eitaa logo
شذرات المعارف
1.2هزار دنبال‌کننده
6 عکس
41 ویدیو
23 فایل
به توفیق الهی جلسات حضرت آیت الله شیخ عباس اخوان به مرور بارگزاری و حتی‌المقدور موضوعات و منابع جلسات ذکر شده تا محققین محترم بهره‌مند گردند لازم به ذکر است که این کانال هیچ ارتباطی با شخص حضرت آیت الله اخوان حفظه الله تعالی ندارد یا علی مدد
مشاهده در ایتا
دانلود
شذرات المعارف
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم خطابات حضرت علیه‌السلام به پیرامون «يا هشام ما أقبح الفقر بعد الغنى و أقبح الخطيئة بعد النسك، و أقبح من ذلك العابد للّه ثمّ يترك عبادته» ج۱صص۱۵۳-۱۵۴. انسان در چارچوب فکری خوب امور را طی کرده تا به مرگ منتهی شود؛ انسان خود را در چارچوب پذیرش خدای متعال قرار داده که شامل می‌شود؛ در عابد شده؛ اگر کسی صورت عبادت را بنمایاند به این و گفته می‌شود و نه ولی وقتی در او ملکه شد به او عابد می‌گویند؛ تبیین معنای نسک: قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ :۱۶۲ «يا هشام ما أقبح الفقر بعد الغنى و أقبح الخطيئة بعد النسك، و أقبح من ذلك العابد للّه ثمّ يترك عبادته» بررسی امکان برگشت از ملکه (=شخصیت ثانوی)؛ تبیین معنای ؛ لغت در عرب به کسی گفته می‌شود که از خودش هیچ شأنی در برابر مولای خود ندارد؛ نمونه‌هایی از برخورد با کسی که در جنگ‌ها اسیر و عبد شده مثل در آوردن کاسه سر و یا رنگ کردن فرش با خون اسیر و کشتگان که از این‌جا بحث طهارت و نجاست خون به کار رفته در فرش در فقه مطرح شده است مرا سهم دادی که در پای پیل تنت را بسایم چو دریای نیل منتسب به خیزید و خز آرید که هنگام خزانست باد خنک از جانب خوارزم وزانست آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزانست گویی به مثل پیرهن رنگ‌رزانست دهقان به تعجب سر انگشت گزانست کاندر چمن و باغ، نه گل ماند و نه گلنار جنایات در قبال بردگان در و ؛ عبد کالا حساب می‌آمده؛ کسی‌که در قبال خدای خود هیچ شأنی برای خود نمی‌بیند عبد نامیده شده؛ يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِي وَالْأَقْدَامِ :۴۱؛ برخورد با بنده و عبد با مولا از راه‌های مختلف مثل و یا شایستگی مثل جناب در محضر صلوات الله علیه؛ احوال بزرگ‌زاده بود و که شاهزاده بود؛ جریان قصد خریدن قنبر توسط آشنایان برای حاکم و پادشاهی بر قوم خود؛ عبد مانند قنبر از ملکه خود بر نمی‌گردد ولی برخی که عبد هستند در صدد فرار هستند؛ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً صلی‌الله علیه وآله وسلم بنده‌ام بنده ولی بیخردم خواجه با بیخردی می خردم خواجه‌ام دید و پسندید و خرید واگهی داشت ز هر نیک و بدم جریان تن دادن به اسارت و کنیزی جناب سلام الله علیها برای رسیدن خدمت صلوات الله علیه شاهنشه روم دختری داشت در برج عفاف اختری داشت آينه عصمت و ادب بود دارای شرافت نســـب بود می‌بود مليکه نام ناميش می‌داشت پدر چون جان گراميش آزاده نواده حــــــواری شایســــــته هر بـــزرگواری شمعون وصی مسیح جدش از باغ کمال رسته قدش برده نسب از هر سو ملیکا از قیصر و جانشین عیسی سیر زینبی جناب نرجس خاتون سلام الله علیهما؛ تفاوت عبد با کره و ناراحتی و عبد با دلدادگی خود را به شمار غلامانش می‌آورم و دور از ادبم عبادت از سر خوف و ترس و امور مشابه با تلنگری ممکن است برگردد برخلاف آنکه عبادتش از راه دلدادگی و و لازمه است بر نمی‌گردد؛ آفت و احتمال بازگشت از عبودیت مقیم آستان وصل حیدر مهذب گشته دور از هر هوایی چگونه باشدش با ضربتی چوب رود غیر سرای اوی جایی روایت قطع دست که محب امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه بود به جرم دزدی: البرسي: بالإسناد و غيره، يرفعه، عن الأصبغ بن نباتة أنّه قال: كنت جالسا عند أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب- (عليه السلام)- و هو يقضي بين الناس إذ أقبل‌ جماعة و معهم أسود مشدود الأكتاف، فقالوا: هذا سارق يا أمير المؤمنين، فقال- (عليه السلام)-: يا أسود سرقت؟ قال: نعم، يا أمير المؤمنين، قال [له‌]: ثكلتك امّك، إن قلتها ثانية قطعت يدك، سرقت؟ قال: نعم [يا مولاي‌]. قال: ويلك انظر ما ذا تقول، سرقت؟ قال: نعم [يا مولاي‌]، فعند ذلك قال- (عليه السلام)-: اقطعوا يده لأنّه‌ وجب عليه القطع. قال: فقطع يمينه فأخذها بشماله و هي تقطر دما، فاستقبله رجل يقال له ابن الكوّاء، فقال له: يا أسود من قطع يمينك؟ قال: قطع يميني سيّد المؤمنين و قائد الغرّ المحجّلين، و أولى الناس باليقين، و سيّد الوصيّين‌ أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب- (عليه السلام)- إمام الهدى، و زوج فاطمة الزهراء ابنة محمد المصطفى، أبو الحسن المجتبى، و أبو الحسين المرتضى، السابق إلى جنّات النعيم، مصادم الأبطال، المنتقم من الجهّال، معطي‌ الزكاة، منيع الصيانة من هاشم القمقام، ابن عمّ الرسول، الهادي‌ إلى الرشاد، الناطق بالسداد، شجاع مكّي، جحجاح وفيّ (فهو نور) بطين أنزع، أمين من آل حم و يس، و طه و
شذرات المعارف
https://eitaa.com/akavan110
لأعدائه، لم أنكره من قولكم، و لكن هذه مرتبة شريفة ادعيتموها، إن لم تصدقوا قولكم بفعلكم هلكتم، إلاّ أن تتدارككم رحمة ربكم. قالوا: يابن رسول اللّه! فانّا نستغفر اللّه و نتوب إليه من قولنا بل نقول كما علّمنا مولانا: نحن محبوكم و محبوا أوليائكم، و معادوا أعدائكم. قال الرّضا عليه السّلام: فمرحبا بكم إخواني و أهل ودّي ارتفعوا! فمازال يرفعهم حتّى ألصقهم بنفسه. ثمّ قال لحاجبه: كم مرّة حجبتهم؟ قال: ستين مرّة. قال: فاختلف إليهم ستين مرّة متوالية، فسلّم عليهم و اقرأهم سلامي فقد محوا ما كان من ذنوبهم باستغفارهم و توبتهم، و استحقوا الكرامة لمحبّتهم لنا و موالاتهم، و تفقد أمورهم و أمور عيالاتهم، فأوسعهم نفقات و مبرّات و صلات و دفع معرّات. ج۲صص۴۵۹-۴۶۱ بعد از این ما و سرکوی دل‌آرای دگر با غزالی به غزلخوانی و غوغای دگر چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر بعد از این رای من اینست و همین خواهد بود من بر این هستم و البته چنین خواهدبود فرق و حضرات علیهم‌السلام خوش به جای خویشتن بود این نشست خسروی تا نشیند هر کسی اکنون به جای خویشتن تا کسی تمکین و نکند جای خود را پیدا نمی‌کند؛ وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا لُقْمَٰنَ ٱلْحِكْمَةَ أَنِ ٱشْكُرْ لِلَّهِۚ وَ مَن يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِۦۖ وَ مَن كَفَرَ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِیٌّ حَمِيدٌ علیه‌السلام:۱۲؛ إِنْ هُوَ إِلاَّ عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَيْهِ وَ جَعَلْنَٰهُ مَثَلاً لِّبَنِیٓ إِسْرَٰٓءِيلَ :۵۹؛ شأن شأن ظرف خالی است؛ إِلهِی کفی بِی عِزّاً أَنْ أَکونَ لَک عَبْداً، وَکفی بِی فَخْراً أَنْ تَکونَ لِی رَبّاً، أَنْتَ کما أُحِبُّ فَاجْعَلْنِی کما تُحِبُّ. ج۹۴ص۹۲ بنده‌ام بنده ولی بیخردم خواجه با بیخردی می خردم خواجه‌ام دید و پسندید و خرید واگهی داشت ز هر نیک و بدم حِمَ اَللَّهُ اِمْرَءً عَرَفَ قَدْرَهُ وَ لَمْ يَتَعَدَّ طَوْرَهُ ص۳۷۳؛ وقوف بر شأن؛ این رحم الله است علی‌الظاهر نه یعنی خدا بر کسی است که اندازه خودش را می‌داند؛ مقام به فراهم شدن بسترهٔ ؛ يُؤْتِی ٱلْحِكْمَةَ مَن يَشَآءُۚ وَ مَن يُؤْتَ ٱلْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَيْرًا كَثِيرًاۗ وَ مَا يَذَّكَّرُ إِلَّآ أُوْلُوا۟ ٱلْأَلْبَٰبِ :۲۶۹؛ به کسی می‌رسد که در محل خودش واقف بشود که این محل در وقتی معلوم می‌شود که در آنجا سیطرهٔ ولی خدا واقع بشود؛ إِنْ هُوَ إِلاَّ عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَيْهِ وَ جَعَلْنَٰهُ مَثَلاً لِّبَنِیٓ إِسْرَٰٓءِيلَ :۵۹؛ هرجا «نا» (=ما) بیاید صدور فیضی است که دارد از مبدأ تعالی می‌شود با وسائط فیض؛ شأنی که از زهرای اطهر سلام‌الله‌علیها واقع شده این محل خود را یافتن است و ما هیچ محلی نداریم مگر اینکه چنگ بزنیم به دامان زهرای اطهر سلام‌الله‌علیها که او خلقت است و ما همه در منزلهٔ فرزندی و طفلی او هستیم؛ من تعلق بذیل من ذیولها نجاه الله من النار؛ چنگ زدن به رشته‌ای از چادر حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها سبب نجات از آتش منیت نفس است؛ شأن برای رسیدن به مقام : ..وَ صِلِ اللّهُمَّ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُ، وُصْلَةً تُؤَدّى إِلى مُرافَقَةِ سَلَفِهِ وَاجْعَلْنا مِمَّنْ يَأْخُذُ بِحُجْزَتِهِمْ، وَ يَمْكُثُ فى ظِلِّهِمْ می‌نروم هیچ از این خانه من در تک این خانه گرفتم وطن خانه یار من و دارالقرار کفر بود نیت بیرون شدن سر نهم آن جا که سرم مست شد گوش نهم سوی تنن تنتنن نکته مگو هیچ به راهم مکن راه من این است تو راهم مزن ای به گه بزم بهین عیش و نوش وی به گه رزم مهین صف شکن جان مثل ذره بود بی‌قرار با تو شود ساکن نعم السکن تبعیت جناب تمار از مولا صلوات الله علیه؛ جناب لقمان حکیم به طولانی: «فس: أبي ، عن القاسم بن محمد ، عن المنقري ، عن حماد قال : سألت أبا عبدالله علیه‌السلام عن لقمان وحكمته التي ذكرها الله عزوجل ، فقال : أما والله ما اوتي لقمان الحكمة بحسب ولا مال ولا أهل ولا بسط في جسم ولا جمال ، ولكنه كان رجلا قويا في أمر الله ، متورعا في الله ، ساكتا ، سكينا ، عميق النظر ، طويل الفكر ، حديد النظر ، مستغن بالعبر ...» ج۱۳صص۴۰۹-۴۱۰؛ به نفس تلخ کشیدن بر مصائب فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها: عن أبي عبدالله علیه‌السلام قال : نفس المهموم لظلمنا تسبيح ، وهمه لناعبادة ، وكتمان سرنا جهاد في سبيل الله. ثم قال أبوعبدالله علیه‌السلام: يجب أن يكتب هذا الحديث بماء الذهب.