eitaa logo
شذرات المعارف
1.1هزار دنبال‌کننده
7 عکس
39 ویدیو
23 فایل
به توفیق الهی جلسات حضرت آیت الله شیخ عباس اخوان به مرور بارگزاری و حتی‌المقدور موضوعات و منابع جلسات ذکر شده تا محققین محترم بهره‌مند گردند لازم به ذکر است که این کانال هیچ ارتباطی با شخص حضرت آیت الله اخوان حفظه الله تعالی ندارد یا علی مدد
مشاهده در ایتا
دانلود
شذرات المعارف
خطابات حضرت علیه‌السلام به پیرامون «وكان أبوذرّ رضی الله عنه يقول: يا مبتغي العلم إنَّ هذا اللسان مفتاح خير، و مفتاح شرّ، فاختم على فيك كما تختم على ذهبك وورقك.» ج۱ص۱۴۹ حکمت یاد و از و در یاد جناب توسط حضرت علیه‌السلام؛ شایستگی یاد از شایسته ولو انسان با شأن پایین‌تر گفته باشد/حکمت دیگر این است که این سخن کلام صحیحی است/لطیفهٔ مهم این مطلب این است که اکرم صلی‌الله علیه وآله وسلم ابوذر است و کلام او متخذ از مکتب رسول الله صلی‌الله علیه وآله وسلم است؛ ما أظلت الخضراء، ولا أقلت الغبراء ذا لهجة أصدق من أبي ذر ج۲۲ص۴۰۵/لبیک به حق توسط جناب ابوذر در زمان خطاب جناب ابوذر به عبارت «یا مبتغی العلم» (: ای کسانیکه در طلب می‌روید) نشان از این می‌دهد که در افرادی بوده‌اند که و علم بوده‌اند که باید طبق قاعده ثبوت شیء لشیء فرع لثبوت مثبت له، افرادی باشند که مخاطب به خطاب ابوذر باشند/مطلب دیگر اینکه یک مطلب خوب خودش نیکو و مطلوب است (و کان ابوذر یقول) عیب تکرار قوافی نبود شعر مرا زانکه همچون شکر مصر و چه مشک ختن است «وكان أبوذرّ رضی الله عنه يقول» «رضی الله عنه» یا از باب مقام است و مطلوب است وقتی انسان یک را یاد می‌کند برای او طلب یک امری از امور را بکند که اگر زنده است مثلاً سلمه الله، وفقه الله، اید الله و اگر مرده است بگوید رحمه‌الله یا رضی‌الله‌عنه، و یا از باب مقام حکایت از است یعنی اینکه جناب ابوذر مورد رضای خدای متعال بوده است یعنی حضرت علیه‌السلام خبر از واقع و نفس‌الامری می‌دهد «يا مبتغي العلم» (ای در پی روندگان دانش، ای خواستاران برای و ) که خطاب به دانشجویان و دانش‌آموزان زمان خودش است «إنَّ هذا اللسان مفتاح خير، و مفتاح شرّ، فاختم على فيك كما تختم على ذهبك و ورقك.» این کلید خوبی‌ها و همین زبان کلید بدی‌ها است/ یعنی آلت باز کننده که این استعمال شده در کلید که عرب آن را می‌گوید که جمعش است که از لغات است که در رفته است؛ صیانت زبان عربی به اینکه چیزی را اگر از زبان دیگر می‌گیرد به آن در زبان عربی حال و هوای عربی می‌دهد برای همین مثلاً کلید شده اقلید نه قلید و اقلید هم جمعش می‌شود مقالید؛ لَهُ مَقَالِيدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ :۱۲؛ از آن جهت که این شیء کلید است در عربی شده اقلید و مقالید و از آن جهت که با این چیز یک کاری را انجام می‌دهند یک اسم آلتی دارد که به آن می‌گویند: مفتاح یعنی بازکننده/زبان هم قابلیت کلید خوبی و هم قابلیت کلید بد بودن را دارد که درب آن همین لب انسان است «فاختم على فيك» این درب را مهر کن؛ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ علیه‌السلام:۲۳؛ درب را کلون انداخت؛ در عرب هم لغت قفل داریم و هم لغت کلون که کلون را می‌گویند: غلق؛ در اینجا لغت دیگری آمده: «اختم» به معنای (مهر کن)/مهر کردن در جایی است که برای اینکه ملتفت باشد شخص که کسی به قفل تعدی و دست نزده باشد آن را مهر می‌کنند (لاک و مهر کردن) که در عرب این لاک و مهر کردن با گِل رس بوده است که به این کردن می‌گویند؛ پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآله وسلم است که هم خاتِم است که دفتر به رسول الله صلی‌الله علیه وآله وسلم مهر شد و بعد از او رسولی نخواهد آمد و هم خاتَم است/ «فاختم علی فیک» مهر کن دهانت را «كما تختم على ذهبك و ورقك.» همان‌گونه که مهر می‌کنی طلا و نقره‌ات را؛ بعد از هربار شکستن مهر دهان از روی ، سپس دوباره مهر بر دهان بگذار مجدداً در حد ضرورت سخن بگو صلی الله علیک یا مولانا یا اباعبدالله السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اولاد الحسین مقصد من، خواجه، مولای من است توشه من نیز تقوای من است در مناجاتم چو موسی با اله خلوت دل طور سینای من است می روان مرده‌ام را زنده کرد آری آری می مسیحای من است نشاۀ ناسوتم اندر خور نبود عالم لاهوت ماوای من است یا حسین یا حسین یا حسین یا حسین یا حسین یا حسین روضه و سلام الله علیهما خواهرش بر سینه و بر سرزنان رفت تا گیرد برادر را عنان سیل اشکش بست بر شه، راه را دود آهش کرد حیران، شاه را در قفای شاه رفتی هر زمان بانگ مهلا مهلنش بر آسمان یا حسین یا حسین یا حسین یا حسین یا حسین یا حسین أ أنت اخی، أ أنت ابن امی زینت دوش نبی روی زمین جای تو نیست خار و خاشاک زمین منزل و مأوای تو نیست خاک عالم به سرم کز اثر تیر و سنان جای یک بوسه من در همه اعضای تو نیست اصل شعر از
شذرات المعارف
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم خطابات حضرت علیه‌السلام به پیرامون «و ما بعث الله نبيّاً إلّا عاقلاً حتّى يكون عقله أفضل من جميع جهد المجتهدين، و ما أدّى العبد فريضةً من فرائض الله حتى عقل عنه.» ج۱ص۱۵۴ تبیین جایگاه در ؛ علیهم‌السلام بیاناتشان یا خودش حکم عقل است یا اینکه مقدمات عقلی دارد؛ تبیین مطلب عقلی با یک لطیفه: سه نصیحت گنجشک به یک انسان ساده‌لوح: هرچه شنیدی و با عقلت جور در نیامد باور نکن، اگر از انسان دروغگو خبری شنیدی تا بررسی نکردی باور نکن، هر کسی برای آزادی خودش حیله می‌کند و به سادگی با سخنان او برخورد نکن «و ما بعث الله نبيّاً إلّا عاقلاً حتّى يكون عقله أفضل من جميع جهد المجتهدين، و ما أدّى العبد فريضةً من فرائض الله حتى عقل عنه.» بساط و بساط دانشمندی است و بالا بودن ایشان با عقل منافات ندارد؛ تبیین سیر عقلی انبیاء علیهم‌السلام؛ جریانی از ملاقات با یک شخصیت علمی برجسته؛ بنای به و است نه ؛ مطلب ذوقی گفتن در جواب سوالی که باید با استدلال جواب داد سبب تباهی دین می‌شود؛ نحن ابناء الدلیل نمیل حیث یمیل انما المتّبع هو البرهان عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: کَانَتْ عَصَا مُوسَی لآِدَمَ (علیه السلام) فَصَارَتْ إِلَی شُعَیْبٍ ثُمَّ صَارَتْ إِلَی مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ وَ إِنَّهَا لَعِنْدَنَا وَ إِنَّ عَهْدِی بِهَا آنِفاً وَ هِیَ خَضْرَاءُ کَهَیْئَتِهَا حِینَ انْتُزِعَتْ مِنْ شَجَرَتِهَا وَ إِنَّهَا لَتَنْطِقُ إِذَا اسْتُنْطِقَتْ أُعِدَّتْ لِقَائِمِنَا (علیه السلام) یَصْنَعُ بِهَا مَا کَانَ یَصْنَعُ مُوسَی وَ إِنَّهَا لَتَرُوعُ وَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ وَ تَصْنَعُ مَا تُؤْمَرُ بِهِ إِنَّهَا حَیْثُ أَقْبَلَتْ- تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ* یُفْتَحُ لَهَا شُعْبَتَانِ إِحْدَاهُمَا فِی الْأَرْضِ وَ الْأُخْرَی فِی السَّقْفِ وَ بَیْنَهُمَا أَرْبَعُونَ ذِرَاعاً تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ بِلِسَانِهَا. ج۱ص۲۳۱؛ عصای علیه‌السلام به نظر همان عقل است؛ در حديث ديگر فرمود: آن را حضرت آدم از بهشت آورد به زمين و از درخت عوسج بهشت بود ج۱ص۶۰۹؛ یادگار علیه‌السلام از بهشت شاخه‌ای بود که به‌عنوان عصا اخذ کرد که همان بود؛ سخن گفتن علیه‌السلام با مردم با ؛ مسیر علیه‌السلام ولو مسیر است ولی تمامش تفسیر عقلی دارد و بر اساس ضوابط است؛ شرافت به این است که مطلب یا به عقل معلوم بشود یا منتهی به عقل بشود؛ بدی به حکم عقل به دلیل این است که چیزی را چنان نشان می‌دهد که در این‌گونه نیست؛ مطالب منتهی به دین یعنی انسان در مسیر خود لابد است از اینکه مسیری بین دو یا چند مسیر را انتخاب کند و به خدای متعال به واجب است که برای او مرجحی قرار بدهد که با او نسبت بدهد که این مسیر را برم یا دیگر مسیر را که این مرجح را دین یا می‌گویند که آن را باید کسی بیاورد که او حتماً از ناحیه خداوند باشد و معلوم باشد که او نماینده خداست که به این مرجحی که آورده می‌گویند؛ تبیین جایگاه به‌عنوان رفع کننده چون عقل را نمی‌پذیرد و موقعی می‌شود که برای کارها و مسیرهای پیش رویش هیچ دلیلی ندارد و باید یکی از این راه‌ها را برود که در این‌جا کار را به خدا واگذار می‌کند که با استخاره رفع تحیر می‌کند که اگر برود و به او صدمه‌ای برسد به واسطه مرجحی که پیش خدا دارد مورد اجر واقع می‌شود؛ کجی و نادرستی برخی در استفاده اشتباه مکرر از استخاره «و ما بعث الله نبيّاً إلّا عاقلاً حتّى يكون عقله أفضل من جميع جهد المجتهدين، و ما أدّى العبد فريضةً من فرائض الله حتى عقل عنه.» وجهه عقلی پیامبر علیه‌السلام نزد مردم خویش قبل از دعوت به حق؛ قَالُوا يَا صَالِحُ قَدْ كُنْتَ فِينَا مَرْجُوًّا قَبْلَ هَٰذَا ۖ أَتَنْهَانَا أَنْ نَعْبُدَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا وَإِنَّنَا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ مُرِيبٍ علیه‌السلام:۶۲؛ جایگاه ممتاز اکرم صلی‌الله علیه وآله وسلم در جامعه خویش؛ محیط شهر از دیدگاه پیرامون جزیرة العرب‌ در ج۴ص۱۹۹ https://www.ghbook.ir/Book/9132 جریان ایجاد پیمان قبل از اسلام توسط رسول الله صلی‌الله علیه وآله وسلم؛ جریان فروش باغ توسط سیدالشهداء علیه‌السلام به والی و مطرح شدن احیای پیمان حلف الفضول توسط سیدالشهداء علیه‌السلام تألیف ج۱ص۱۴۲؛ در زندگانی معصومین علیهم‌السلام؛ آزاد کردن غلام و بخشش باغ به او توسط سیدالشهداء علیه‌السلام: عن الحسن
شذرات المعارف
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم خطابات حضرت علیه‌السلام به پیرامون «و ما بعث الله نبيّاً إلّا عاقلاً حتّى يكون عقله أفضل من جميع جهد المجتهدين، و ما أدّى العبد فريضةً من فرائض الله حتى عقل عنه.» ج۱ص۱۵۴ توفیق پی بردن به علل و اسباب خود؛ پشت پا زدن برخی به اسباب موفقیت خود وقتی افتاد فتنه‌ای در شام هر کس از گوشه‌ای فرا رفتند پسران وزیر ناقص عقل به گدایی به روستا رفتند استفاده برخی از مواهب برای رسیدن به به در معرض قرار دادن خود؛ إن لربكم في أيام دهركم نفحات الا فتعرضوا لها ج۸۴ص۲۶۷؛ عنصر بسیار مهم در ؛ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمَانِهِمْ ۖ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ علیهم‌السلام:۹؛ از مواهب الهی موضوع در مبادی است؛ یافت جایگاه انسان با فکر صحیح به در مقام عبودیت بودن و ضرورت سیر به سمت کمال؛ درست کردن گاهی مسامحتا گفته شده و به تعبیر مسامحی‌تر گاهی گفته می‌شود؛ و بی نیازی خدای متعال، و آفرینش و ظهور و جلوه هستی بر اساس و ازلی؛ به عبث خلق نشدن مخلوقات و برای مخلوقات؛ مقام و در انسان که بنابر می‌تواند به برسد؛ در انسان برای رسیدن کمال؛ ماهیت به انتقال از عالمی به عالمی دیگر؛ در انسان و ضرورت به فعلیت رساندن استعدادها و پیدایش بحث و بنابر ؛ راهنمایی عقل به اینکه انسان برای طی مراحل کمال نیاز به راهنمایی الهی علیهم‌السلام دارد؛ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا سلام الله علیها:۳۱؛ نیاز به و عبادت برای رسیدن کمال طیران مرغ دیدی تو ز پای بند شهوت بدر آی تا ببینی طیران آدمیت «و ما أدّى العبد فريضةً من فرائض الله حتى عقل عنه.» بنده هر واجبی از واجبات را که انجام می‌دهد تعقل می‌کند که این برای خود انسان است تا از حضیض عالم اسفل به بالاترین مراتب کمال برسد؛ أَيَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدًى :۳۶؛ راهنمایی مقام برای انسان؛ کلام امام علیه‌السلام ناظر به این معنا است که انسان تعقل می‌کند که برای رسیدن به کمال نیاز به این معرفت و عبادت دارد و انسان هر فریضه‌ای را که انجام می‌دهد برای خودش انجام می‌دهد و منفعتی برای خدا ندارد نه اینکه به این معنا باشد که خدا چرا مثلاً نماز صبح را دو رکعت قرار داده است صلی الله علیک یا مولانا یا صاحب العصر و الزمان ای مرهم سینۀ خستۀ ما وی مونس قلب شکستۀ ما در نغمه گری دستان تواند در گلشن وحدت دستۀ ما پیوسته بود با نفخۀ صور این زمزمۀ پیوستۀ ما برخاسته تا افق گردون فریاد ز بخت نشستۀ ما کی حلقه شود در گردن یار این دست به گردن بستۀ ما دیوان یابن الحسن یابن الحسن یابن الحسن یابن الحسن به خدا که ز غیر تو بیزارم وز خویش همیشه در آزارم آوارۀ کوه و بیابانم سرگشتۀ کوچه و بازارم چون مرغ شب آویزم همه شب روزانه چه بلبل گلزارم در خرمن نه فلک آتش زد یک شعله ز آه دل زارم رنجورم و باز مرنجانم بیزارم و باز نیازارم آن خاطر نازک را ترسم کز زاری خویش بیازارم دیوان یابن الحسن یابن الحسن یابن الحسن یابن الحسن عزیزٌ علیّ أن أری الخلقَ و لا تُری و لا أسمع لک حسیسا و لا نجوی دعای روضه بازگشت به خیمه‌گاه فلاندبنك صباحا ومساء، ولابكين عليك بدل الدموع دما ... وأسرع فرسك شاردا، وإلى خيامك قاصدا، محمحما باكيا. ج۱۰۱صص۲۳۸-۲۴۰ الظليمة الظليمة من امة قتلت ابن بنت نبيها ج۴۴ص۳۰۸ حسین جان حسین جان حسین جان حسین جان بابی العطشان حتی قضی بابی المهموم حتی مضی روحی فداک یا اباعبدالله ۱۴۰۲/۱/۱۰ آیت الله https://eitaa.com/akavan110
شذرات المعارف
جشن میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها ۲ بهمن ۱۴۰۰ آیت الله #شیخ_عباس_اخوان https://eitaa.com/akavan
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها «... فقالت نشدتکما الله الم تسمعا رسول الله یقول: رضا فاطمة من رضای وسخط فاطمة من سخطی» تألیف ج۱ص۳۱ توقعات خاص در آوردن؛ ایمان نیاوردن عرب در صورت نزول بر غیر غرب: وَ لَوْ جَعَلْنَٰهُ قُرْءَانًا أَعْجَمِيًّا لَّقَالُوا۟ لَوْ لاَ فُصِّلَتْ ءَايَٰتُهُۥٓۖ ءَاَعْجَمِیٌّ وَ عَرَبِیٌّۗ قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ هُدًی وَ شِفَآءٌۖ وَ ٱلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ فِیٓ ءَاذَانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَيْهِمْ عَمیًۚ أُوْلَٰٓئِكَ يُنَادَوْنَ مِن مَّكَانِۢ بَعِيدٍ :۴۴؛ فضلیتی از بر عرب؛ عجم به معنای غیر عرب است؛ جریانی منقول از صلوات الله علیه پیرامون لجاجت عرب در ایمان آوردن در مورد افرادی که درخواست از أکرم صلی‌الله علیه وآله وسلم کردند ولی پس از مشاهده معجزه به انکار پرداختند: أَرَى نُورَ الْوَحْيِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّةِ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّيْطَانِ حِينَ نَزَلَ الْوَحْيُ عَلَيْهِ (صلی الله علیه وآله) فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ فَقَالَ هَذَا الشَّيْطَانُ قَدْ أَيِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلَّا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ وَ لَكِنَّكَ لَوَزِيرٌ وَ إِنَّكَ لَعَلَى خَيْرٍ. وَ لَقَدْ كُنْتُ مَعَهُ (صلی الله علیه وآله) لَمَّا أَتَاهُ الْمَلَأُ مِنْ قُرَيْشٍ فَقَالُوا لَهُ يَا مُحَمَّدُ إِنَّكَ قَدِ ادَّعَيْتَ عَظِيماً لَمْ يَدَّعِهِ آبَاؤُكَ وَ لَا أَحَدٌ مِنْ بَيْتِكَ وَ نَحْنُ نَسْأَلُكَ أَمْراً إِنْ أَنْتَ أَجَبْتَنَا إِلَيْهِ وَ أَرَيْتَنَاهُ عَلِمْنَا أَنَّكَ نَبِيٌّ وَ رَسُولٌ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ عَلِمْنَا أَنَّكَ سَاحِرٌ كَذَّابٌ فَقَالَ (صلی الله علیه وآله) وَ مَا تَسْأَلُونَ قَالُوا تَدْعُو لَنَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ حَتَّى تَنْقَلِعَ بِعُرُوقِهَا وَ تَقِفَ بَيْنَ يَدَيْكَ فَقَالَ (صلی الله علیه وآله) إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ فَإِنْ فَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ ذَلِكَ أَ تُؤْمِنُونَ وَ تَشْهَدُونَ بِالْحَقِّ قَالُوا نَعَمْ قَالَ فَإِنِّي سَأُرِيكُمْ مَا تَطْلُبُونَ وَ إِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّكُمْ لَا تَفِيئُونَ إِلَى خَيْرٍ وَ [أَنَ‏] إِنَّ فِيكُمْ مَنْ يُطْرَحُ فِي الْقَلِيبِ وَ مَنْ يُحَزِّبُ الْأَحْزَابَ ثُمَّ قَالَ (صلی الله علیه وآله) يَا أَيَّتُهَا الشَّجَرَةُ إِنْ كُنْتِ تُؤْمِنِينَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ تَعْلَمِينَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ فَانْقَلِعِي بِعُرُوقِكِ حَتَّى تَقِفِي بَيْنَ يَدَيَّ بِإِذْنِ اللَّهِ [وَ الَّذِي‏] فَوَالَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَانْقَلَعَتْ‏ بِعُرُوقِهَا وَ جَاءَتْ وَ لَهَا دَوِيٌّ شَدِيدٌ وَ قَصْفٌ كَقَصْفِ أَجْنِحَةِ الطَّيْرِ حَتَّى وَقَفَتْ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) مُرَفْرِفَةً وَ أَلْقَتْ بِغُصْنِهَا الْأَعْلَى عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَ بِبَعْضِ أَغْصَانِهَا عَلَى مَنْكِبِي وَ كُنْتُ عَنْ يَمِينِهِ (صلی الله علیه وآله) فَلَمَّا نَظَرَ الْقَوْمُ إِلَى ذَلِكَ قَالُوا عُلُوّاً وَ اسْتِكْبَاراً فَمُرْهَا فَلْيَأْتِكَ نِصْفُهَا وَ يَبْقَى نِصْفُهَا فَأَمَرَهَا بِذَلِكَ فَأَقْبَلَ إِلَيْهِ نِصْفُهَا كَأَعْجَبِ إِقْبَالٍ وَ أَشَدِّهِ دَوِيّاً فَكَادَتْ تَلْتَفُّ بِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) فَقَالُوا كُفْراً وَ عُتُوّاً فَمُرْ هَذَا النِّصْفَ فَلْيَرْجِعْ إِلَى نِصْفِهِ كَمَا كَانَ فَأَمَرَهُ (صلی الله علیه وآله) فَرَجَعَ فَقُلْتُ أَنَا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ إِنِّي أَوَّلُ مُؤْمِنٍ بِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ أَوَّلُ مَنْ أَقَرَّ بِأَنَّ الشَّجَرَةَ فَعَلَتْ مَا فَعَلَتْ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى تَصْدِيقاً بِنُبُوَّتِكَ وَ إِجْلَالًا لِكَلِمَتِكَ فَقَالَ الْقَوْمُ كُلُّهُمْ بَلْ ساحِرٌ كَذَّابٌ عَجِيبُ السِّحْرِ خَفِيفٌ فِيهِ وَ هَلْ يُصَدِّقُكَ فِي أَمْرِكَ إِلَّا مِثْلُ هَذَا، يَعْنُونَنِي. خطبهٔ ؛ عدم انحصار قبول دعوت به : وَ مَآ أَرْسَلْنَٰكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِّلْعَٰلَمِينَ علیهم‌السلام:۱۰۷؛ نقل ماجرای ناله زدن و ساختن سه پله که شد؛ وَ مِنْهَا: أَنَّ نَبِيَّ اللَّهِ صلی‌الله علیه وآله وسلم لَمَّا بَنَى مَسْجِدَهُ كَانَ فِيهِ جِذْعُ نَخْلٍ إِلَى جَانِبِ الْمِحْرَابِ يَابِسٌ عَتِيقٌ إِذَا خَطَبَ يَسْتَنِدُ إِلَيْهِ فَلَمَّا اتُّخِذَ لَهُ الْمِنْبَرُ وَ صَعِدَهُ حَنَّ ذَلِكَ الْجِذْعُ كَحَنِينِ النَّاقَةِ إِلَى فَصِيلِهَا فَنَزَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی‌الله علیه
شذرات المعارف
سخنرانی مراسم عید مبعث مجتمع فرهنگی مذهبی شیفتگان حسین علیه السلام آیت الله #شیخ_عباس_اخوان ۱۳۹۶/۱/
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم به مناسبت عید پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآله وسلم لَقَدْ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَی ٱلْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُوا۟ عَلَيْهِمْ ءَايَٰتِهِۦ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ ٱلْكِتَٰبَ وَ ٱلْحِكْمَةَ وَ إِن كَانُوا۟ مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَٰلٍ مُّبِينٍ :۱۶۴ در فارسی به معنای خفت و خواری و است فلذا امری منفی است که این معنا مورد نظر نیست در آیه که خدای متعال در مورد نعمت‌های بهشتی هم بدین معنا منتی نگذاشته است زیرا الهی با است؛ منت در زبان عربی معنای توازن و تساوی بین دو مطلب است که در مقام سنجش واقع می‌شوند مثل اینکه منّ یک کیلو گندم یک کیلو گندم است نه یک کیلو جو؛ نگهداری اسیر تا اینکه به اندازه آن‌ها پول داده شوند تا آزاد شوند: فَإِذَا لَقِيتُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ فَضَرْبَ ٱلرِّقَابِ حَتَّیٰٓ إِذَآ أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا۟ ٱلْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنَّاۢ بَعْدُ وَ إِمَّا فِدَآءً حَتَّیٰ تَضَعَ ٱلْحَرْبُ أَوْزَارَهَاۚ ذَٰلِكَ وَ لَوْ يَشَآءُ ٱللَّهُ لَٱنتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لَٰكِن لِّيَبْلُوَا۟ بَعْضَكُم بِبَعْضٍۗ وَ ٱلَّذِينَ قُتِلُوا۟ فِی سَبِيلِ ٱللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَٰلَهُمْ صلی‌الله علیه وآله وسلم:۴؛ عدم تمام ارزش انسان در رسیدن به بهشتی: إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَ عَمِلُوا۟ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ :۸؛ انسان در این است که تحت خدای متعال قرار بگیرد تا آنگونه که شأن اوست به ظهور برسد؛ تبیین سر نهی از در به ظهور نرسیدن در اشیاء و امور مختلف است؛ بذر وجود انسان همانند دانهٔ گندم است که اگر تحت تربیت واقع بشود این به ظهور می‌رسد؛ معنای منت این است که امری اگر به کمال لازمهٔ خود برسد و قوه و استعدادش بالفعل بشود آن موقع منت خود را پیدا کرده است؛ إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَ عَمِلُوا۟ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ :۸؛ «اجر غیر ممنون» و بدون منت یعنی تو استعدادی داشتی که از این نعمت بهشتی هم بالاتر بروی ولی در همین‌جا مانده‌ای؛ بیان جریاناتی مثل حضرت اکرم صلی‌الله علیه وآله وسلم و دیگر در کریم به جهت این است که بگوید شأن انسان چیست؛ استعداد آدمی در مرحله‌ای از کمال که دو مرتبه از علیه‌السلام هم برود بالاتر: وَ لَقَدْ رَءَاهُ نَزْلَةً أُخْرَیٰ ۱۳ عِندَ سِدْرَةِ ٱلْمُنتَهَیٰ ۱۴ عِندَهَا جَنَّةُ ٱلْمَأْوَیٰٓ :۱۵؛ تفکیک بین کمال واقعی و مرتبه‌ای از کمال؛ انسان اگر تربیت نشود یک وحشی است مثل باقی وحشی‌ها؛ انسانی که تربیت نشود می‌شود مثل همین آقای ، می‌شود همان آقای ، می‌شود همان آقای ؛ نسبی بودن تربیت به اینکه تحت تربیت چه کسی قرار بگیرد؛ تحت تربیت الهی واقع شدن؛ بزرگی و عظمت در صدد کشیدن انسان تحت تربیت الهی؛ هُوَ ٱلَّذِی بَعَثَ فِی ٱلْأُمِّيِّـۧنَ رَسُولاً مِّنْهُمْ يَتْلُوا۟ عَلَيْهِمْ ءَايَٰتِهِۦ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ ٱلْكِتَٰبَ وَ ٱلْحِكْمَةَ وَ إِن كَانُوا۟ مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَٰلٍ مُّبِينٍ :۲؛ لغتی است که در مورد است: قَالُوا۟ يَٰوَيْلَنَا مَنۢ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَاۜۗ هَٰذَا مَا وَعَدَ ٱلرَّحْمَٰنُ وَ صَدَقَ ٱلْمُرْسَلُونَ :۵۲؛ بزرگی مقام تربیت دلیل بزرگی بعثت؛ إِنَّآ أَرْسَلْنَآ إِلَيْكُمْ رَسُولاً شَٰهِدًا عَلَيْكُمْ كَمَآ أَرْسَلْنَآ إِلَیٰ فِرْعَوْنَ رَسُولاً :۱۵؛ اهمیت والاتر این مطلب برای ما که فرق است بین اینکه خدای متعال اراده کرده کمالی را به ظهور برساند یا اینکه اراده کرده کمالی را به ظهور برساند که موجودات دارای استعداد کمال را به کمال برساند؛ عدم منفعت بعثت در صورت عدم تربیت پذیری ما؛ استفاده از تربیت به اندازه : فَٱتَّقُوا۟ ٱللَّهَ مَا ٱسْتَطَعْتُمْ :۱۶؛ حکمت بعثت در تمکیندانسان از مقام : لَقَدْ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَی ٱلْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُوا۟ عَلَيْهِمْ ءَايَٰتِهِۦ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ ٱلْكِتَٰبَ وَ ٱلْحِكْمَةَ وَ إِن كَانُوا۟ مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَٰلٍ مُّبِينٍ :۱۶۴؛ عدم فهم مطالب در بسیاری از مواقع و ضرورت رعایت و انجام مقدمات همچون دستورات مقدس برای رسیدن به کمال؛ نقش در انسان و شرافت چهارپایان نسبت به آدم بیشعور: مَثَلُ ٱلَّذِينَ حُمِّلُوا۟ ٱلتَّوْرَیٰةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ ٱلْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارَاۢۚ بِئْسَ مَثَلُ ٱلْقَوْمِ ٱلَّذِينَ كَذَّبُوا۟ بِـَٔايَٰتِ ٱللَّهِۚ وَ ٱللَّهُ لاَ يَهْدِی ٱلْقَوْمَ ٱلظَّٰلِمِينَ :۵؛ إِنَّ شَرَّ ٱلدَّوَآبِّ
شذرات المعارف
شب بیست و یکم محرم الحرام ۱۴۴۶ ۱۴۰۳/۵/۵ آیت الله #شیخ_عباس_اخوان https://eitaa.com/akavan110
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم خطابات حضرت علیه‌السلام به پیرامون «قلت: فإن لم أجد من يعقل السؤال عنها؟ قال عليه‌السلام: فاغتنم جهله عن السؤال حتى تسلم من فتنة القول و عظيم فتنة الرد» ص۳۹۹ از بزرگترین بلاها در زندگانی سر و کار با انسان نافهم و کج اندیش است؛ از امور سختی برخورد رسول با انسان‌هایی است که زبان او را نمی‌فهمند؛ از سختی عدم موفقیت در فهم مطلبی به دیگری است؛ از سخت‌ترین بلاها برای انسان‌هایی که قدرت تکلم خود را از دست می‌دهند عدم موفقیت در ارتباط با دیگران برای فهماندن مقصودشان است تشریح صعوبت عدم موفقیت انتقال امور محتلف به افرادی که ظرفیت لازم را ندارند همچون برخی رنج برخی از حضرات معصومین علیهم‌السلام به علت عدم ظرفیت در افراد برای انتقال مطالب و روایاتی که به آن‌ها عالم هستند و نمی‌توانند به دیگران انتقال بدهند: كش: جبرئيل بن أحمد، عن اليقطيني، عن إسماعيل بن مهران، عن أبي جميلة عن جابر، قال : حدثني أبوجعفر علیه‌السلام تسعين ألف حديث لم احدث بها أحدا قط، و لا احدث بها أحدا أبدا، قال جابر: فقلت لابي جعفر علیه‌السلام: جعلت فداك إنك قد حملتني وقرا عظيما بما حدثتني به من سركم الذي لا احدث به أحدا، فربما جاش في صدري حتى يأخذني منه شبه الجنون، قال: يا جابر فإذا كان ذلك فاخرج إلى الجبال: فاحفر حفيرة و دل رأسك فيها، ثم قل: حدثني محمد بن علي بكذا وكذا. ج۲ص۶۹؛ سنگینی نفس نگه داشتن مطالب معارفی؛ تفسیر برخی پیرامون به درک حقایقی که در شخص رخ داده و به عشق کشانده و در عین حال تمایل به انتقال حقایق به دیگران دارد ولی زمینه‌ای نمی‌بیند تا موقع مرگ خود: مَن عَشِقَ فعَفَّ ثُمَّ ماتَ، ماتَ شَهيدا ۶۹۹۹ ج۲ص۳۷۲؛ کمال در نگهداری نفس از اظهار معارف؛ عقوبت اظهار برخی از در همین دنیا؛ اصل بر این است که در بسیاری از مواقع کمال در اظهار اقل مطالب معارفی و اخفای بیشتر و نگهداری نزد خود است «قلت: فإن لم أجد من يعقل السؤال عنها؟» اقتضای رساندن به دیگران توسط این است که از او شود ولی در جایی‌که سائلی نیست چه باید کرد؟؛ آن را که سخن به کام و لب خاموش است تفوه کلام در اظهار غیر حکیمانه و رذیلهٔ و جلوهٔ بی‌جا کردن؛ ضرورت اظهار علم در جای خود و روایت مبنی بر اینکه کسی‌که اظهار علم در غیر موضع خود کند ذلیل می‌شود گوهر خود را مزن صائب به سنگ ناقصان باش تا جوهرشناس کاملی پیدا شود اگر گوهرشناس قابل پیدا نشد چه باید کرد؟؛ فرمایش رحمه‌الله در مورد عالم در موقعی که از او سوال می‌شود؛ سخن مرحوم در احوالات مرحوم ج۲ص۶۷۴ به بعد؛ جلوس قبل از تدریس مرحوم آیت‌الله به منظور در دسترس بودن طلاب برای سؤال «قلت: فإن لم أجد من يعقل السؤال عنها؟ قال عليه‌السلام: فاغتنم جهله عن السؤال حتى تسلم من فتنة القول و عظيم فتنة الرد» غنیمت سائل از سؤال از محضر عالم به منظور مصون ماندن از ؛ جریان سؤال از مکان جناب علیه‌السلام و وقایع پس از آن؛ برکات عدم مراجعه به عالم برای خود عالم در برخی مواقع؛ امکان وجود فتنه در گفتن و فتنهٔ پس از آن به علت عدم وجود فهم در مقام اخذ توسط سائل؛ تسلا دادن علیه‌السلام به جناب صلی الله علیک یا مولانا یا صاحب العصر و الزمان ای شمع جهان افروز بیا وی شاهد عالم سوز بیا ای مهر سپهر قلمرو غیب شد روز ظهور و بروز بیا ای طائر سعد فرخ رخ امروز توئی فیروز بیا روزم از شب تیره‌تر است ای خود شب ما را روز بیا عمریست گذشته به نادانی ای علم و ادب آموز بیا شد گلشن عمر خزان از غم ای باد خوش نوروز بیا دیوان یابن الحسن یابن الحسن یابن الحسن یابن الحسن تا به کی ای نوش جان می‌زنیم نیشتر زخم از این بیشتر یا دل از این ریش‌تر ز آه من اندیشه کن، بیخ جفا تیشه کن مهر و وفا پیشه کن، بیشتر از پیشتر در نظر اهل دل، سادگی آزادگی است جز متصنع مدان، از همه بدکیش‌تر ای به نصاب جمال، یافته حدّ کمال نیست مرا آرزو، جز نظری بیشتر خرمن حسن تو را، موقع احسان بود مفلسم و مفتقر، از همه درویش‌تر دیوان یابن الحسن یابن الحسن یابن الحسن یابن الحسن فلاندبنك صباحا و مساء، و لابكين عليك بدل الدموع دما ... و أسرع فرسك شاردا، و إلى خيامك قاصدا، محمحما باكيا. ج۱۰۱صص۲۳۸-۲۴۰ الظليمة الظليمة من امة قتلت ابن بنت نبيها ج۴۴ص۳۰۸ حسین جان حسین جان حسین جان حسین جان شب بیست و یک محرم الحرام ۱۴۴۶ ۱۴۰۳/۵/۵ آیت الله https://eitaa.com/akavan110