شذرات المعارف
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#حدیث_اولی_الالباب
خطابات حضرت #امام_کاظم علیهالسلام به #هشام_بن_حکم پیرامون #اولی_الالباب
«يا هشام ما أقبح الفقر بعد الغنى و أقبح الخطيئة بعد النسك، و أقبح من ذلك العابد للّه ثمّ يترك عبادته» #بحارالأنوار ج۱صص۱۵۳-۱۵۴.
انسان در چارچوب فکری خوب امور را طی کرده تا به مرگ منتهی شود؛ انسان #عابد خود را در چارچوب پذیرش خدای متعال قرار داده که شامل #عبودیت میشود؛ #عبادت در عابد #ملکه شده؛ اگر کسی صورت عبادت را بنمایاند به این #نسک و #متنسک گفته میشود و نه #تظاهر ولی وقتی در او ملکه شد به او عابد میگویند؛ تبیین معنای نسک: قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ #الأنعام:۱۶۲
«يا هشام ما أقبح الفقر بعد الغنى و أقبح الخطيئة بعد النسك، و أقبح من ذلك العابد للّه ثمّ يترك عبادته»
بررسی امکان برگشت از ملکه (=شخصیت ثانوی)؛ تبیین معنای #عبودیت؛ لغت #عبد در عرب به کسی گفته میشود که از خودش هیچ شأنی در برابر مولای خود ندارد؛ نمونههایی از برخورد با کسی که در جنگها اسیر و عبد شده مثل در آوردن کاسه سر و یا رنگ کردن فرش با خون اسیر و کشتگان که از اینجا بحث طهارت و نجاست خون به کار رفته در فرش در فقه مطرح شده است
مرا سهم دادی که در پای پیل
تنت را بسایم چو دریای نیل
#هجونامه منتسب به #فردوسی
خیزید و خز آرید که هنگام خزانست
باد خنک از جانب خوارزم وزانست
آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزانست
گویی به مثل پیرهن رنگرزانست
دهقان به تعجب سر انگشت گزانست
کاندر چمن و باغ، نه گل ماند و نه گلنار
#منوچهری
جنایات در قبال بردگان در #عرب و #عجم؛ عبد کالا حساب میآمده؛ کسیکه در قبال خدای خود هیچ شأنی برای خود نمیبیند عبد نامیده شده؛ يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِي وَالْأَقْدَامِ #الرحمن:۴۱؛ برخورد با بنده و عبد با مولا از راههای مختلف مثل #ترس و یا شایستگی مثل جناب #قنبر در محضر #امیرالمؤمنین صلوات الله علیه؛ احوال #قنبر بزرگزاده بود و #فضه که شاهزاده بود؛ جریان قصد خریدن قنبر توسط آشنایان برای حاکم و پادشاهی بر قوم خود؛ عبد مانند قنبر از ملکه خود بر نمیگردد ولی برخی که عبد هستند در صدد فرار هستند؛ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً #محمد صلیالله علیه وآله وسلم
بندهام بنده ولی بیخردم
خواجه با بیخردی می خردم
خواجهام دید و پسندید و خرید
واگهی داشت ز هر نیک و بدم
#ادیب_الممالک
جریان تن دادن به اسارت و کنیزی جناب #نرجس_خاتون سلام الله علیها برای رسیدن خدمت #امام_حسن_عسکری صلوات الله علیه
شاهنشه روم دختری داشت
در برج عفاف اختری داشت
آينه عصمت و ادب بود
دارای شرافت نســـب بود
میبود مليکه نام ناميش
میداشت پدر چون جان گراميش
آزاده نواده حــــــواری
شایســــــته هر بـــزرگواری
شمعون وصی مسیح جدش
از باغ کمال رسته قدش
برده نسب از هر سو ملیکا
از قیصر و جانشین عیسی
#میرفخرا
سیر زینبی جناب نرجس خاتون سلام الله علیهما؛ تفاوت عبد با کره و ناراحتی و عبد با دلدادگی
خود را به شمار غلامانش
میآورم و دور از ادبم
عبادت از سر خوف و ترس و امور مشابه با تلنگری ممکن است برگردد برخلاف آنکه عبادتش از راه دلدادگی و #محبت و #معرفت لازمه است بر نمیگردد؛ آفت #طمع و احتمال بازگشت از عبودیت
مقیم آستان وصل حیدر
مهذب گشته دور از هر هوایی
چگونه باشدش با ضربتی چوب
رود غیر سرای اوی جایی
روایت قطع دست #أسود که محب امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه بود به جرم دزدی: البرسي: بالإسناد و غيره، يرفعه، عن الأصبغ بن نباتة أنّه قال: كنت جالسا عند أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب- (عليه السلام)- و هو يقضي بين الناس إذ أقبل جماعة و معهم أسود مشدود الأكتاف، فقالوا: هذا سارق يا أمير المؤمنين، فقال- (عليه السلام)-: يا أسود سرقت؟ قال: نعم، يا أمير المؤمنين، قال [له]: ثكلتك امّك، إن قلتها ثانية قطعت يدك، سرقت؟ قال: نعم [يا مولاي]. قال: ويلك انظر ما ذا تقول، سرقت؟ قال: نعم [يا مولاي]، فعند ذلك قال- (عليه السلام)-: اقطعوا يده لأنّه وجب عليه القطع. قال: فقطع يمينه فأخذها بشماله و هي تقطر دما، فاستقبله رجل يقال له ابن الكوّاء، فقال له: يا أسود من قطع يمينك؟ قال: قطع يميني سيّد المؤمنين و قائد الغرّ المحجّلين، و أولى الناس باليقين، و سيّد الوصيّين أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب- (عليه السلام)- إمام الهدى، و زوج فاطمة الزهراء ابنة محمد المصطفى، أبو الحسن المجتبى، و أبو الحسين المرتضى، السابق إلى جنّات النعيم، مصادم الأبطال، المنتقم من الجهّال، معطي الزكاة، منيع الصيانة من هاشم القمقام، ابن عمّ الرسول، الهادي إلى الرشاد، الناطق بالسداد، شجاع مكّي، جحجاح وفيّ (فهو نور) بطين أنزع، أمين من آل حم و يس، و طه و
شذرات المعارف
https://eitaa.com/akavan110
لأعدائه، لم أنكره من قولكم، و لكن هذه مرتبة شريفة ادعيتموها، إن لم تصدقوا قولكم بفعلكم هلكتم، إلاّ أن تتدارككم رحمة ربكم. قالوا: يابن رسول اللّه! فانّا نستغفر اللّه و نتوب إليه من قولنا بل نقول كما علّمنا مولانا: نحن محبوكم و محبوا أوليائكم، و معادوا أعدائكم.
قال الرّضا عليه السّلام: فمرحبا بكم إخواني و أهل ودّي ارتفعوا! فمازال يرفعهم حتّى ألصقهم بنفسه. ثمّ قال لحاجبه: كم مرّة حجبتهم؟ قال: ستين مرّة. قال: فاختلف إليهم ستين مرّة متوالية، فسلّم عليهم و اقرأهم سلامي فقد محوا ما كان من ذنوبهم باستغفارهم و توبتهم، و استحقوا الكرامة لمحبّتهم لنا و موالاتهم، و تفقد أمورهم و أمور عيالاتهم، فأوسعهم نفقات و مبرّات و صلات و دفع معرّات. #الاحتجاج ج۲صص۴۵۹-۴۶۱
بعد از این ما و سرکوی دلآرای دگر
با غزالی به غزلخوانی و غوغای دگر
چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر
بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر
بعد از این رای من اینست و همین خواهد بود
من بر این هستم و البته چنین خواهدبود
#وحشی_بافقی
فرق #شیعه و #محب حضرات #اهلبیت علیهمالسلام
خوش به جای خویشتن بود این نشست خسروی
تا نشیند هر کسی اکنون به جای خویشتن
#حافظ
تا کسی تمکین #ولایت و #امامت نکند جای خود را پیدا نمیکند؛ وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا لُقْمَٰنَ ٱلْحِكْمَةَ أَنِ ٱشْكُرْ لِلَّهِۚ وَ مَن يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِۦۖ وَ مَن كَفَرَ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِیٌّ حَمِيدٌ #لقمان علیهالسلام:۱۲؛ إِنْ هُوَ إِلاَّ عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَيْهِ وَ جَعَلْنَٰهُ مَثَلاً لِّبَنِیٓ إِسْرَٰٓءِيلَ #الزخرف:۵۹؛ شأن #بندگی شأن ظرف خالی است؛ إِلهِی کفی بِی عِزّاً أَنْ أَکونَ لَک عَبْداً، وَکفی بِی فَخْراً أَنْ تَکونَ لِی رَبّاً، أَنْتَ کما أُحِبُّ فَاجْعَلْنِی کما تُحِبُّ. #بحارالأنوار ج۹۴ص۹۲
بندهام بنده ولی بیخردم
خواجه با بیخردی می خردم
خواجهام دید و پسندید و خرید
واگهی داشت ز هر نیک و بدم
#ادیب_الممالک
حِمَ اَللَّهُ اِمْرَءً عَرَفَ قَدْرَهُ وَ لَمْ يَتَعَدَّ طَوْرَهُ #غررالحکم ص۳۷۳؛ وقوف بر شأن؛ این رحم الله #جمله_خبری است علیالظاهر نه #جمله_انشایی یعنی #رحمت خدا بر کسی است که اندازه خودش را میداند؛ مقام #رحمت به فراهم شدن بسترهٔ #کمال؛ يُؤْتِی ٱلْحِكْمَةَ مَن يَشَآءُۚ وَ مَن يُؤْتَ ٱلْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَيْرًا كَثِيرًاۗ وَ مَا يَذَّكَّرُ إِلَّآ أُوْلُوا۟ ٱلْأَلْبَٰبِ #البقرة:۲۶۹؛ #خیر_کثیر به کسی میرسد که در محل خودش واقف بشود که این محل در وقتی معلوم میشود که در آنجا سیطرهٔ ولی خدا واقع بشود؛ إِنْ هُوَ إِلاَّ عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَيْهِ وَ جَعَلْنَٰهُ مَثَلاً لِّبَنِیٓ إِسْرَٰٓءِيلَ #الزخرف:۵۹؛ هرجا «نا» (=ما) بیاید صدور فیضی است که دارد از مبدأ تعالی میشود با وسائط فیض؛ شأنی که از زهرای اطهر سلاماللهعلیها واقع شده این محل خود را یافتن است و ما هیچ محلی نداریم مگر اینکه چنگ بزنیم به دامان زهرای اطهر سلاماللهعلیها که او #مادر خلقت است و ما همه در منزلهٔ فرزندی و طفلی او هستیم؛ من تعلق بذیل من ذیولها نجاه الله من النار؛ چنگ زدن به رشتهای از چادر حضرت زهرا سلاماللهعلیها سبب نجات از آتش منیت نفس است؛ شأن #توسل برای رسیدن به مقام #رفاقت: ..وَ صِلِ اللّهُمَّ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُ، وُصْلَةً تُؤَدّى إِلى مُرافَقَةِ سَلَفِهِ وَاجْعَلْنا مِمَّنْ يَأْخُذُ بِحُجْزَتِهِمْ، وَ يَمْكُثُ فى ظِلِّهِمْ #دعای_ندبه
مینروم هیچ از این خانه من
در تک این خانه گرفتم وطن
خانه یار من و دارالقرار
کفر بود نیت بیرون شدن
سر نهم آن جا که سرم مست شد
گوش نهم سوی تنن تنتنن
نکته مگو هیچ به راهم مکن
راه من این است تو راهم مزن
#دیوان_شمس
ای به گه بزم بهین عیش و نوش
وی به گه رزم مهین صف شکن
جان مثل ذره بود بیقرار
با تو شود ساکن نعم السکن
#دیوان_شمس
تبعیت جناب #میثم تمار از مولا #امیرالمؤمنین صلوات الله علیه؛ #عبادت جناب لقمان حکیم به #فکر طولانی: «فس: أبي ، عن القاسم بن محمد ، عن المنقري ، عن حماد قال : سألت أبا عبدالله علیهالسلام عن لقمان وحكمته التي ذكرها الله عزوجل ، فقال : أما والله ما اوتي لقمان الحكمة بحسب ولا مال ولا أهل ولا بسط في جسم ولا جمال ، ولكنه كان رجلا قويا في أمر الله ، متورعا في الله ، ساكتا ، سكينا ، عميق النظر ، طويل الفكر ، حديد النظر ، مستغن بالعبر ...» #بحارالأنوار ج۱۳صص۴۰۹-۴۱۰؛ #تسبیح به نفس تلخ کشیدن بر مصائب فاطمه زهرا سلاماللهعلیها: عن أبي عبدالله علیهالسلام قال : نفس المهموم لظلمنا تسبيح ، وهمه لناعبادة ، وكتمان سرنا جهاد في سبيل الله. ثم قال أبوعبدالله علیهالسلام: يجب أن يكتب هذا الحديث بماء الذهب.