eitaa logo
شذرات المعارف
1.1هزار دنبال‌کننده
7 عکس
38 ویدیو
23 فایل
به توفیق الهی جلسات حضرت آیت الله شیخ عباس اخوان به مرور بارگزاری و حتی‌المقدور موضوعات و منابع جلسات ذکر شده تا محققین محترم بهره‌مند گردند لازم به ذکر است که این کانال هیچ ارتباطی با شخص حضرت آیت الله اخوان حفظه الله تعالی ندارد یا علی مدد
مشاهده در ایتا
دانلود
شذرات المعارف
خطابات حضرت علیه‌السلام به پیرامون «يا هشام بئس العبد عبد يكون ذا وجهين و ذا لسانين يطري أخاه إذا شاهده، و يأكله إذا غاب عنه، إن اُعطي حسده و إن ابتلى خذله» ج۱ص۱۵۰ ابتلاء و بیچارگی انسان به اندازه‌ای است که خود را آماده برای مناسب نکرده است مثل با دیگران که می‌تواند و یا به دنبال داشته باشد که همگی معلق به مقدماتی است/یکی از عوارض مبتلابه انسان ابتلای به به دیگران است که بر اثر عدم به خدای متعال رخ می‌دهد/بدبینی و سوءظن را باید برطرف کرد ولی اگر به‌جای رفع آن انسان مشکلات خود را به گردن دیگران بیندازد همگی این موارد محصول است که تکبر هم برخواسته از بی‌ عرضگی انسان است/مضرات تکبر/ضرورت یادگیری و آموزی برای نیل به /کسی‌که تکبر را کنار نگذاشت برای رفع ناکامی خود گاهی به (دورو در فارسی و به معنای اینکه شخص پشت سر دیگران حرف می‌زند و بدگویی می‌کند)/ نمامی و دورویی مثل بذر خبیثی است (=تکبر و ) که در ارض وجودی انسان روییده که شجره و میوه‌اش (=نمامی) هم خبیث است/تکبر ریشه همه بدی هاست!/ به معنای خود را بزرگ و والا دانستن در جاییکه بزرگ و والا نیست مطالب حکمی و را به صورت نظم و نثر در و به خوبی آورده است وقتی افتاد فتنه‌ای در شام هر کس از گوشه‌ای فرا رفتند روستازادگان دانشمند به وزیری پادشا رفتند پسران وزیر ناقص عقل به گدایی به روستا رفتند تکبر شخص را از مقام پذیرش و باز می‌دارد/انسان اگر تن به تربیت بدهد باارزش می‌شود «يا هشام بئس العبد عبد يكون ذا وجهين و ذا لسانين يطري أخاه إذا شاهده، و يأكله إذا غاب عنه، إن اُعطي حسده و إن ابتلى خذله» «بئس العبد» (بد بنده‌ای است) و البته این را هم می‌گوید که این بد کرده که به اینجا رسیده است یعنی آنجاییکه باید می‌پذیرفت نپذیرفت و آنجاییکه نباید می‌پذیرفت پذیرفت و حالا که بدبخت شده دیگران را مقصر می‌داند «یکون ذاوجهین» انسان دورو زیاد پیدا می‌شود که علل ناکامی خود را در دیگران جستجو می‌کند/هر انسان موفقی زحمت کشیده که به جایی رسیده/ کردن ( ، ) با جناب ( ) که معلم و او بوده است و حکایت توصیه همیشگی بزرگمهر به انوشیروان «قربان، سحرخیز باش تا کامروا شوی» انسان به بی‌عاری به جایی نمی‌رسد و هرچه به دست آورد به تلاش و کشیدن است؛ يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ :۶/انسان تا زنده است ندارد/خود یک نوع فعالیت برای آمادگی برای موفقیت‌های بعدی است و تن‌پروری نیست/انسان شأنش این است که تا زنده است باید منشأ اثر باشد؛ جریان چهار سال زندانی بودن مرحوم آیت‌الله در زندان ها/ «يا هشام بئس العبد عبد يكون ذا وجهين و ذا لسانين يطري أخاه إذا شاهده، و يأكله إذا غاب عنه» در هنگام غیبت شخص و و خوردن او در هنگام نبودنش؛ وَلَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ :۱۲/علت کردن عجز غیبت کننده است؛ الْغِيبَةُ جُهْدُ الْعَاجِزِ «إن اُعطي حسده و إن ابتلى خذله» در هنگام مشاهده نعمت دیگری و اگر در دیگران دید او را خوار کند؛ وظیفه انسان در قبال موفقیت دیگران بودن است و اگر مشکل دیگران را دید باید از آنان کند/ این شخص مورد نظر در روایت هم بد بنده‌ای است و هم باید از او حذر کرد چون به تو صدمه می‌زند و اگر مجبور به معاشرتی باید به‌گونه‌ای معاشرت کنی تا گرفتار نشوی صلی الله علیک یا مولانا یا صاحب العصر و الزمان بر جان، شرار عشقت، خوش می‌کشد زبانه باور نداشت بختم، این دولت از زمانه دیشب دل پریشم، تا صبح، شکوه می‌کرد گاهی ز دست زلف، گاهی ز دست شانه خواهم که چون سکندر، گرد جهان بگردم شهد لبت بنوشم، آب بقاء بهانه فرهاد، بهر شیرین، گر کَند جوئی از شیر من کرده‌ام ز دیده، سیلاب خون روانه وقت صبوحی آمد ای ساقی سحر خیز برخیز تا بنوشیم، از این می شبانه یابن الحسن یابن الحسن یابن الحسن یابن الحسن السلام علی الشیب الخضیب السلام علی الخد التریب روضه حضرت علیه‌السلام وَ الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَی صَدْرِكَ وَ مُولِغٌ سَیْفَهُ عَلَی نَحْرِكَ قَابِضٌ عَلَی شَیْبَتِكَ بِیَدِهِ ذَابِحٌ لَكَ بِمُهَنَّدِهِ ج۹۸ص۳۲۲ حسین جان حسین جان حسین جان حسین جان ۱۴۰۱٫۸/۲۲ https://eitaa.com/akavan110
شذرات المعارف
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم خطابات حضرت علیه‌السلام به پیرامون «يا هشام لا خير في العيش إلّا لرجلين: لمستمع واع، و عالم ناطق.» ج۱ص۱۵۴. تحلیل امور و جریانات وابسته به و نگرش در زندگی انسان است و این بینش بنابر چهارچوب فکری متغیر است؛ از نگاه امام کاظم علیه‌السلام مطلبی است بی ثمر مگر اینکه دو امر در آن باشد: مستمع واع و عالم ناطق؛ این نگرش مربوط به است تا انسان به برسد «لا خير في العيش إلّا لرجلين» جنبه زندگانی نیکوست؛ فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ (۲۱) فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٍ (۲۲) قُطُوفُهَا دَانِيَةٌ :۲۳؛ فرمایش حضرت ناظر سرانجام نیکو است که در قرآن کریم آمده است دست‌رنج تو همان به که شود صرف به کام دانی آخر که به ناکام چه خواهد بودن؟ خوشتر از فکر می و جام چه خواهد بودن؟ تا ببینم که سرانجام چه خواهد بودن کلام نغز حافظ برگرفته از قرآن است؛ در لسان قرآن برای اهل است: وَ أَنْهَارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ صلی‌الله علیه وآله وسلم:۱۵؛ می تحقق تحقق پست دنیوی دارد که مورد توجه مردم دنیاطلب؛ ظرف وجودی است که می‌خواهد در آن واقع بشود تا بتواند آن فیضی را به او بدهد که یک‌سره او را فارغ بکند تا به مآل و خودش رویکرد داشته باشد «لا خير في العيش إلّا لرجلين» لا خیر: اصلاً خیری نیست در زندگانی مگر در دو مورد که این دو تابع نگرش شخص است؛ این فرمایش حضرت در چارچوبی است که شخص در آن دارد زندگی می‌کند یعنی کسی‌که دارد که من در مسیری هستم که باید برای آن غایت وجودی خودم به تحقق برسم که این در دو شأن به تحقق می‌رسد: «لمستمع واع، و عالم ناطق.» مستمع واع یعنی شنوای گیرنده و عالم ناطق یعنی دانشمندی گویا إِنَّا لَمَّا طَغَى الْمَاءُ حَمَلْنَاكُمْ فِي الْجَارِيَةِ (۱۱) لِنَجْعَلَهَا لَكُمْ تَذْكِرَةً وَتَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ :۱۲؛ ما آنگاه که آب طغیان کرد (چه در طوفان علیه‌السلام و چه در هر جایی‌که در طول زندگی هر کسی محقق می‌شود) شما را به کشتی نشانیدیم تا اینکه این نشانیدن بر کشتی را برای شما یادگاری قرار دهیم و هر کس نمی‌فهمد این را بلکه گوش شنوا این را می‌گیرد: (=مستمع واع)؛ تبیین گوش شنوا با استناد به اشعار منسوب به مولا صلوات الله علیه؛ نواختن و فرمایش امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه به اینکه اگر خوب گوش دهید این صدای و است إخباره بما یقول الناقوس بِحَذْفِ اَلْإِسْنَادِ عَنِ اَلْحَارِثِ اَلْأَعْوَرِ قَالَ: بَیْنَمَا أَنَا أَسِیرُ مَعَ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فِی اَلْحِیرَةِ إِذَا بِدَیْرَانِیٍّ یَضْرِبُ اَلنَّاقُوسَ قَالَ فَقَالَ علیه السلام َلِیٌّ علیه السلام یَا حَارِثُ أَ تَدْرِی مَا یَقُولُ هَذَا اَلنَّاقُوسُ قُلْتُ اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ اِبْنُ عَمِّ رَسُولِهِ أَعْلَمُ قَالَ إِنَّهُ یَضْرِبُ مَثَلَ اَلدُّنْیَا وَ خَرَابِهَا وَ یَقُولُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ حَقّاً حَقّاً صِدْقاً صِدْقاً إِنَّ اَلدُّنْیَا [قَدْ] غَرَّتْنَا وَ شَغَلَتْنَا وَ اِسْتَهْوَتْنَا یَا اِبْنَ اَلدُّنْیَا مَهْلاً مَهْلاً یَا اِبْنَ اَلدُّنْیَا دَقّاً دَقّاً یَا اِبْنَ اَلدُّنْیَا جَمْعاً جَمْعاً تَفْنَی اَلدُّنْیَا قَرْناً قَرْناً مَا مِنْ یَوْمٍ یَمْضِی [عَنَّا] إِلاَّ أَوْهَنَ مِنَّا رُکْناً قَدْ ضَیَّعْنَا دَاراً تَبْقَی وَ اِسْتَوْطَنَّا دَاراً تَفْنَی لَسْنَا نَدْرِی مَا فَرَّطْنَا فِیهَا إِلاَّ لَوْ قَدْ مِتْنَا قَالَ اَلْحَارِثُ یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ اَلنَّصَارَی یَعْلَمُونَ ذَلِکَ قَالَ لَوْ عَلِمُوا ذَلِکَ مَا اِتَّخَذُوا اَلْمَسِیحَ إِلَهاً مِنْ دُونِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فَذَهَبْتُ إِلَی اَلدَّیْرَانِیِّ فَقُلْتُ لَهُ بِحَقِّ اَلْمَسِیحِ عَلَیْکَ لَمَّا ضَرَبْتَ اَلنَّاقُوسَ عَلَی اَلْجِهَةِ اَلَّتِی تَضْرِبُهَا قَالَ فَأَخَذَ یَضْرِبُ وَ أَنَا أَقُولُ حَرْفاً [حَرْفاً] حَتَّی بَلَغَ إِلَی مَوْضِعِ إِلاَّ لَوْ قَدْ مِتْنَا قَالَ بِحَقِّ نَبِیِّکُمْ مَنْ أَخْبَرَکُمْ بِهَذَا قُلْتُ هَذَا اَلرَّجُلُ اَلَّذِی کَانَ مَعِی أَمْسِ قَالَ فَهَلْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ نَبِیِّکُمْ مِنْ قَرَابَةٍ قُلْتُ هُوَ اِبْنُ عَمِّهِ قَالَ بِحَقِّ نَبِیِّکُمْ أَ سَمِعَ هَذَا مِنْ نَبِیِّکُمْ قَالَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَأَسْلَمَ ثُمَّ قَالَ وَ اَللَّهِ إِنِّی وَجَدْتُ فِی اَلتَّوْرَاةِ أَنَّهُ یَکُونُ فِی آخِرِ اَلْأَنْبِیَاءِ نَبِیٌّ وَ هُوَ یُفَسِّرُ مَا یَقُولُ اَلنَّاقُوسُ مرحوم صص۳۷۳-۳۷۴
شذرات المعارف
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم خطابات حضرت علیه‌السلام به پیرامون «يا هشام لا خير في العيش إلّا لرجلين: لمستمع واع، و عالم ناطق.» ج۱ص۱۵۴. اصطلاحات وارده در و پیدایش الفاظ مطابق با مثل و و و ؛ در هر مکتبی که نو باشد در شروع آن به تدریج الفاظ و اصطلاحاتی نو مطابق آن مکتب پدید می‌آید؛ پیدایش اصطلاح و در مکتب اسلام؛ مدح وارده در اسلام برای عالم تؤام با است: إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ :۲۸؛ دخل رسول الله صلی‌الله علیه وآله وسلم المسجد فإذا جماعة قد أطافوا برجل، فقال: ما هذا؟ فقيل: علّامة، قال: و ما العلامة؟ قالوا: أعلم الناس بأنساب العرب و وقائعها، و أيّام الجاهليّة، و بالأشعار و العربيّة، فقال النبيّ صلی‌الله علیه وآله وسلم: ذاك علم لايضرّ من جهله، و لا ينفع من علمه ... ثمّ قال صلی‌الله علیه وآله وسلم: إنّما العلم ثلاثة آيةٌ محكمةٌ، أو فريضةٌ عادلةٌ، أو سنّةٌ قائمةٌ، و ما خلاهنّ هو فضل. ج۱ص۱۲۸؛ در نظر رسول الله صلی‌الله علیه وآله وسلم در سه امر خلاصه می‌شود: و و و مابقی علوم (=برتری) است که اگر این فضل با آن سه امر تؤام بشود به مراتب بالای می‌تواند برسد ولی اگر تؤام نشود برای او برتری می‌سازد ولی در عین حال دستگیری از او نمی‌کند دو جنبه دارد: امر زائد بر سازمان که در نزد نوع مردم هست که این صرفاً در عین خوب بودنش می‌تواند سکوی پرش به بالا باشد و دیگر اینکه معنویت به معنای داشتن چارچوب فکری است که همه در این چارچوب فکری معنا بشود تا سبب راهی که این چارچوب می‌نماید به و کمال برسد که این معنای دوم معنویت در بحث ما مورد نظر است؛ علمی که رسول الله صلی‌الله علیه وآله وسلم می‌فرمایند علمی است که تؤام با این معنویت است وگرنه فقط مثل اوراقی است که پراکنده هستند که صاحب آن خودش هم نمی‌داند در پی چیست «يا هشام لا خير في العيش إلّا لرجلين: لمستمع واع، و عالم ناطق.» صاحب علم تؤام با معنویت فائده‌اش برای دیگران هم جاری است که یعنی دانشمندی گویاست؛ العقل ولادة، والعلم إفادة، و مجالسة العلماء زيادة ج۱ص۱۶۰؛ به ما می‌نماید چه چیزی سودآوری و چه چیزی زیان برای ما دارد ولی اینکه خود سود و زیان چیست دوباره عقل دیگری می‌خواهد؛ امکان تشخیص اشتباه سود و زیان در اجتماع؛ مثالی به بازی تیله‌گلی در دوران کودکی استاد در مورد تشخیص سود و زیان؛ تبیین مفهوم و در اسلام؛ سودآوری آن است که اندوخته‌ها طوری به کار بیاید که مسیر انسان در راه کمال هموارتر بشود؛ اصلاح دید انسان در مورد سودآوری در به گونه‌ای که زیان در آن نباشد؛ قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّىٰ يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ ۗ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ :۲۴؛ تذکری پیرامون تصور اشتباه از مردم و گفتار پیرامون جزیرة العرب‌ در ج۴ص۱۹۹ https://www.ghbook.ir/Book/9132 مردم مکه با مسیر جانبی از تا به ؛ دوستداری همه موارد مثل و در راستای خدا باید باشد وگرنه مورد مورد غضب الهی است؛ اهمیت اسلام به ؛ نه جزء از ده جزء در است: اَلْعِبادَةُ عَشْرَةُ اَجْزاءٍ تِسْعَةُ اَجْزاءٍ فى طَلَبِ الْحَلالِ ج۱۰۳ص۹؛ وصف حال از اصحاب خاص علیه‌السلام در مورد داشتن؛ اهمیت و شغل در اسلام؛ جریانی از مرحوم حاج آقا رضا از کاسبان قدیم هم محلی استاد؛ عن رسول الله ( صلّى الله عليه وآله ) ـ في حديث طويل ـ انه رأى ليلة الاسراء ، هذه الكلمات مكتوبة على الباب السادس من الجنّة : لا إله إلا الله ، محمّد رسول الله ، على ولىّ الله ، من أحب أن يكون قبره واسعا فسيحا ، فليبن المساجد ، ومن أحبّ أن لا تأكله الديدان تحت الأرض ، فليكنس المساجد ، ومن أحب أن لا يظلم لحده ، فلينوّر المساجد ، ومن أحب ان يبقى طريا تحت الأرض فلا يبلى جسده ، فليشتر بُسط المسجد ج۳ص۲۸۵؛ دستور به ولو به یک حبه خرما؛ مناسب برای حرکت صحیح معنوی
شذرات المعارف
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم خطابات حضرت علیه‌السلام به پیرامون «و ما بعث الله نبيّاً إلّا عاقلاً حتّى يكون عقله أفضل من جميع جهد المجتهدين، و ما أدّى العبد فريضةً من فرائض الله حتى عقل عنه.» ج۱ص۱۵۴ در بالاترین اصل بودن است؛ کتاب اصلی شیعه همچون باب ابتدایی‌اش کتاب و باب دوم آن کتاب است؛ وَ سَمِعَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ رَجُلاً مِنَ اَلْحَرُورِيَّةِ يَتَهَجَّدُ وَ يَقْرَأُ فَقَالَ: نَوْمٌ عَلَى يَقِينٍ خَيْرٌ مِنْ صَلاَةٍ فِي شَكٍّ. ص۴۵۸؛ نقش در توسعه واژه در محاورات مردم؛ تبیین مقصود از در اسلام؛ چرایی استفاده از مواد مختلف در تفکر و تعقل؛ تبیین عقل مورد نظر شارع؛ در فکر انسان هر ماده‌ای می‌تواند استفاده شود نهایتاً آن ماده‌ای مورد استفاده متدین است تا به و برسد و ماده‌ای مورد استفاده غیر متدین است تا به مقاصد نفسانی خود برسد؛ تفکر در و مقابله‌اش با مولا صلوات الله علیه؛ و در معاویه: أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَا الْعَقْلُ قَالَ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ قَالَ قُلْتُ فَالَّذِی کَانَ فِی مُعَاوِیَةَ فَقَالَ تِلْکَ النَّکْرَاءُ تِلْکَ الشَّیْطَنَةُ وَ هِیَ شَبِیهَةٌ بِالْعَقْلِ وَ لَیْسَتْ بِالْعَقْلِ. ج۱ص۱۱؛ عقل در کلام معصوم علیه‌السلام آن حقیقتی است که انسان را به کمال وجودی‌اش برساند؛ استفاده از و سرعت انتقال اگر در خدمت مقاصد عالیه باشد مورد مدح شارع است وگرنه مورد مدح شارع نیست؛ تیشه به ریشه خود زدن در صورت استفاده نامطلوب از هوش و استعداد؛ جوان رشد کرده در مکتب به نام و مناظره با علیه‌السلام و پذیرش حقانیت با کمک ؛ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ قَالَ: کَانَ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ مِنْهُمْ حُمْرَانُ بْنُ أَعْیَنَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ النُّعْمَانِ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ الطَّیَّارُ وَ جَمَاعَةٌ فِیهِمْ هِشَامُ بْنُ الْحَکَمِ وَ هُوَ شَابٌّ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) یَا هِشَامُ أَ لَا تُخْبِرُنِی کَیْفَ صَنَعْتَ بِعَمْرِو بْنِ عُبَیْدٍ وَ کَیْفَ سَأَلْتَهُ فَقَالَ هِشَامٌ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّی أُجِلُّکَ وَ أَسْتَحْیِیکَ وَ لَا یَعْمَلُ لِسَانِی بَیْنَ یَدَیْکَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ إِذَا أَمَرْتُکُمْ بِشَیْ ءٍ فَافْعَلُوا قَالَ هِشَامٌ بَلَغَنِی مَا کَانَ فِیهِ عَمْرُو بْنُ عُبَیْدٍ وَ جُلُوسُهُ فِی مَسْجِدِ الْبَصْرَةِ فَعَظُمَ ذَلِکَ عَلَیَّ فَخَرَجْتُ إِلَیْهِ وَ دَخَلْتُ الْبَصْرَةَ یَوْمَ الْجُمُعَةِ فَأَتَیْتُ مَسْجِدَ الْبَصْرَةِ فَإِذَا أَنَا بِحَلْقَةٍ کَبِیرَةٍ فِیهَا عَمْرُو بْنُ عُبَیْدٍ وَ عَلَیْهِ شَمْلَةٌ سَوْدَاءُ مُتَّزِراً بِهَا مِنْ صُوفٍ وَ شَمْلَةٌ مُرْتَدِیاً بِهَا وَ النَّاسُ یَسْأَلُونَهُ فَاسْتَفْرَجْتُ النَّاسَ فَأَفْرَجُوا لِی ثُمَّ قَعَدْتُ فِی آخِرِ الْقَوْمِ عَلَی رُکْبَتَیَّ ثُمَّ قُلْتُ أَیُّهَا الْعَالِمُ إِنِّی رَجُلٌ غَرِیبٌ تَأْذَنُ لِی فِی مَسْأَلَةٍ فَقَالَ لِی نَعَمْ فَقُلْتُ لَهُ أَ لَکَ عَیْنٌ فَقَالَ یَا بُنَیَّ أَیُّ شَیْ ءٍ هَذَا مِنَ السُّؤَالِ وَ شَیْ ءٌ تَرَاهُ کَیْفَ تَسْأَلُ عَنْهُ فَقُلْتُ هَکَذَا مَسْأَلَتِی فَقَالَ یَا بُنَیَّ سَلْ وَ إِنْ کَانَتْ مَسْأَلَتُکَ حَمْقَاءَ قُلْتُ أَجِبْنِی فِیهَا قَالَ لِی سَلْ قُلْتُ أَ لَکَ عَیْنٌ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ فَمَا تَصْنَعُ بِهَا قَالَ أَرَی بِهَا الْأَلْوَانَ وَ الْأَشْخَاصَ قُلْتُ فَلَکَ أَنْفٌ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ فَمَا تَصْنَعُ بِهِ قَالَ أَشَمُّ بِهِ الرَّائِحَةَ قُلْتُ أَ لَکَ فَمٌ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ فَمَا تَصْنَعُ بِهِ قَالَ أَذُوقُ بِهِ الطَّعْمَ قُلْتُ فَلَکَ أُذُنٌ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ فَمَا تَصْنَعُ بِهَا قَالَ أَسْمَعُ بِهَا الصَّوْتَ قُلْتُ أَ لَکَ قَلْبٌ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ فَمَا تَصْنَعُ بِهِ قَالَ أُمَیِّزُ بِهِ کُلَّ مَا وَرَدَ عَلَی هَذِهِ الْجَوَارِحِ وَ الْحَوَاسِّ قُلْتُ أَ وَ لَیْسَ فِی هَذِهِ الْجَوَارِحِ غِنًی عَنِ الْقَلْبِ فَقَالَ لَا قُلْتُ وَ کَیْفَ ذَلِکَ وَ هِیَ صَحِیحَةٌ سَلِیمَةٌ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنَّ الْجَوَارِحَ إِذَا شَکَّتْ فِی شَیْ ءٍ شَمَّتْهُ أَوْ رَأَتْهُ أَوْ ذَاقَتْهُ أَوْ سَمِعَتْهُ