📝 نسبت خطا و واقعیت
[مراتب ادراک نسبت واقعیت و مفهوم در فلسفه]
📋مقرر: حسام وحیدی
در مباحث فلسفی، پرداختن به ماهیت «مفهوم» از آن رو اهمیت مییابد که خطا، ذاتیِ مواجهه فلسفه با واقعیت است.یعنی خطا به هیچ وجه خود نیز خارج از مملکت واقعیت نیست. از منظر ما، هرگونه تلقی از مفهوم که منجر به جدایی مطلق آن از واقعیت شود، اساساً مشوب به خطا و ناشی از خطای ذهن است. این جدایی مطلق زمانی رخ میدهد که دو امر به گونهای مستقل از یکدیگر و از واقعیت فرادستشان انگاشته شوند که گویی هیچ سرنوشت مشترکی ندارند.
برای تبیین این دیدگاه و فهم مراتب ادراک نسبت میان مفاهیم و واقعیت، میتوان سه مرتبه را برشمرد که از سطح نازلتر (بیشترین جدایی) به سوی فهم عمیقتر (وحدت) پیش میرویم:
۱. مرتبه استقلال مطلق و غفلت کامل
در این سطح ابتدایی، اشیاء و حتی خودمان را کاملاً مستقل و جدای از یکدیگر میپنداریم. این نوع ادراک، ریشه در «غفلت کامل» دارد، جایی که اصالتی برای واقعیت قائل نیستیم و استقلالهای ذاتی متعددی را در عالم فرض میکنیم که هیچ نسبت حقیقی با یکدیگر ندارند. حتی اگر نسبتی در جایی پدید آید، آن را نیز به مثابه یک قید ماهوی مستقل در نظر میگیریم که به جای ایجاد پیوند، به جداسازی بیشتر میانجامد. برای مثال، وقتی میگوییم «دیوار سفید است»، صفت سفیدی را به گونهای مستقل از سایر ویژگیها یا موجودات لحاظ میکنیم که گویی این نسبت، تنها میان دیوار و سفیدی برقرار شده و با سایر نسبتها بیارتباط است. این رویکرد، حتی در «معقولات ثانی منطقی» و مفهوم «حمل» نیز نمود مییابد. اگرچه حمل بر نسبت دلالت دارد (مانند «زید عالم است»)، اما در این سطح، حمل به گونهای فهم میشود که محمول را صرفاً به موضوع خاصی نسبت داده و آن قضیه را از سایر قضایا و روابط جدا میسازد؛ گویی هر قضیه، سرنوشتی کاملاً مجزا از دیگر قضایا دارد و در فقدان نسبتهای دیگر، مستقل طرح میشود.
۲. مرتبه استقلال نسبی و اصالت واقعیت
در این مرحله، ادراک عمیقتری حاصل میشود؛ ما به «اصالت واقعیت» توجه کرده و میفهمیم که واقعیت، اصیل و دارای استقلال ذاتی است. در نتیجه، هیچ موجودی نسبت به واقعیت، استقلال ذاتی ندارد. با این حال، موجودات عرضی نسبت به یکدیگر از «استقلال نسبی» برخوردارند. به عبارت دیگر، کثرات عالم – که در حقیقت افعال و ظهورات متعدد حضرت حق هستند – اگرچه نسبت به یکدیگر استقلالی جزئی و نسبی دارند، اما نسبت به حق تعالی کاملاً وابسته و عین ظهور او هستند. این افعال کثیره و ظهورات بیشمار در عالم، در نسبت با یکدیگر متکثر به نظر میرسند، اما در نسبت با منشأ خود، همگی ظهور یک واقعیت واحدند. بنابراین، تنها موجودی که استقلال ذاتی دارد، همان واقعیت مطلق است و سایر موجودات، استقلال ذاتی ندارند بلکه تنها نسبت به یکدیگر دارای استقلال نسبی هستند.
۳. مرتبه وحدت مطلق کثرات
این بالاترین و دشوارترین مرتبه ادراک است که در آن، حتی استقلال نسبی میان موجودات نیز از میان برداشته میشود. در این نگاه، فعل حضرت حق، در حقیقت یک فعل واحد و یک ظهور بیش نیست. این مرتبه به این معناست که خودِ کثرات، در نهایت به «وحدت مطلقی» دست مییابند؛ نه وحدت مطلق حضرت حق که امری بدیهی و قطعی است، بلکه وحدت مطلق در بطن خودِ کثرات. این سیر از استقلال مطلق (مرتبه اول) به استقلال نسبی (مرتبه دوم) و سپس به وحدت مطلق خود کثرات (مرتبه سوم) نشاندهنده تلاشی برای فراتر رفتن از هرگونه جدایی و رسیدن به فهمی عمیق از پیوستگی وجودی است. این مرحله، نافی مراحل پیشین نیست، بلکه آنها را در خود منحل و به سطحی بالاتر ارتقا میدهد و به وحدت درونی خودِ کثرات میرسد، که ادراک آن، مستلزم تأمل عمیق فلسفی است.
📎 برداشتی از جلسه 112 درس گفتار نظام فلسفه اسلامی حجتالاسلام والمسلمین علی اسدی
____
#فلسفه #خطا #مفهوم #علامه_طباطبایی
ــــــــــــــــــــــــ
✦ مدرسه علوم انسانی اسلامی سها 👇🏻
📮 کانال ایتا | وب سایت
❖ تفاوت "مفهوم" و "وجود ذهنی" از منظر علامه طباطبایی.
[تاثیر مفهوم در علوم اجتماعی]
📝 #یادداشت | برداشتی از جلسه 22 نظام سازی
• مسئله اصلی این است که اگر «وجود ذهنی» نزد علامه طباطبایی امری اعتباری تلقی شود، آیا «مفهوم» نیز به همان اندازه اعتباری خواهد بود؟ پرسش دیگر اینکه آیا دامنه مفهوم با دامنه وجود ذهنی یکسان است یا مفهوم حوزهای گستردهتر دارد.
•در تلقی مشهور، مفهوم صرفاً «حضور ماهیت در ذهن» است؛ در این صورت، مفهوم مترادف با وجود ذهنی خواهد بود و از سنخ امور اعتباری به شمار میآید. اما علامه بر این باور است که مفهوم محدود به حضور ماهوی نیست و نواحیای را دربرمیگیرد که از صرف بازنمایی ماهیت فراتر میروند. ذهن در قلمرو مفهوم قادر است انتزاعاتی ایجاد کند که لزوماً ناظر به تطابق مستقیم با واقع خارجی نیستند، بلکه میتوانند پایهگذار ساختارهای بعدی، از جمله ساختارهای علمی، اجتماعی و عملی باشند.
• برای مثال، مفاهیمی مانند «علت» و «معلول» صرفاً بازنمایی یک ماهیت خارجی یا معقول اولی نیستند؛ این مفاهیم ناظر به نسبت میان دو وجودند. اگر مفهوم را فقط منحصر در ماهیات بدانیم، آنگاه شکلگیری علومی که بر مبنای مفاهیم رابطهای، فرایندی و حرکتی بنا شدهاند (مانند علوم اجتماعی)، با دشواری جدّی مواجه میشود؛ زیرا این مفاهیم فراتر از حضور ماهوی محضاند.
•بر اساس این مبنا میتوان گفت مفهوم، اوسع از وجود ذهنی است. وجود ذهنی عمدتاً ناظر به «صورت» یا «تصویر» اشیای خارجی در ذهن است، اما مفهوم ناظر به «فهم رابطه، کلیت و ارزش» است. برای نمونه، مفهوم «قانون»، «حق» یا «مالکیت» نه ماهیت خارجیاند و نه تصویر یک شیء خارجی. این مفاهیم نوعی اعتبار عرفی هستند: ریشه در واقعیت دارند اما عین واقعیت خارجی نیستند.
•به این ترتیب، قلمرو مفهوم سه عرصه را شامل میشود:
1. ماهیات (معقولات اولی در قالب وجود ذهنی اعتباری).
2. اعتباریات عقلی (معقولات ثانی مانند مفاهیم منطقی یا فلسفی، از قبیل علت و معلول).
3. اعتباریات عرفی و اجتماعی (مانند مالکیت، حکومت، عدالت اجتماعی).
•این سه حوزه مجموعاً قلمرو مفهوم را گستردهتر از صرف «وجود ذهنی اعتباری» میسازند.
• پرسش بعدی آن است که این حوزه گستردهتر چه وضعیتی دارد: آیا حقیقی است یا اعتباری؟
اعتباریات عقلی، مانند مفهوم علیت، مبتنی بر واقعیت خارجیِ روابط وجودیاند، اما خودشان ماهیت خارجی نیستند و از سنخ اعتبارات عقلی محسوب میشوند. اعتباریات عرفی، مانند مفاهیم حقوقی و اجتماعی، ریشه در نیازهای واقعی انسان و ساختارهای عینی زندگی جمعی دارند، اما بهواسطه قرارداد و بناگذاری عرفی پدید میآیند. بنابراین بخش وسیعی از مفاهیمی که کارکرد نظامساز دارند، نه حقیقی بهمعنای ماهوی، بلکه اعتباریاند؛ چه اعتباری عقلی و چه اعتباری عرفی.
• در اینجا به مسئله علوم انسانی میرسیم. علوم انسانی عمدتاً با اعتباریات عقلی و عرفی سروکار دارند، نه با ماهیات صرف. از اینرو اعتبار مفاهیمی مانند عدالت، قدرت یا دولت، مستقیماً با امکان ساخت نظامهای اجتماعی پایدار پیوند دارد. پرسش محوری این است که اگر این مفاهیم اعتباریاند، چگونه میتوانند بنیاد کنش انسانی و نظامسازی قرار گیرند؟ آیا اعتبار، بدون واقعیت داشتن، توان ایجاد نظم اجتماعی دارد؟
• در دستگاه علامه، پاسخ با رجوع به مبنای «اصالت وجود و اصالت واقعیت» روشن میشود: اعتباریات، هرچند فاقد اصالت ماهویاند، اما ریشه در واقعیت وجودی دارند. اعتبار تا زمانی که کاملاً بیمبنا نباشد و به نحوی به وجود و نیازهای واقعی انسان متکی باشد، میتواند در مقام بنیان کنش قرار گیرد. بنابراین، اعتبار مفاهیم اجتماعی و عملی از طریق نسبت آنها با واقعیت وجودی انسان و جهان توجیه میشود.
• در نتیجه، مفهوم نهتنها اوسع از وجود ذهنی است، بلکه قلمرویی است که ماهیات، اعتباریات عقلی و اعتباریات عرفی را با یکدیگر جمع میکند و امکان تبیین و نظامسازی در علوم انسانی را فراهم میآورد.
📝 مقرر: حسام وحیدی
#نظام_سازی
#مفهوم #وجود_ذهنی #فلسفه_علوم_اجتماعی
.
ــــــــــــــــــــ
✦ مدرسه علوم انسانی اسلامی سها 👇🏻
📮 کانال ایتا | وب سایت