📋 مقاله: چرا هیچوقت به اندازۀ کافی وقت نداریم؟
🔹 وقتی کارهای زیادی روی سرمان میریزد و ذهنمان قدرت رسیدگی به همۀ آنها را ندارد.
یکی از گلایههای ثابت قرن بیستویکم این است که زندگی امروز نسبت به گذشته پرمشغلهتر است، اما این موضوع در زندگی بعضی افراد حقیقیتر مینماید. به گفتۀ لیانا سِیِر، مدیر آزمایشگاه بهرهوری زمان در دانشگاه مریلند، بسیاری از آمریکاییهایی که شاغل، متأهل، بچهدار یا فارغالتحصیل دانشگاهاند نسبت به افرادی که چند دهه پیش همین جایگاهها را داشتند بسیار بیشتر احساس ضیق وقت میکنند.
در این میان هم مادران شاغل و کارکنان شیفتی بیشترین فشار را تحمل میکنند.
دو موضوع باعث شدهاند بخش زیادی از مردم پرمشغلهتر از سایرین باشند:
اینکه امروزه شمار بیشتری از مردم کشور «نقشهای اجتماعیِ» ترکیبی، یعنی کارمند، همسر و والد، دارند
و دیگر اینکه انتظاراتی که در هر یک از این نقشها وجود دارد افزایش یافته است.
نویسنده میگوید: افزایش مشغله به این برمیگردد که «هم حس میکنیم کار بیشتری روی سرمان ریخته و هم اینکه باید تمام نقشها را به بهترین شکل ممکن ایفا کنیم، وگرنه فردی شکستخورده خواهیم بود».
متن کامل مقاله
@ertebatmoaserdini
#مدیریت_زمان
#برنامه_ریزی
#مهارت_آموزی
#انتخاب
.
5.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 قالَ كَلَّا ۖ إِنَّ مَعِيَ رَبِّي
سوره شعراء/۶۲
تا زمانی که انسان حضور خدا را همراه خود دارد، صلابت دل خواهد داشت.
استاد علی صفائی حائری
@ertebatmoaserdini
#معنویت
#عزت_نفس
#خودباوری
#ایمان
.
📄 یک داستان، یک درس زندگی
چند وقت پیش یک سفر کاری داشتم
و من همیشه عادت دارم زود وارد ایستگاه قطار میشم تا بتونم سریعتر وارد قطار بشم و برم تختهای بالا جا بگیرم.
برعکس اون روز دیرتر وارد ایستگاه شدم،
و وقتی رفتم داخل کوپه دو تا خانم جوان تختهای بالا جا گرفته بودند
قسمت پایین یه خانم با پسر حدودا ۹ سالهای و یک خانم میانسال نشسته بودن
منم بناچار همون پایین نشستم.
از همون ابتدا مشغول کتاب خواندن شدم،
و بعد از گذشت یکی دو ساعت،
متوجه شدم خانمی که پسر بچهی همراهش بود گریه میکنه
و خانم مسنِ روبروش داره باهاش صحبت میکنه...
ناخودآگاه به سخنان این دو بانو گوش کردم.
گویا ، مادر شوهر و خواهر شوهر این بانو در کوپه بغلی بودند و او فرزندش را به کوپهی بغل فرستاده بود و گفته بود: ببین در مورد من چه میگویند؟؟؟
پسر معصوم پس از برگشت، هر چه شنیده بود برای مادرش تعریف کرده بود
و ظاهرا مامان بزرگ و عمه، حرفههای خوشایندی نزده بودند.
🔶 خانم مسن که زنی با کمالات بود
به این مادر گفت :
«تا زمانی که اعتیاد به رنج کشیدنت را ترک نکنی ، اوضاع همین است! »
برایم جالب بود ، مگر ما انسانها معتاد به رنج کشیدن می شویم؟
اون روز من هم در کوپه در یک کارگاه عملی شرکت کردم بودم.
با حضور مادری معتاد به رنج و استادی که آماده بود تا راهنمایی کند.
من هم سر تا پا شوق آموختن.
🔹 استاد رو به خانم رنجیده و گریان کرد و گفت ، از کی معتاد شدی؟؟
خانم گریان گفت : من اصلا معتاد نیستم، من هیچی مصرف نمیکنم!
استاد گفت : چرا تو رنج کشیدن عادت روزانهات شده
مگر تو امروز مسافر نیستی ؟؟
خانم با گریه گفت :چرا داریم میریم سفر.
استاد گفت : تو امروز بخاطر دغدغهات برای سفر ، رنج مصرف نکرده بودی، اما...
تا اینکه خیالت از مقدمات سفر راحت شد و در کوپه نشستی،
فرزندت را فرستادی تا از کوپه کناری برایت مواد تهیه کند.
و او هم سخنان زهرآگین را برایت آورد.
و تو هم مصرف کردی و اکنون هم مشغول رنج کشیدن و گریه.کردن هستی.
خانم که گویی مثل من با دیدگاه جدیدی روبرو شده بود.
گریهاش متوقف شد و گفت: ولی اونا خیلی بد هستن ، با من بدی می کنن و بد رفتار میکنن، چرا باید پشت سرم حرف بزنند؟
استاد گفت: شغل مواد فروش ، فروش مواده، تو چرا مواد آنها را می خری؟
تا زمانیکه تو بهایی نپردازی هیچکس به زور، هیچ موادی به تو نمیدهد.
و ادامه داد در این دنیا همه فروشنده هستند
تو مشخص کن خریدار چه چیزی(چه فکری و بعد چه وضعیتی) هستی؟
❓خریدار آرامشی، خریدار شادی هستی یا خریدار رنج و اندوه؟
✅استاد ادامه داد:
در طول روز از خودت بپرس؟
امروز میخواهم چه چیزی(چه فکری و بعد چه وضعیتی) را بخرم
که برای زندگیام مفید باشد؟
و مراقب باش، بابت اجناس بنجل کم ارزش پولی ندی.
بحث آن روز دیدگاه جدیدی را در من بوجود آورد.
👌👌واقعا امروز من و شما خریدار چه چیزی هستیم؟
تنبلی و بطالت ، رنج و اندوه ، شادی آرامش
و یا یک هدف و رضایت؟
ما انسانها همیشه حق انتخاب داریم.
امروز وقتمان را میدهیم و چه چیزی را میخریم؟
روزتان سرشار از خریدهای مفید
@ertebatmoaserdini
#آرامش
#انتخاب
#واقع_بینی
#عزت_نفس
#منفی_نگری
#مدیریت_ذهن
.
🔹یک داستان کوتاه
بین لیست خرید برای همسرم نوشته بودم: یک و نیم کیلو سبزی خوردن.
همسرم آمد. بدوبدو خریدها را گذاشت خانه و رفت که به کارش برسد.
وسایل را که باز میکردم سبزیها را دیدم. یک و نیم کیلو نبود. از این بسته های کوچک آماده سوپری بود که مهمانی من را جواب نمی داد. حسابی جا خوردم!
چرا اینطوری گرفته خب؟!
بعد با خودم حرف زدم که بی خیال کمتر میگذارم سر سفره. سلفون رویش را که باز کردم بوی سبزی پلاسیده آمد.
بعله. تره ها پلاسیده بود و آب زردش از سوراخ سلفون نایلون خرید را هم خیس کرده بود. در بهت و عصبانیت ماندم.
از دست همسری که همه خریدهایش اینطوری است.
به جای یک و نیم کیلو ، سبزی سوپری میخرد و حتی بوی پلاسیدگیاش را که نمیفهمد، از شکل سبزی ها هم متوجه نمی شود!!
یک لحظه خواستم همان جا گوشی تلفن را بردارم زنگ بزنم به همسر که حالا وسط این کارها من از کجا بروم سبزی خوردن بخرم؟!ویک دعوای بزرگ راه بیاندازم.
. بعد بی خیال شدم. توی ذهنم کمی جیغ و داد کردم و بعد همان طور که با خودم همه نمونه های خریدهای مشابه این را مرور میکردم ، فکر کردم: شب که آمد یک تذکر درست وحسابی میدهم.
بعد به خودم گفتم: خوب شد زنگ نزدی! شب که آمد هم نرم تر صحبت کن.
رفتم سراغ بقیه کارها و نیم ساعت بعد به این نتیجه رسیدم که اصلا اتفاق مهمی نیفتاده. ارزش ندارد همسرم را به خاطرش سرزنش کنم. ارزش ندارد غرغر کنم. ارزش ندارد دربارهاش صحبت کنم
مگر چه شده؟! یک خرید اشتباهی. همین.
دم غروب، همین منی که میخواست گوشی تلفن را بردارد و آسمان و زمین را به هم بریزد که چرا سبزی پلاسیده خریدی؟
آرام گفتم :
راستی، سبزی هاش پلاسیده بود. یادمون باشه از این به بعد خواستیم سبزی سوپری بخریم فقط تاریخ اون روز باشه.
تمام.
همسرم هم در ادامه گفت: بله عزیزم میخواستم از سبزی فروشی بخرم،
بعد گفتم تو امروز خیلی کار داری وخسته میشوی،
دیگه لازم نباشد سبزی هم پاک کنی...
آن شب سر سفره سبزی خوردن نگذاشتم و هیچ اتفاق عجیب و غریبی هم نیفتاد.
مکث و تامل را تمرین کردم....وﺑﻪ همسرم عاشقانه تر نگاه میکردم.وفهمیدم اگر همان موقع زنگ میزدم امکان داشت روزقشنگم تبدیل بشه به یک هفته قهر و ناراحتی های دیگر...
ربطی ندارد متاهل هستید یا مجرد
مکث و سکوت را تمرین کنید.
گاهی زندگی سخت است و گاهی ما آنرا سخت تر میکنیم . . .
گاهی آرامش داریم، و خود خرابش میکنیم . . .
گاهی خیلی چیزارو داریم اما محو خیال نداشتههامون می شویم . . .
گاهی حالمان خوبه اما با نگرانی فردا خرابش میکنیم . . .
گاهی می شود بخشید اما با انتقام ...
گاهی می شود ادامه داد اما با اشتیاق انصراف می دهیم.
گاهی باید انصراف داد اما با ندانمکاری ادامه میدهیم . . .
و گاهی . . . گاهی . . . گاهی . . . تمام عمر اشتباه میکنیم و نمی دانیم یا نمیخواهیم... بدانیم. . . .
کاش بیشتر مراقب خودمان،
تصمیماتمان
وگاهی های زندگیمان باشیم . . .
کاش یادمون نره که فقط
یک بار زنده ایم و زندگی میکنیم فقط یکبار...
@ertebatmoaserdini
#صبر
#همدلی
#آرامش
#قضاوت
#انتخاب
#مثبت_اندیشی
#واقع_بینی
#مدیریت_احساسات
.
3.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تصاویری از خداحافظی اسرای اسرائیلی با مجاهدان گردانهای القسام
ارتباط خوب و اخلاقی، می تواند دل دشمن را هم با انسان نرم کند.
گاهی میتواند به قدر ساعتها دلیل و بحث و جدل، مخاطب را متقاعد سازد.
@ertebatmoaserdini
#عزت
#ارتباط_موثر
#مثبت_نگری
#تاثیر_گذاری
#متقاعد_سازی
#اخلاق_معاشرت
.
هدایت شده از ارتباط موثر
7.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما عشق را پشت در این خانه دیدیم
زهرا در آتش بود؛ حیدر داشت می سوخت
شعر: حسن بیاتانی
@ertebatmoaserdini
هدایت شده از ارتباط موثر
@ertebatmoaserdiniزهرا در آتش بود، حیدر داشت می سوخت.mp3
زمان:
حجم:
11.43M
دیر آمدم...دیر آمدم... در داشت می سوخت...
(روضه)
ما عشق را پشت در این خانه دیدیم
زهرا در آتش بود؛ حیدر داشت می سوخت
شعر: حسین بیاتانی
با نوای: میثم مطیعی
@ertebatmoaserdini