💢 سه ویژگی افراد ناموفق:
به هم بافتن آرزوها،
آه و ناله زیاد،
در فکر چاره و اصلاح نبودن
🔹معمولًا افرادی که از لحاظ روح و روان، سالم و با نشاطاند و انحرافی پیدا نکردهاند، کمتر به تخیل و بههم بافتن آرزوهای دور و دراز و نامعقول میپردازند؛ همیشه عملی فکر میکنند و عملی آرزو میکنند،
یعنی آرزوهای آنها در جهت همان مداری است که در زندگی دارند، روی بال و پر خیال نمینشینند و آرزوی امور ناشدنی را نمیکنند.
🔹ولی افراد ضعیف که مبتلا به کمبودهای روانی هستند و نشاط عملی کمتری دارند و در وجودشان همت و ارادهای زیادی نیست، بیشتر بر مرکب سریعالسیر خیال سوار میشوند و با خیالات، خود را سرگرم میسازند و کمتر به عمل و فعالیت توجه میکنند و به اصطلاح دینی مبتلا به «طول امل» میشوند و آرزوهای نامعقول میکنند.
همان طوری که افراد ضعیف یک خاصیت دیگر هم دارند و آن اینکه زیاد آه و ناله میکشند، در فکر چاره و اصلاح کار خود نیستند.
🔸مثل اینکه در وجود انسان یک مقدار معین نیروی مغزی و عضلانی وجود دارد که باید مصرف شود. این نیرو اگر در مغز به صورت خیالات واهی و آرزوهای دور و دراز مصرف شد دیگر موردی برای فکر صحیح باقی نمیماند و اگر به صورت آه و ناله و پرحرفی مصرف شد، زمینهای برای عمل مفید و مثبت باقی نمیماند.
❇️ و به همین دلیل است که افراد متفکر کمتر گرفتار خیالات واهی میشوند و مردمان مثبت و عملی و فعال کمتر حرف میزنند و آه و ناله و شکایت مینمایند.
📙کتاب حکمتها واندرزها/ استاد شهیدمطهری/ ج۱، ص ۱۶۱-۱۶۰
کانال ارتباط موثر
@ertebatmoaserdini
#عزت_نفس
#منفی_نگری
#خود_کنترلی
#خیال_بافی
#داستان_سرایی
#خود_تخریب_گری
.
🌐 داستانهایی که ذهن ما تولید میکند...
به عنوان کسی که قصهگوست و با قصه سر و کار دارد میخواهم رازی را به شما بگویم. نوجوان که بودم مجموعه داستانی میخواندم به نام نبرد با شیاطین، نوشتهی دارن شان.
خلاصهی داستان اینطور بود که شیاطینی در جهان دیگری وجود داشتند که گاهی به واسطهی پنجرههای کوچکی که میان جهان ما و آنها ساخته میشد میتوانستند به جهان ما هجوم بیاورند و انسانها را قلع و قمع کنند. اما این پنجرهها چطور ساخته میشدند؟ به دست آدمها! گاهی آدمی خیانتکار میتوانست با آیینهای خاصی پلی میان دو جهان بسازد؛ آدمی که وعده و وعیدهای شیاطین را باور میکرد.
قصه هم، چنین مکانیزمی دارد. قصه در یک جهان خیالی زیست میکند اما میتواند وحشیانه به جهان ما بریزد، قلع و قمع کند و یا بهبود ببخشد.
اما قصهها اعتبارشان را از کجا میگیرند؟ آن پنجرهی کوچکی که قصه را به جهان واقع میآورد را چه کسی میسازد؟ کسی که باورشان کند!
قصه اعتبارش را از مخاطبی میگیرد که نمیتواند جهان واقع و خیال را تمیز دهد. از کسی که اعتباری بیش از قصه بودن برایش قائل شود! گاهی خیلی ساده اتفاق میافتد؛ مثل همانوقتی که فیلم کازابلانکا را میبینی و پس از پایانش دلت میخواهد به سبک هامفری بوگارت یک سیگار دود کنی!
گاهی هم چنان پیچیده میشود که چندین نسل یک قوم برای قصهشان قربانی میدهند، خون میریزند یا جشن میگیرند.
قصه به خودی خودش توانایی ویرانگری یا سازندگی ندارد. مانند ویروسها برای حیاتش به کالبدی نیاز دارد. کالبدی که آن را به جهان واقع بیاورد. به گمان من بحران همانجایی رخ میدهد که کسانی به قصهای اعتباری بالاتر از قصههای دیگر بدهند و نگذارند دیگر قصهها در جهان پرسه بزنند؛ خواه قصه، قصهی ملیگرایی باشد، خواه قصهای مذهبی! فاشیسم باشد یا بودایی که در میانمار قتلعام میکند. باور به بازار آزاد باشد یا اقتصاد دولتی! همین که کسی قصهای را بیش از قصههای دیگر بپذیرد و آن را امر مطلق تجسم کند، پنجرهی شیطانی باز میشود و شیاطین هجوم میآورند. خاصه اگر آن شخص یا اشخاص از قدرت قهریه برخورددار باشند.
به گمان من اگر این ساز و کار را ندانیم، تنها از قصهای به قصهای دیگر سقوط میکنیم و ممکن است یادمان برود که قصهها هرگز از خودشان کالبدی نداشتهاند!
📝دکتر سهیل سرگلزایی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📌در رویدادهای مختلف زندگی مراقب داستان سرایی ذهن خود باشیم، گاهی ناخواسته ما را به پرتگاه افکار ویرانگر(نسبت به خودمان یا دیگران) سوق میدهد.
کانال ارتباط موثر
@ertebatmoaserdini
#قصه
#مهارت_آموزی
#زندگی_عاقلانه
#مدیریت_ذهن
#داستان_سرایی
#خود_آگاهی
.