.
🔸شهید شمیراننشینی که جبهه را به آمریکا ترجیح داد
🌼#بچهپولدار|شهیدعبدالحمید شاهحسینی متولد بالاشهر تهران بود و تمام اعضای خانوادهش گرینکارت آمریکا داشتند. همون ایامی که خانوادهش مشغول فراهم کردنِ مقدمات ادامه تحصیلش توی آمریکا بودند، سر از لبنان و همنشینی با شهید چمران، درآورد. توی ۱۸سالگی هم جای موندن و لذت بردن از زندگی پرناز و نعمت در شمیران، ترجیح داد بره جبهه
🌼#شوخی|شوخطبع بود و توی جبهه به بچههای جنوب شهر تهرانی به شوخی میگفت: شهدای شمیران افضل مِن شهدای میدون خراسان. واقعا هم راست میگفت؛ اینکه کسی بتونه از زندگی لاکچری و دنیای پرزرق و برق بگذره و جونش رو برا خدا بده، هنر بزرگی کرده
🌼#روایت_شهادت|بین رزمندهها عرف بود به همدیگه میگفتند: انشاءالله شهید بشی. اما شهید شاهحسینی در جواب این حرف میگفت: زبونت رو عقرب بزنه؛ من نمیخوام شهید بشم، میخوام بجنگم. ولی روز آخر وقتی سوار کامیون شدیم برا رفتن به منطقه عملیاتی، یکی از بچهها به شاهحسینی گفت: الهی شهید بشی. اینبار عبدالحمید نگفت زبونت رو عقرب بزنه، گفت: آره! انشاءالله. من هم از رفقام جاموندم. بعد هم چشماش پر از اشک شد. توی مسیر کنار دستم بود. اون ایام هواپیماهای بعثی زیاد بالا سر فاو پیداشون میشد. یهو یه هواپیما رو از دور دیدم. عبدالحمید گفت: اون هواپیما داره میاد ما رو بزنه. عجیب بود که همون هواپیما اومد و ما را زد. همهی بچهها شهید شدند جز من. عبدالحمید افتاده بود روی دستم. لباش تکون میخورد، اما نمیتونست حرف بزنه. دستش هم به پهلوش بود که شهید شد
@khakriz1_ir
#شهدای_تهران #مزار_امامزادهعلیاکبرچیذر
#چند_خاطره
🔸بُرشهایی از زندگی شهید عبدالحسین همتیان
🌼 #تکلیف_گرایی|توی کردستان خدمت میکرد. جایی که پُر از کومله بود. با دلخوری گفتم: از وقتی لباس میپوشی، دلشورهام شروع میشه؛ اصلاً اگه یکی دو روز دیرتر بری چی میشه؟ پیشونیام رو بوسید و گفت: نمیشه مادر، من سربازم! درسته اونجا امنیت نیست، اما باید همهچیز رو بخاطر اسلام به جون خرید؛ بعد هم تا خدا نخواد هیچ اتفاقی نمیافته.
🌼 #آشتی|از وقتی فهمید بین دو تا از دوستاش دعوا شده، به هر دری زد تا اونا رو با هم آشتی بده. میرفت پیششون و میگفت: ناسلامتی شما با هم رفیقین، مثل برادر میمونین برای هم. بیا ازش بگذر! توی رفاقت این چیزها پیش مییاد... وقتی نتیجه نگرفت، شروع کرد پیش هر کدام از خوبیهای اون یکی گفتن. اونقدر گفت که بینشون صلح و صفا برقرار کرد.
🌼 #شوخی|بچهها بخاطر شهادت دوستان و شرایط سختی که بود، روحیهی خوبی نداشتند. مراسم گرفته بودیم و دست به دعا شدیم. چراغها هم خاموش بود تا هر کسی بتونه ارتباط بهتری با خدا بگیره. نزدیك به آخرهای مراسم، عبدالحسین و دو تا از رفقای صمیمیاش بلند شدند و یه چیزی ریختند کف دست بچهها. بچهها هم به خیال اینکه گلاب کفِ دستشون ریخته شده، میکشیدند به صورتشون. اما بعد از مراسم و روشن شدن چراغهای مسجد، همه با دیدن صورتهای قرمز شده از دواگُلی لبخند به لبشون اومد، و برا لحظاتی غم از بچهها دور شد.
📚منبع: نویدشاهد "بنیادشهید و امور ایثارگران"
________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_همتیان #شادی_حلال #دوست #بیتفاوت_نبودن #شهدای_سمنان #مزار_گلزارسمنان