ققنوس
«خوشگلترین دکتر جهان در مسیرةالاحرار» (اربعیننوشت۶؛ روزنوشتهای سفر اربعین ۱۴۰۳) |۱شنبه|۴شهریور۱۴۰
«خوشگلترین دکتر جهان در مسیرةالاحرار»
(اربعیننوشت۶؛ روزنوشتهای سفر اربعین ۱۴۰۳)
|۱شنبه|۴شهریور۱۴۰۳|۲۰صفر۱۴۴۶(روز اربعین)|
قسمت ۲از۴
• در این بین #سید_حسین_آقامیری هم میرسد، منبری برنامه امروز است... دقایقی سر سفره همصحبت میشویم... یکی سید را به کناریاش نشان میدهد و آهسته میگوید داداش #سید_حسن_آقامیری معروف است! دیگری هم باز آهسته توضیح میدهد که بله، اما با هم خیلی فرق دارند... #سید_حسین را میبرند برای جلسه و من هم عذرخواهی میکنم که حالم روبهراه شود، ملحق میشوم...
• #علی، اخوی کوچک #محمدحسین، به خوشگلترین دکتر جهان زنگ میزند، این را پشت تلفن هنگام سلاموعلیک میگوید، #دکتر_احمدی... رسماً یک درمانگاه برپا کردهاند... داروخانه، پذیرش، اورژانس، اتاق دکتر و... به تفکیک آقایان و خانمها... برای درمانگاه ساختمان نیمهکاره مجاور ورزشگاه را تسخیر کردهاند!
• با سفارش #علی کار به سرم و بتامتازون و... میکشد، اورژانس آقایان، چهار تخت و یک کفخواب دارد! من و روحالله روی دو تخت کنار هم درازکش میشویم...، به آقای صفری که زیرلب نوحههای سنتی میخواند و سرم را آماده میکند، میخورد که از بچههای بهداری زمان جنگ لشکر ۲۵ کربلا باشد، میپرسم میگوید نه، کردستان بودم، بانه...
• تا از درمانگاه برگردیم منبر #سید_حسین_آقامیری تمام شده و حاج #رضا_بذری شروع کرده... جایگاه هیأت را در تصاویر خبر حضور شیخ ابراهیم زکزاکی دیده بودم، باشکوه و هنرمندانه و هیأتی و ساده و کمخرج... به جز تصویر آقا و امام، تصاویر #حاج_قاسم، #ابومهدی، #اسماعیل_هنیه و شهید #سید_حسین_الحوثی، بنیانگذار انصارالله یمن، با پسزمینه پرچمهای کشورهایشان، همه در پرچمهای عمودی در دو طرف پردهنگاره شعار «کربلا، طریقالاقصی»، با شکوه و جلال نصب شده بود...
• جلسه حال بسیار خوبی دارد، #محمدحسین هم با آن همه کار و مشغله، همان جلوی منبر، مشغول باریدن است و این از ویژگیهای بسیار مثبت اوست که بارها و بارها دیدهام... خیلیها مثل خودم حواسمان نیست و قصه دلاک حمام را تکرار میکنیم که همه را پاک و پاکیزه راهی منزل میکرد و خودش آخرشب کثیف و آلوده برمیگشت... #محمدحسین، فیض روضه ارباب را با هیچ چیزی عوض نمیکند و هرچه هم میخواهد از همین مجلس فیض کسب میکند... المؤمن کَیّس!
چهقدر خوش گذشت این سفر
رو پر قو میخوابم شبا تا سحر..
صورتم گل انداخته
هوای شام بهم ساخته
اگه تو زیر دست و پا نبودی
خُب منم نبودم
اگه میون آتیشا نبودی
خُب منم نبودم
اگه سنگ از این و اون تو نخوردی
خُب منم نخوردم
اگه سیلی از خیزرون نخوردی
خُب منم نخوردم..
تو خونه خولی موهات نسوخته
خُب منم نسوختم
اگه جایی با اضطراب نرفتی
خُب منم نرفتم
اگه توی بزم شراب نرفتی
خُب منم نرفتم
خوبخوبخوبم بابا فقط بریم از اینجا
• روز اربعین، کربلا، #حاج_محمدرضا، استادی میکند و مجلسی میشود... در همین حال یادی از همه دوستان، عزیزان، حقداران، آباء و اجداد و اصلاب، ابناء و اولاد و ارحام و محارم، احباب و اصدقاء و اخلاء، اساتید و علما کردم... عزیزی که گفته بود هرکجا گنبدی دیدی یاد ما هم باش... استادی که گفته بود باید در پیامدادن به من احتیاط کند تا مبادا افشای سر کنم... هر کسی که التماسدعایی فرستاده بود و نفرستاده بود...
• اینکه از علما و بزرگان دیار طبرستان یاد میکند، از مزیتهای مجلسداری #حاج_محمدرضا است... یادی از آیتالله #مؤیدی، حاجآقای #شامخی، آیتالله #فاضل_استرآبادی و...
• در لابهلای جمعیت، #حسن_علیپور را میبینم، سر ماجراهای #هنرهیأت، بهویژه رویداد اخیر سفینةالنجاة بیشتر شناختمش... مدیر مجموعه فاخر #حراء، هنرمند متواضع، دلسوز، اهل تقوا، حقجو و حقطلب که هر استانی و هر جمع هنری، اقلاً یک دست از این نمونه را برای جبههشدن اهالی خطه هنر نیاز دارد...
• لابهلای عزاداران، بچههای ترکیه همراه با پرچمهایشان جلب توجه میکنند، ظاهراً مهمانان بینالمللی موکب از کشورهای مختلف حضور دارند...
• آخر جلسه است و هنوز پانسمان سِرُم، خونی روی دستم... با یک دست سینهزدن کار راحتی نیست... بعد از چند تلاش ناموفق برای استحمام، راهی حمام میشوم، دوشی میگیرم و لباسها را آبی میزنم و برمیگردم به همان اتاق کذایی!
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
ققنوس
«جهان اسلام بر سفره فلسطین» (اربعیننوشت۲۳؛ روزنوشتهای سفر اربعین ۱۴۰۴) |۵شنبه|۲۳مرداد۱۴۰۴|۱۹صفر۱۴۴
«حجابِ زبان، مانع ارتباط اجزاء امت واحده»
(اربعیننوشت۲۴؛ روزنوشتهای سفر اربعین ۱۴۰۴)
|۵شنبه|۲۳مرداد۱۴۰۴|۱۹صفر۱۴۴۷|
علیرغم ازدحام شهر، خیلی اذیت نمیشویم و بالاخره میرسیم، با ماشین وارد حیاط ورزشگاه المپیک میشویم، گوشهای توقف میکنیم، #محمود_نقویان از بچههای پابهکار هیأت و موکب آمده استقبال... #محمود را اگرچه از دور، سالهاست میشناسم، باصفا و باسواد، هیأتی و بامرام، اخلاقمدار و مؤدب... قبلتر در دولت رییسجمهور شهید، دستیار استاندار در امر مردمیسازی بود و الآن هم خادم پیرغلامان و پیشکسوتان در بنیاد دعبل...
نسبتش را با شیخ #ناصر_نقویان نمیدانم، اما هر دو مازَنی و هر دو هم بابُلی هستند!
▫️
همراه #محمود از راهروهای پیچدرپیچ و مسیر تودرتوی ورزشگاه رد میشویم و تا نزدیک جایگاه میرویم، به #محمود میگویم فرصت هست نماز را بخوانیم؟ هماهنگ میکند نماز مغربوعشاء را در یکی از اتاقهای ملعب به جماعت میخوانیم، میخواهیم از اتاق خارج شویم که #محمدحسین_طبرستانی بیسیمبهدست آمده استقبال، در همین مسیر کوتاه تا رسیدن به محل جلسه که صحن اصلی ورزشگاه است، #طبر را به #هشام معرفی میکنم و برعکس... البته قبلتر تلفنی(واتساپی) توضیحات را داده بودم... #هشام همراه #طبر میروند کنار منبر مینشینند و ما هم همین گوشه، در حاشیه جلسه... شیخ #مجتبی_سفیدی بر منبر مشغول سخنرانی است.
سقف بلند و دیوارههای بزرگ ورزشگاه، اجازه داده که بچههای خوشذوق هیأت، فضاسازی باشکوه و البته سادهای را طراحی و اجرا کنند، پردههای بزرگ عمودی از تصاویر شهدای مقاومت را دو طرف جایگاه از سقف آویزان کردهاند، از باقری و سلامی و حاجیزاده و رشید و طهرانچی تا سیدحسن و سیدهاشم و سنوار و حاج رضوان و هنیه و البته حاج قاسم و ابومهدی، تصویر آقا و امام هم کمی بزرگتر در دو طرف تصاویر شهداء... وسط دقیقاً پشت منبر، شعار «إناعلیالعهد» و در دو طرف آن دو جمله طلایی از سید: «قطعاً سننتصر» و «ماترکناک یابنالحسین»
▫️
اواسط سخنرانی #شیخ_مجتبی، حاج #محمدرضا_بذری هم میرسد، معلوم است #شیخ_مجتبی از تغییر برنامه و حضور #هشام خبر ندارد، شب اربعین است و منبر را آماده میکند که تحویل #حاج_محمدرضا بدهد... خلقالله هم همینطور... در این وسط قرار است که بعد از #شیخ_مجتبی خود #محمدحسین برود و اتصال را درست کند و #هشام را معرفی کند، دقیقه نود، یکی از شبکههای رادیویی یا تلویزیونی میخواهد با #محمدحسین مصاحبه کند که ناچار میرود و کار را میسپارد به #محمود... در این فاصله بنده خدا #محمود، ازهمهجابیخبر سؤال میکند که درباره #هشام چه باید بگویم؟ الحمدلله تا منبر #شیخ_مجتبی تمام شود، #طبر هم برمیگردد و خودش زحمت این بار را به دوش میکشد...
▫️
با #هشام زیاد گفتوگو کرده بودم، اما اولینبار بود پای سخنرانی رسمی و عمومیاش مینشستم... یک سخنرانی جدی، انقلابی و طوفانی... مملو از آیات قرآن و وعدههای الهی، به لهجه فصیح عربی... نوری از سخنرانیهای #سیدحسن را در کلامش میدیدی... حیف که حجابِ زبان، همچنان مانع برقراری ارتباط مستقیم و مفاهمه بیواسطه بین اجزاء امت واحده است... شاید بازنگری در نظامات آموزشی نسبت به آموزش زبان، از ابتدایی تا حوزه و دانشگاه، ضرورتی ناگزیر باشد... چهقدر مایه خجالت است که مثل منی ادعای اربعین داشته باشیم و زبان مکالمه با جهان اسلام را نداشته باشیم...
متأسفانه از بچههای موکب هم کسی که تسلط کافی برای ترجمه داشته باشد، نیست و به ناچار زحمت ترجمه بر دوش #علی میافتد... طبیعتاً برگردان به فارسی، برای یک عربزبان کار راحتی نیست، آن هم این عبارات فصیح و بلیغ عربی...
جمعیت در بین سخنرانی، چند مرتبه به وجد میآیند و فریاد «مرگ بر اسرائیل» و تکبیر سر میدهند...
#هشام منبر را تحویل حاج #محمدرضا_بذری میدهد و از جلسه خارج میشویم... از موکب دمدرب یک شربت میخوریم و سوار ماشین راهی جلسه هیأت ثارالله زنجان در کربلا...
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
▫️@qoqnoos2