا امروز را به چالش می‌کشد؛ تفکری که «زندگی» و «احساسات» را سرکوب کرده است. ۳. «مرگ خدا» و فروپاشی ارزش‌ها: بررسی مفهوم تکان‌دهنده «مرگ خدا» به مثابه کشتن ارزش‌های پیشینی (خوب و بد) توسط نظام‌های کلامی و فلسفی. از نگاه نیچه، انسان مدرن با مفاهیم خود، خدا را کشته و جهان را از معنا تهی کرده است. ۴. اراده معطوف به قدرت: چگونه نیچه کل تاریخ فلسفه، علم و اخلاق را تفسیری از «اراده معطوف به قدرت» می‌داند؟ مفهومی که به عنوان موتور محرک تمام نظام‌های فکری عمل می‌کند. ۵. نقد هایدگر بر نیچه: چرا نیچه با طرح مفهوم «اراده معطوف به قدرت» به عنوان اصل بنیادین، خود به «آخرین متافیزیسین» تاریخ تبدیل می‌شود و ناخواسته در همان دامی می‌افتد که از آن فرار می‌کرد؟ ۶. نهیلیسم؛ میهمان ناخوانده‌ای که صاحب‌خانه شد: نگاهی به نیست‌انگاری (نهیلیسم) به عنوان پیامد حاکمیت تفکر مفهومی و مرگ ارزش‌ها در زندگی انسان مدرن. ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــ ✦ مدرسه علوم انسانی اسلامی سها 👇🏻 📮 کانال ایتا | وب سایت