eitaa logo
خاکریز خاطرات شهیدان
6.9هزار دنبال‌کننده
875 عکس
388 ویدیو
13 فایل
✅️ان‌شاءالله هر روز خاطراتی از شهدا [بصورت عکس‌نوشته‌های گرافیکی و...] تقدیمتون میشه 💢هرگونه استفاده #غیرتجاری از عکس‌نوشته‌ها به نیت ترویج فرهنگ شهدا،موجب خشنودی و رضایت ماست ♻️با تبلیغ کانال؛در ثواب نشر فرهنگ شهدا شریک شوید ا🆔️پشتیبان: @gomnam65i
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸برخورد می‌کرد؛ بی‌رو دربایستی... | هر کس دیر می‌کرد برا اومدن به جلسه‌ای که مثلاً ساعت هشت قرارش رو گذاشته بود، محمود می‌گفت: حق نداری پات رو بذاری توی جلسه؛ همون پشت در بایست، کارِت دارم... نمی‌ذاشت بیاد توی اتاق. جلسه که تموم می‌شد می‌رفت با طرف حرف می‌زد. هر کی هم بود، بود. فرمانده گردان یا گروهان یا دسته؛ فرقی براش نداشت. می‌گفت: تا حالا شده دشمن بیاد ده دقیقه فرصت بده تا مسلح بشی و بری طرفش شلیک کنی؟! می‌گفت: ساعت که خیلی زیاده؛ دقیقه هم همین‌طور؛ شما باید حسابِ ثانیه‌ها رو داشته باشید... 👤 خاطره‌ای از زندگی سردار شهید محمود کاوه 📚 منبع: کتاب ردخون روی برف؛ صفحه ۲۴۱ ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
2.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 چرا دو تا شیرخشک خریدی؟ خاطره‌ای از زندگی سردار شهید محمد بهرامیه ▫️۱۸شهریور؛ سالروز شهادت محمد بهرامیه گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
1.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نصیحت مهمی از شهید مطهری خطاب به همه‌ی ما... ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
4.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 از مناجات عارفانه‌ی آقا مرتضی ، تا قرار عاشقانه‌اش با شهید صدرزاده تو که آخر گره رو وا می‌کنی؛ پس چرا امروز و فردا می‌کنی؟! ▫️۲۱شهریور؛ سالروز شهادت مرتضی عطایی (ابوعلی) گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
5.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کرامتی از شهید مدافع‌حرم مرتضی عطایی... وقتی از چشمانِ شهید [بعد از حرفهای همسرش کنار تابوت] اشک جاری شد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
11.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تصاویری جدید و روایتی متفاوت از لحظه‌ی شهادت حمیدرضا الداغی ▫️۲۷شهریور؛ سالروز تولد شهیدِغیرت حمیدرضا الداغی مبارکباد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
1.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خاطره‌ای بانمک از همسر شهید محرابی ▫️۳۰شهریور؛ سالروز تولد شهید مدافع‌حرم حسین محرابی مبارکباد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
8.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 صحبت‌های بسیار شنیدنیِ آیت‌الله مصباح در منزل شهید محرابی پیشنهاد می‌کنم حتما ببینید ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
🔸 این رفتارهاست که انسان رو به شهادت نزدیک می‌کنه... |دبیرستان رشته‌ی ریاضی می‌خوند و با برنامه‌های قرآنی سرش از همیشه شلوغ‌تر بود. وقتی هم خسته و هلاک به خونه بر می‌گشت، مامان دوست داشت کنارش بشینه تا ببیندش. محسن تا وقتی پیش مامان نشسته بود، پاش رو دراز نمی‌کرد. حتی گاهی کم کم پلک‌هاش روی هم می‌رفت و سرش کج می‌شد. مامان بهش می‌گفت: محسن! خب بخواب همین‌جا ده دقیقه؛ می‌خوام صورت ماهت رو ببینم. محسن دوباره هشیار می‌شد و می‌گفت: نه! بی ادبیه من پام رو این جا [جلوی شما] دراز کنم... 👤خاطره‌ای از دوران نوجوانی شهید محسن حسنی‌کارگر 📚منبع: کتاب "محسن" ؛ صفحه ۳ ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
🔸جمله‌ی نابِ شهید؛ بعد از مجروحیت شدید 🌼 |خبر آوردند مجروح شده و از شدت جراحت بردنش اتاق عمل. بعد از چند ساعت دکتر از اومد و گفت: الحمدلله خیر گذشت... به هوش که اومد و رفتیم ملاقاتش؛ پرسیدم: سیدهاشم چطوری؟ با صدایی خسته گفت: خوبم! الحمدلله... گفتم: سید تو که یه جای سالم توی بدنت نیست؛ سوراخ سوراخت کردند؛ چطور میگی خوبم؟ نگاهش رو به سقف اتاق دوخت و گفت: حاضرم صد پاره گردد پیکرم؛ سایه‌ی رهبر بماند بر سرم... 🌼 |یه بار هم از ناحیه گیجگاه مجروح شده بود. وقتی رفتم بیمارستان، گفت: یه رادیو برام بیار؛ شبِ جمعه‌ست، می‌خوام دعای کمیل گوش بدم... زمانِ پخشِ دعا پای تختش نشسته بودم. هر وقت به صورتش دقیق می‌شدم، داشت زیر لب دعای کمیل رو زمزمه می‌کرد و آروم اشک می‌ریخت. تا اینکه یهو صدای آژیر بلند شد. هواپیماهای عراقی به حریم هوایی تهران تجاوز کرده بودند. وحشت عجیبی توی بیمارستان حُکمفرما شد و مردم سراسیمه می‌دویدند. وحشت زده ازش پرسیدم: سیدهاشم! نمی‌ترسی؟ تا چهره‌ی نگرانم رو دید، آهی از ته دل کشید و گفت: ترس که هست، ولی ترس از روزی که ما رو داخلِ خونه‌ی قبر بذارند و دستِ خالی باشیم... از جوابش در جا خشکم زد. با خودم گفتم: ما کجا و اهل یقین کجا؟ 👤خاطراتی از زندگی سردار شهید سیدهاشم آراسته 📚منبع: خبرگزاری دفاع مقدس و کتاب جرعه عطش، صفحه ۱۳۹ ▫️۳مهرماه؛ سالروز شهادت سیدهاشم آراسته گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
6.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فرمانده‌ای که مراقبِ خانواده‌ی مجرمین بود... ▫️۲۶مهر؛ سالروز شهادت نورعلی شوشتری گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
🔸بُرش‌هایی از زندگی شهید عبدالله صادق 🌼 |از همون بچگی عاشق اذان بود. توی پنج شش سالگی وسطِ بازی شمشیربازی؛ تا فهمید اذان شده، شمشیر چوبی‌اش رو انداخت و رفت بالای درخت توت؛ پیراهنش رو در آورد و با صدای بلند اذان گفت. این رفتار اونقدر تکرار شد که رفته‌رفته اهل خونه و در و همسایه‌ها بهش می‌گفتند: بلال... 🌼 |توی جبهه یه غروبِ جمعه‌ای هوای اذان گفتن کرد. وقتی فرمانده صداش رو شنید، خیلی به‌وجد اومد و گفت: کاش زودتر کشفت کرده بودم؛ از فردا دیگه از بلندگو اذان پخش نمیشه؛ خودت باید زحمتش رو بکشی... 🌼 |مردم‌داری عبدالله حرف نداشت. اصلا نمی‌تونست به کسی کمک نکنه... بچه که بود، سرِ سفره منتظر بود کسی بگه آب می‌خوام، سریع می‌دوید و می‌آورد. یا اگه احساس می‌کرد کسی غذاش کمه، نصف غذای خودش رو خالی می‌کرد توی ظرفش... 🌼 |جلسه‌ی قرآن هم که می‌رفت، مدام در حال کمک به صاحب‌خونه بود. از چایی دادن گرفته، تا جفت کردن کفش‌ها... یکه جلسه اگه نمی‌رفت، مردای جا افتاده‌ی جلسه با تأسف سر تکون می‌دادند و می‌گفتند: حیف شد! عبدالله که نیست، جلسه سوت و کوره... 🌼 |سنش از ده که گذشت، باز کارش همین بود؛ از تعمیر بلندگوی مسجد گرفته تا کمک کردن به همسایه‌ برا کشیدن دیوارِ خونه‌ش؛ یا کمک به گاز کشِ محل و بردنِ بار پیرزن... توی جبهه هم در تمیز کردن سنگر اجتماعی کوتاهی نمی‌کرد. بعضی بچه‌ها به‌شوخی بهش می‌گفتند: عبدالله! تو دختر خوبی هستی؛ کارت حرف نداره😊 📚کتاب سی و ششمین روز (زندگینامه شهید عبدالله صادق) @khakriz1_ir