#چند_خاطره
🔸علیرضا بسیار مهربان بود...
🌼 #لالایی|علیرضا با صدای صوتِ قرآن میخوابید و لالایی او در گهواره نوای دلنشین قرآن بود
🌼 #روحیهلطیف|ملای مکتب میگفت: علیرضا خیلی دست و دلبازه و خوراکیهاش رو با بچهها قسمت میکنه... از همون بچگی به قدری روحیهاش لطیف بود که اگه جانور کوچکی رو میدید که مرده، اون رو دفن، و براش قبر درست میکرد...
🌼 #بازیبابچهها|وقتی از جبهه مییومد به همسایهها سر میزد و با بچهها بازی میکرد. میگفت: پیامبر کودکان رو روی شونههای خود قرار میداد؛ حالا من کی هستم که با بچهها بازی نکنم؟ اهل محبت بود، همسر یکی از همسایههامون فوت شده بود و بچههاش کوچیک بودند، علیرضا بهشون رسیدگی و براشون چیزی میخرید...
🌼 #اخلاص|هر وقت ازش میپرسیدم: توی جبهه چیکار میکنی؟ میگفت: من توی آشپزخونه خدمت میکنم... در حالیکه فرمانده گردان رزمی ۴۱۳ لشکر ثارالله بود.
🌼 #رویای_صادقه|یه بار خواب دیدم از جبهه برگشت، اما جای اومدن به خونه خودمون، رفت خونه همسایه... فرداش خوابم رو برا همسایهمون تعریف کردم، ایشونم گفت: من برا شهید، ختمِ زیارت عاشورا گرفته بودم و حاجت گرفتم.
🌼 #بویعطر|همیشه فکر میکنم هنوز زندهست. هر وقت توی خونه از کنار عکسش رد میشم، عطر عجیبی توی اتاق میپیچه. فکر میکردم اشتباه میکنم؛ اما یه روز که خواهرم اومده بود خونهمون، بوی عطر رو احساس کرد و بهم گفت...
👤خاطراتی از زندگی شهید علیرضا اختراعی
📚منبع: مصاحبه روزنامه کیهان با مادرشهید/ نویدشاهد
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_اختراعی #کودک #همسایه #شهدای_کرمان
#خاکریزخاطرات ۱۵۶
🔸برخورد عجیب و جالب شهید با صاحبخونه......
#متن_خاطره|محمدرضا برای ادامه تحصیل رفت سبزوار و یه اتاق اجاره کرد... شبی برای دیدنش رفتم اتاقش. وقتی صاحبخونه خوابید، محمدرضا بدونِ معطلی بلند شد؛ اول لامپ رو خاموش، و بعد چراغ نفتی رو روشن کرد. بهشگفتم: چرا لامپ رو خاموش کردی؟!! گفت: از این لحظه به بعد که صاحبخونه خوابیده، من نمیخوام با روشناییِ لامپ، برا ایشون و خانوادهاش مزاحمت ایجاد کنم...
👤خاطرهای از زندگی سردار شهید محمدرضا شمسآبادی
📚 منبع: کتاب “ گامی به آسمان” ، صفحات ۱۳۵
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_شمسآبادی #حقالناس #تحصیل #همسایه #شهدای_خراسانرضوی #مزار_گلزارسبزوار
#خاکریزخاطرات ۱۵۸
🔸وقتی همسایه نداره؛ منم نمیخوام...
#متن_خاطره|خسته و کوفته از منطقه برگشته بود. میخواستم با دو تا تخممرغی که توی یخچال داشتیم، براش چیزی درست کنم که یهو دیدم در میزنن. رفتم و دیدم همسایهست. میگفت: ببخشید! نصفِ شبه و مغازهها تعطیل ؛ توی خونه تخم مرغ ندارید؟... چون تخممرغها رو برا مسعود میخواستم؛ ازشون عذرخواهی کردم و بنده خدا هم رفت. اما مسعود که صدای همسایه رو شنیده بود؛ رفت سرِ یخچال. تخممرغها رو دید و گفت: مادر! تخم مرغ که هست؛ چرا ندادی به همسایه؟ گفتم: اون دوتا رو گذاشتم برای تو چیزی درست کنم. گفت: وقتی همسایه تخممرغ میخواد و نداره، من هم نمیخورم؛ ببرید و بهشون بدین...
👤خاطرهای از زندگی سردار شهید مسعود توکلی
📚منبع: خبرگزاری دفاعمقدس “بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاعمقدس”
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_توکلی #همسایه #همسایه_داری #بی_تفاوت_نبودن #شهدای_خراسانرضوی #مزار_بهشترضا