eitaa logo
جاماندگان از قافله عشق 🦋
1.6هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
926 ویدیو
1 فایل
🌱درمنظومه شمسی سیاره ایست به نام زمین🌱 درگوشه ای از این سیاره جغرافیای ست به نام ایران در تاریخ ایستادگی ایران روایت ست بنام #دفاع_مقدس🌱 #نشر_آثار_شهدا #روایت_دفاع_مقدس 🌱چه سر ها داده ایم برای سربلندی ایران🌱 #جاماندگان_ازقافله_عشق جهاد تبیین
مشاهده در ایتا
دانلود
  خاطرات اسیر عراقی               دکتر مجتبی الحسینی      ‌‌‍‌‎‌ ♦️ ساعت هفت و چهل دقیقه معاون و ستوان یکم «کنعان» به همراه گماشته اش پیش ما آمد. در چهره اش آثار ترس و خستگی نمودار بود. ستوان «محمد جواد در مورد فرمانده هنگ از او سئوال کرد. پاسخ داد: «فرمانده نیمه شب احساس کرد سربازان در عبور از رودخانه و پیشروی تردید به خود راه میدهند. از این رو به من گفت که از رودخانه عبور می کنم ... تو اینجا منتظر باش. او محافظین و گماشته خود را همراه من رها کرده و به تنهایی رفت و تا این لحظه است.» ♦️از او سئوال کردیم: «وضعیت الان چگونه است؟» در پاسخ گفت: «نیروهای مهاجم در عبور از رودخانه و پیشروی به سمت مواضع ایرانی‌ها و بیشتر نفرات به پشت جبهه فرار کردند.» ♦️حوالی ساعت ۸ بامداد ما در داخل آن سنگر بزرگ محاصره شده‌بودیم. معاون و ستوان «محمد جواد» پس از گفتگو تصمیم گرفتند منطقه را به قصد به پشت جبهه، ترک کنند. معاون دژبان سرباز "علی رسن" را مامور کرد خود را به زره پوش برساند و آن را به نزدیکی ما بیاورد. قرار شد به وسیله آن از فرار کنیم. سرباز «علی رسن» روانه شد. در آن لحظه کنار در سنگر ایستاده بودم. هنوز چند متری از ما دور نشده بود که خمپاره ای فرود آمد و ترکش آن به شکمش اصابت کرد. آه و ناله سرباز به هوا رفت و فریاد کنان گفت: «دکتر! کمکم کن... دارم می‌میرم» فریاد زدم: « خیلی زود خودت را به زره پوش برسان. من قادر به حمل تونیستم.» از شدت ترس خودش را به زره پوش رسانید و سوار شد. به دنبال او راه افتادم. ♦️ در نزدیکی آشیانه زره پوش، خمپاره دیگری در چند قدمی من منفجر شد. اگر با شنیدن سوت آن به سرعت روی زمین دراز نمی‌کشیدم کارم ساخته بود. سوار زره پوش شدم. سرباز «علی رسن» را دیدم که ترکش به شکمش اصابت کرده بود. محل جراحت را پانسمان کردم. چند لحظه بعد تعداد ماتکمیل شد و سریعاً محل را ترک کردیم، باران به اوج خود رسیده بود. در طول مسیر بسیاری از نظامیان 👈فراری به ما ملحق شدند تا جایی که زره پوش از کثرت افرادی که از آن آویزان شده بودند به صورت خوشه انگور در آمد. پس از یک ربع ساعت به خاکریزی که در غرب مواضع پشتی قرار گرفته بود، رسیدیم. تعجب کردم. مسافتی که هنگام شب در مدت بیش از سه ساعت آمده بودیم، آن را هنگام در عرض ۱۵ دقیقه طی کردیم. از دور افراد واحد سیار را دیدم که سرهایشان را بلند کرده و مرا جستجو می‌کنند. زره پوش به مواضع قبلی‌مان رسید. معاون به من گفت: سرت را بیرون بیار تا افرادت ترا ببینند! ♦️ برخاستم و سرم را از برج بیرون کشیدم مرا که دیدند، تعجب کردند. همگی پیاده شدیم. افراد به دورم حلقه زدند و در حالیکه صورتم را می بوسیدند گفتند از تو مایوس شده بودیم. تصور می کردیم که کشته شده ای و یا به اسارت در آمده ای!» ♦️داخل سنگر تمامی جریاناتی را که رخ داده بود برای آنها تعریف کردم. آنها هم به ما گفتند که دیشب در اینجا باری را زیر گلوله باران سنگین سپری کرده اند. آثار گلوله ها که زمین را زیر و رو کرده و با باروت سیاه به آن سرمه کشیده بود، دیده می‌شد. ♦️ساعت ۱۰ بامداد افراد پراکنده هنگ در یک جا تجمع کردند و سرهنگ دوم ستاد #«عبدالکریم» نیز مجدداً به عنوان فرمانده موقت از قرارگاه لشکر پیش ما آمد. چند کیلومتری به عقب حرکت کردیم و در کنار ساحل . پس از یک استراحت کوتاه که طی آن مورد حمله توپخانه نه چندان شدید قرار داشتیم، محل را ترک کردیم. در جریان این گلوله باران یکی از آمبولانس‌ها ترکش خورد. چند کیلومتر جلوتر ؛ باردیگر در کنار هور متوقف شدیم. فرمانده این محل را به عنوان استراحتگاهی موقت برای سازماندهی هنگ برگزیده بود. ♦️ در جریان برآورد خسارات و تلفات محرز گردید که مقداد جمعه احمد، فرمانده هنگ ما و محسن درینه کشته شده اند. سروان «سلام» افسر اطلاعات، ستوان یکم جبیر، ستوان یکم «علی» فرمانده گروهان یکُم نیز آسیب کلی دیده بودند و از حدود ۱۵ سرباز و درجه دار هنگ بی خبر بودیم. خودروهای یگان خمپاره اندازها و توپخانه ضد زره 9.A.B.G هم منهدم شده بودند.        ‌‌‍ ادامه دارد... @seYed_Ekhlas🇮🇷
(36) دفاع مقدس به روایت دشمن ● مصاحبه‌ای مفصل با «نزار عبدالکریم الخزرجی» (2) ♦️نزار عبدالکریم الخزرجی در سال [۱۹۸۷م] (۱۳۶۶هـ.ش) به فرماندهی سپاه اول ارتش عراق منصوب شد. در این مدت، او توانست به این سپاه سروسامانی بدهد و تعدادی از نیروهای زبده ارتش عراق را در این سپاه گرد آورد. همچنین موفق شد بعضی از مناطقی که در دست نیروهای ما بود، از جمله قله گردمند دربندیخان، کوه‌های سید صادق و تپه سلطان را بازپس گیرد. تحرک پی‌درپی واحدهای تحت امر این ژنرال باعث شد که فرمانده کردهای عراق که به معروف بود و همچنین یکی از برادران طالبانی کشته شوند. ♦️ژنرال الخزرجی برای شناسایی مناطق همیشه از هلی‌کوپتر استفاده می‌کرد. در یکی از این پروازها، یکی از مقرهای نیروهای مخالف را شناسایی کرد. این مقر نزدیک روستایی کردنشین بود. او به موضع توپخانه شلیک داد، ولی سرگرد «هشام رهیف» با دلایل از گلوله‌باران طفره رفت. اما عاقبت ژنرال الخزرجی متقاعد نشد و با اسلحه کمری خود چند گلوله در سر هشام خالی کرد. ♦️ پس از آن، دستور گلوله‌باران روستا را داد. به دنبال خشونت‌های مکرر این ژنرال، منطقه شمال عراق با حالتی از خشم و نفرت برای مدت محدودی خاموش و بی‌تحرک شد. او همیشه از خلبان‌های عراقی می‌خواست که روستاهای ایران را به شدت کنند. ♦️ او (الخزرجی)معتقد بود این روستاها(عراق) محل تجمع نیروهای ایرانی است و این ضربه‌های کوبنده به آن‌ها اجازه ماندن در این مناطق را نمی‌دهد. درباره اهالی روستاهای بمباران شده هم می‌گفت: ما آنان را دشمن خود می‌دانیم و تفاوتی میان و جوان نیست. آنان به منزله سربازان دشمن هستند. به همین خاطر آنان را می‌کنیم تا تعداد بیشتری از طرفداران ایران را جلب نکنند. ♦️ژنرال الخزرجی به کسی که در مقابلش می‌ایستاد . از این رو درصدد تعدادی از افسرانی بود که مخالف خط مشی او بودند. احمد هاشم، سرهنگ سامی الاماره، سرهنگ اسعد سلطان و سرهنگ دوم فلاح مطلک الجبوری از افراد برجسته‌ای بودند که در با او در ارتش عراق شهرت داشتند. ♦️در سال [۱۹۸۵ (۱۳۶۴)]، صدام طی نامه‌ای از الخزرجی به خاطر تلاش‌هایی که در نبرد قادسیه، به ویژه در عملیات متعددی که توسط سپاه هفتم در مناطق شمالی انجام داد، تشکر و قدردانی کرد. وقتی جنگ با ایران پایان یافت، در تاریخ ۱۹۸۸/۳/۱۱ (۱۳۶۷هـ.ش) از طرف صدام طی حکمی این ژنرال به عنوان رئیس ستاد ارتش منصوب شد و دو سال بعد یعنی در تاریخ [۱۹۹۰/۹/۱۹ (۱۳۶۹هـ.ش)] مشاور نظامی صدام شد. ♦️ این ژنرال تیزهوش در مارس [۱۹۹۶] موفق شد از عراق کند. او ابتدا همسرش را به فرستاد تا مقدمات سفر او را فراهم کند. پس از گذشت سه ماه از سفر همسرش به امان و سپس به ترکیه،👇 از استان موصل به کردستان رفت. ♦️ در آنجا یک فروند هواپیمای در انتظارش بود تا او را به ببرد. الخزرجی در اردن اعلام کرد که به صفوف مخالفین عراق و به گروه «حرکت وفاق میهنی» پیوسته است، اما بعد حزب‌گرایی را مورد حمله قرار داد و گفت: «من تمایلی به حزب‌گرایی ندارم. ♦️ چهل سال پیش تحت لوای شعارهایی که می‌داد به این حزب ، اما هنگامی که مرحله فرارسید، عناصر اقداماتی انجام دادند که عراق باید بهای سیاست‌های غلط آنان را بپردازد.» ♦️او درباره جنگ عراق با ایران در اردن مطالب زیادی عنوان کرده است. او ادعا می‌کند که در عراق به ایران دخالتی نداشته است. این در حالیست که او کمیته نظارت بر بود. همچنین می‌گوید جنگ با ایران برای هر افسری یک امر طبیعی و عادی بود،👇 👈 زیرا و غرب خواستار عراق با ایران بودند. ‌‌‍‌‎‌ کانال بچه های جبهه وجنگ جاماندگان      ‌‌‍‌‎‌     ‌‌‍‌‎‌@seYed_Ekhlas🇮🇷