🌱 تجربهی دیالوگی
✍️ به قلم مهدی شریعتی راد
محمد و سجاد کلاس ششمی هستند. تمام این سالهای دبستان همکلاسی بودهاند، اما آبشان در یک جوی نرفته است. اغراق نیست اگر بگویم دست کم ماهی یک مشاجره و زد و خورد داشتهاند. این اواخر کار به جاهای باریک کشید و تا آستانهی آسیبهای جسمیِ خطرناک پیش رفتند. یک بهانهی ساده کافی بود تا به جان هم بیفتند و از خجالت هم در بیایند. همین شد که خانوادهها حساستر شدند. مادر سجاد برایم پیام صوتی فرستاد و بخش عمدهی این ناسازگاریِ محمد را متاثر از تربیت اشتباه او دانست. اتفاقا چند روز بعد پدر محمد را دیدم، او هم از بی تفاوتی خانوادهی سجاد حرف به میان آورد.
تصمیم گرفتم دو خانواده را به همراه فرزندانشان به گفتوگوی با هم دعوت کنم. پدر سجاد مقاومت داشت و از واکنش همسرش در جلسه ابراز نگرانی کرد، با این حال اعتماد کردند و به جلسه آمدند.
در ابتدای گفتوگو از ایشان خواستم دربارهی احساسشان از حضور در این جلسه حرف بزنند و بگویند با چه سوالی اینجا آمدهاند.
محمد: احساس بدی ندارم. دوست دارم بدانم سجاد چرا اینقدر من را اذیت میکند.
سجاد: دوست دارم محمد دیگر کاری به کار من نداشته باشد.
پدر و مادرها: امیدواریم که در این جلسه مشکل حل شود.
بعد از اینکه صدای همه را شنیدم، از محمد خواستم بیشتر توضیح دهد. بعد از او سجاد هم توضیح داد. گاهی شتابزده توی حرف هم میپریدند. توقف میدادم و خواهش میکردم کاملا به صحبت دوستشان گوش کنند.
گاهی با ایجاد سوال سعی میکردم موضوع بهتر فهمیده شود. جاهایی هم از خودشان میخواستم اگر سوالی دارند، از دیگری بپرسند. گاهی پس از صحبتهای یکی، از آن یکی میپرسیدم تو هم همینطور فکر می کنی؟ جالب است که بیشتر توضیحات آنها در جلسه خلاف قضاوتهای دیگری بود.
پیش میآمد که خانوادهها مداخله میکردند و به جای فرزندشان حرف میزدند. تلاشم این بود که خانوادهها را هم به شنیدن بچهها دعوت کنم.
اوایل جلسه آدمها همدیگر را نگاه نمیکردند. زود جوش میآوردند و به هم میتاختند. قیدها همه مطلق بود و هر کس خودش را محق میدانست. گویی تاب شنیدن نداشتند. هر چه جلوتر میرفتیم نگاهها از زمین برداشته و به دیگران دوخته میشد. گوشها بیشتر آمادهی شنیدن دیگری بود. گاهی تامل داشتند و به قضاوتهای خود تردید میکردند. دیگر فضا ملتهب نبود. حاضرین بیشتر به دنبال آن بودند که بهتر موضوع را بفهمند و دیگری را آنطور که خودش میگوید درک کنند.
اگرچه در پایان جلسه هنوز اولیا به دنبال راه حل بودند، اما از گفتوگویی که شکل گرفته بود احساس رضایت داشتند. پایان جلسه پرسیدم: حرفی هست که بخواهید با دیگران در میان بگذارید؟
محمد: از اینکه توانستم در این جلسه حرفهایم را بگویم خوشحالم.
سجاد: امیدوارم از این به بعد بتوانیم بهتر با هم ارتباط داشته باشیم اما الان ایدهای برایش ندارم.
پدر و مادر محمد: از خانوادهی آقا سجاد ممنونیم که پرداختن به این موضوع برایشان مهم بوده. از مدرسه هم سپاسگزاریم که فرصتی فراهم کرد تا در یک فضای امن به مساله نگاه کنیم.
پدر و مادر سجاد: گفتوگوی امروز زاویههای پنهانی را برای ما آشکار کرد. کاش زودتر با هم صحبت میکردیم. کاش کلاسی در مدرسه بود که به بچهها گفتوگوکردن یاد میداد. حیف است این فضای مثبت و حال خوب را بچهها تجربه نکنند. اصلا این خودش یک راهکار است؛ شما با بچهها کلاس گفتوگو داشته باشید.
به نقل از کانال راه گفتوگو @rahegoftogoo
کانال ارتباط موثر
@ertebatmoaserdini
#پذیرش
#ارتباط_موثر
#مهارت_گفتگو
#اخلاق_معاشرت
#توانمند_باشیم
#مهارت_آموزی
.
در کلام دل ما رایحۀ عشق نبود
عشق با نامِ تو در دفتر ما پیدا شد...
شعر: غلامرضا شکوهی
اوج گرایش به اهل بیت علیهم السلام از زمان امام جواد علیه السلام است.
آیت الله العظمی خامنهای
@ertebatmoaserdini
🟢 شک داشتن در عقاید خوب است یا بد؟
🔹 شک، ناآرامی است، اما هر آرامشی بر این ناآرامی ترجیح ندارد.
حیوان شک نمیکند، ولی آیا به مرحله ایمان و ایقان رسیده است؟!
آن نوع آرامش، آرامش پائین شک است، برخلاف آرامش اهل ایقان که بالای شک است.
بگذریم از افراد معدود مؤید من عند اللّه، دیگر اهل ایقان، از منزل شک و تردید گذشتهاند تا به مقصد ایمان و ایقان رسیدهاند.
🔸 پس صرف اینکه عصر ما عصر شک است نباید دلیل بر انحطاط و انحراف زمان ما تلقی شود. مسلّما این نوع از شک، از آرامشهای ساده لوحانهای که بسیار دیده میشود پائینتر نیست.
🔹 آنچه میتواند مایه تأسف باشد این است که شک یک فرد، او را به سوی تحقیق نراند؛ و یا شکوک اجتماعی، افرادی را برنیانگیزد که پاسخگوی نیازهای اجتماع در این زمینه بوده باشند.
📗 استاد مطهری، عدل الهی، ص۱۴
کانال ارتباط موثر
@ertebatmoaserdini
#تردید
#تفکر
#ایمان
#انتخاب
#تفکر_نقادانه
#توانمند_باشیم
.
گفتهاند: روزی کفاشی در حال تعمیر کفشی بود، ناگهان سوزن کفاشی در انگشتش فرو رفت. از شدت درد، فریادی زد، و سوزن را چند متر دورتر پرت کرد. مردی حکیم که از آن مسیر عبور میکرد، ماجرا را دید، سوزن را آورد و به کفاش تحویل داد، و شعری را زمزمه کرد،
“درختی که پیوسته بارش خوری،
تحمل کن انگه که خارش خوری”
این سوزن، منبع درآمد توست. این همه فایده از آن دیدهای، یک روز که از آن دردی برایت آمد، آن را دور میاندازی؟!
به سادگی خوبی ها و نعمت ها را فراموش نکنیم.
که این فراموشی و نادیده گرفتن، علاوه بر کفران نعمت، موجب رنجش و ناآرامی خود ما می شود.
از سوی دیگر ناملایمات را در حد و اندازه خود ملاحظه کنیم.
چرا که بزرگ نمایی مشکلات، قدرت مواجهه ما را کاهش می دهد و در عمل در مقابل مشکلات و موانع شکست بیشتری را تجربه می کنیم.
@ertebatmoaserdini
#انتخاب
#موفقیت
#عزت_نفس
#مثبت_نگری
#قدر_شناسی
#مدیریت_ذهن
#توانمند_باشیم
.
دیدهام شوق و تمنّا، در دل آیینه ها
قطره دارد میل دریا، در دل آیینه ها
کانال ارتباط موثر
@ertebatmoaserdini
#معنویت
#شکر_نعمت
#ایران_امام_رضا (ع)
#زیر_سایه_شمس_الشموس
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
🔴 بدترین انتخاب!
۱- منوچهر احترامی قصهای نوشته بود راجع به قورباغههای برکهای که برای دفع مارها (که آرامش را از زندگی آنها ربوده بودند) دعوتنامهای برای لکلک ها میفرستند. لکلکها که بهعنوان منجی قورباغهها به برکه میآیند مدتی بعد (که تعداد مارها کم می شود) گرسنه میمانند و تصمیم به تست کردن خوراک قورباغه میگیرند. از بد روزگار این خوراک به مذاقشان خوشتر از خوراک مار می آید و قورباغهخوار میشوند! این چنین میشود که مارها دوباره شانس بقا مییابند و تکثیر میشوند. حالا قورباغهها می مانند و دو صیاد: هم مارهای سابق، هم لکلکهای لاحق! دیگر هیچکس منجی نیست؛ تنها دژخیم دارند این قورباغههای قربانی!
۲- ابولقاسم پاینده هم قصهای نوشته بود با نام "ماموران دفع ملخ" و باز همین حکایت روایت شده بود. روستایی گرفتار حملهٔ ملخ میشود و کشتزارهایش ویران میگردند. ملخها دو سه روزی میمانند و کشت و زرع را میبلعند و میروند. چند ماه بعد سر و کلهی هفت مأمور دولت پیدا میشود که آمدهاند برای دفع ملخ! مأموران دولت به جای دو سه روزی که ملخها مقیم روستا شده بودند ماهها در روستا ماندند که احیانا اگر ملخها برگشتند آنها را با سبوس سمزده قلع و قمع نمایند. سر و کلهی هیچ ملخی دیگر پیدا نمیشود اما مأموران مسلح دولت به اندازهی چندین هجوم ملخ، روستائیان را تاراج میکنند! این بار روستائیان بیچاره برخلاف قورباغههای آن برکه، دعوتنامهای هم برای این دژخیمان ارسال نکرده بودند.
اصطلاح "دفع افسد به فاسد" را همهمان شنیدهایم ، حکیمی گفته است انتخاب بین خیر و شر که هنر نیست، چرا که هر حیوانی آنچه برای زندگیش خیر است انتخاب میکند و آنچه برای زندگیش شر است دفع میکند. سپس این حکیم میافزاید هنر این است که بین دو شر آن را برگزینی که فساد کمتری دارد ( همان دفع افسد به فاسد) و بین دو خیر آن را برگزینی که صالحتر است (همان انتخاب اصلح!) اما برخی از ما معکوس قاعدهی دفع افسد به فاسد عمل میکنیم ، برای دفع مارها از لکلک ها کمک میطلبیم و برای دفع ملخها از مأموران دفع ملخ دعوت میکنیم. اینجاست که درد را با دردی سنگین تر یا ماندگارتر علاج می کنیم!
نمونه های این انتخاب ها در زندگی ما کم نیستند:
درمان اضطراب با سیگار و یا بدتر از آن الکل، درمان افسردگی با کوکائین، درمان روزمرگی و تکرار با مواد مخدر و روان گردان، درمان دیر راه افتادن با رانندگی بیاحتیاط و پرسرعت، انتقام گرفتن از پدر و مادر با خودزنی، لج بازی با همسر از طریق بدخلقی وبدزبانی و...
اگر قرار باشد نگاهی مقطعی(Cross-Sectional) به مسائل و فرایند حل مسأله داشته باشیم بارها پیش میآید که افسد را جایگزین فاسد کنیم. برای دفع افسد به فاسد و نیز برای انتخاب بهتر باید نگاهی طولی (Longitudinal) به زندگی ، مسالههای زندگی و حل مسأله داشته باشیم؛ علاوه بر این باید بتوانیم تکانههای مغز غریزیمان را که تنها به لذت فوری و دفع آنی تنش میاندیشد مهار کنیم و استراتژیک بیاندیشیم.
دکترمحمدرضاسرگلزایی ــ روانپزشک
کانال ارتباط موثر
@ertebatmoaserdini
#تربیت
#اعتیاد
#انتخاب
#مدیریت_ذهن
#اخلاق_معاشرت
#آسیب_های_اجتماعی
.
779.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔کودکی از فرط تشنگی، به دنبال آب میدود...
کجاست انسانیت...
کجاست مسلمانی...
اَللّهُمَّ اِنّا نَشْکوُ اِلَیْکَ...
@ertebatmoaserdini
#غزه
#مظلومیت
#تروریسم_جهانی
.