eitaa logo
ارتباط موثر
1.6هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
447 ویدیو
8 فایل
مسیری برای یادآوری و تداوم مطالعه و آموختن مهارت‌های توسعه فردی به خصوص مهارت‌های ارتباطی مربوط به دوره‌های ارتباط موثرِ حجة الاسلام مخدوم این‌کانال با هدف تامل و به کارگیری مهارت‌ها، در هفته به طور متوسط با سه مطلب کاربردی به روز رسانی می‌شود.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📃داستان کرونا و جهادی‌ها 🌹کاش زنده بمانم و ... شروع شیفت من، ساعت نظافت اتاق‌هاست. بعد از ناهار. کارمان این است که هم نظافت کنیم، هم به این بهانه اگر کسی حال روحی‌اش خراب بود بنشینیم پای درد و دلش. سطل و پارچه و اسپری ضدعفونی را از سرشیفت می‌گیرم و شروع می‌کنم به گشتن توی اتاق‌ها. تخت اول حاج رضاست. چهار روز پیش آمد اینجا و حالا بیشتر بچه‌های ما را به اسم یا قیافه می‌شناسد. بازاری و اهل معاشرت است. وقتی ظرف خالی غذا و سوپ را از روی میزش برمی‌دارم می‌گویم: «سلام حاج‌رضا. امروز خیلی سرحالی» به سرفه می‌افتد و با خنده می‌گوید: «علیک سلام. از دست دعای شما آخونداست دیگه» تخت کناری را تازه آورده‌اند. دیروز نبود. روی تابلوی اطلاعاتش نوشته بیست و هشت ساله است. زیر پتو مچاله شده. با این سن نباید خیلی حالش خراب باشد،؛ اما ناهارش را نخورده. آرام صدایش می‌زنم و می‌گویم: «برادر باید غذا بخوری تا بدنت تقویت بشه» سرش را از لای پتو بیرون می‌آورد. می‌گوید: «اشتها ندارم» نمی‌شود مجبورشان کرد غذا بخورند. می‌گویم: «میوه برات پوست بکنم؟» با سر می‌گوید «نه». میزش را دستمال می‌کشم. تا می‌خواهم بروم سراغ تخت بعدی با تردید می‌پرسد: «شیخی؟» من هم با سر جواب می‌دهم که «آره» کمی از زیر پتو بیرون‌ می‌خزد و می‌گوید:‌ «کارتون اینجا چیه؟ مجبورتون کردن؟» سوالش خنده‌دار است. می‌گویم: «مجبورمون که نکردن. ولی اومدیم هر کی ناهار نخوره رو مجبور کنیم ناهار بخوره» بغضش می‌ترکد و اشک‌ها انگار منتظر بهانه‌ای بودند از چشم‌هاش می‌ریزند پایین. معلوم بود حالش خراب است. یک لیوان آب برایش می‌ریزم. احتمال می‌دهم خودش را باخته و فکر می‌کند چیزی تا پایان عمرش نمانده. دستم را می‌گذارم روی شانه‌اش و می‌گویم: «بدن تو از حاج رضا مقاوم‌تره. چند روز اینجایی و بعدش مرخص می‌شی خدا بخواد...» حرفم را قطع می‌کند و می‌گوید: «یاد داداشم افتادم» توضیح می‌دهد که پدرشان مرده و او بزرگ خانواده است. بعد لیوان آب را سر می‌کشد و می‌گوید: «داداشم اصرار داشت بره حوزه، مخالفت کردم و گفتم اگه بره دیگه نیاد خونه. یه عمر هر جا می‌نشستم فحش می‌دادم به آخوندا، اون وقت داداش خودم می‌خواست بره حوزه فحش خور ملت بشه» «چی شد؟ رفت؟» «آره. از اول امسال رفت و من خیلی باهاش سر سنگین شدم» می‌خندم. «پس خیلی چموش بوده که پای حرفش وایساده» لبخند می‌زند. «آره. کاش زنده بمونم و از دلش در بیارم» حالش بهتر شده. ظرف غذا را باز می‌کنم و پشتی تخت را می‌آورم بالا تا بتواند غذا بخورد. می‌گویم: «حتما می‌بینیش دوباره. می‌بینیش» کمکش می‌کنم و شروع می‌کند به خوردن غذا. چند دقیقه بعد که می‌روم میزش را تمیز کنم، می‌گوید: «یه چیزی یادم رفت بگم حاج‌آقا» «چی؟» «خیلی خوشحالم که داداشم پای تصمیمش موند». به قلم فاطمه محمدی نقل از خبرگزاری حوزه @ertebatmoaserdini .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر روز کارش این شده بود که از دیوار بیمارستان بالا برود و مادر مبتلا به کرونایش را تماشا کند … کرونا، باعث جدایی‌ها و فقدان‌های غم‌انگیزی شده است که گاهی ما به خاطر حفظ روحیه از برجسته کردن آنها عامدانه خودداری می‌کنند. دیروز عکسی تاثیرگذاری در اینستاگرام دیدم که ابتدا چون از شرح عکس مطمئن نبودم، بازتابش ندادم. اما امروز متوجه شدم که توضیحات عکس درست بوده است. داستان در فلسطین رخ داده است. مادر مرد جوانی به نام "جیهاد السویتی " هم به کرونا مبتلا شده و به خاطر شدت بیماری، در بیمارستانی بستری می شود. مشخص بود که به خاطر ایمنی و قرنطینه، او اجازه ملاقات و عیادت از مادرش را نداشت؛ اما این مرد ۳۰ ساله اهل الخلیل، از شدت علاقه هر روز از ناودان‌های دیوار بیمارستان بالا می‌رفت و ساعت‌ها از پشت پنجره مادرش را تماشا می‌کرد تا مطمئن شود حالش خوب است. شب‌هنگام وقتی او اطمینان پیدا می‌کرد که مادر به خواب رفته، از دیوار پایین می‌رفت. متاسفانه پنج‌شنبه گذشته مادر او به خاطر بیماری فوت کرد. کاربری به نام محمد صفا، عکس تاثیرگذار و تاثربرانگیز این مرد جوان را در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک گذاشت و به سرعت همه‌گیر شده است. به نقل از: سایت یک پزشک @ertebatmoaserdini وما فرشتگانی را داریم که ماه ها است این مهربانی‌ها را انجام می دهند، شاید مهربان تر از فرزندان و بستگان بیمار... در این روزهای عزیز برای همه کادر درمان فداکار و جهادگران با اخلاص بیمارستان‌ها و آرامستان‌ها به خصوص جهادگران عضو این کانال، با افتخار دعا می‌کنیم. .
📚چند سطر از یک کتاب ⚡️شفایی برای احساس تنهایی این زمانه! امروزه در دنیای معاصر، احساس تنهایی به اوج خود رسیده است. شیوه‌های قدیمی که معمولا از ما محافظت می‌کردند از بین رفته‌اند . ما در همان نقطه‌ تنهایی دائمی و درمان‌نشدنی را احساس می کنیم. وقتی در این وضعیت دردناک قرار داریم ، فریاد می کشیم و فغان می‌کنیم تا از رنج رها شویم. اما هنگامی که درک عمیق‌تری به‌دست می‌آوریم ، به جایی می‌رویم ، آرام می‌نشینیم و تصمیم می‌گیریم آن قدر بی‌حرکت و آرام بمانیم تا معما حل شود . ▫️تا مدتی این سفر برای ما جهنمی است. نمی‌دانم آیا ممکن است که سریع‌تر این مرحله را سپری کنیم یا این مسیری تعیین شده است که باید با ریتم و گام‌های خود و نه با گام‌های ما طی شود . ▫️هنگامی که توانستیم از تنهایی و انزوا به بینش و بصیرت برسیم، رستگاری صورت می‌گیرد و احساس تنهایی ناپدید می شود. نه به این علت که حفره تنهایی پر شده بلکه به این علت که از همان آغاز خیال و پنداری بیش نبوده و نمی‌توانسته پر شود بلکه ناپدید‌شدن احساس تنهایی به دلیل ظهور نوع جدیدی از آگاهی است که پذیرش و درک خدا را به صورت فطری در درون بشر امکان‌پذیر می‌سازد. ▫️برای از بین بردن این‌گونه احساس تنهایی، هرگز نمی‌توان امیدوار بود که در بیرون کاری انجام داد، اما در درون کار زیادی برای انجام دادن وجود دارد . ▫️این نوع تغییر آگاهی که احساس تنهایی را به تنها بودن تعمدی تبدیل می‌کند امری خارق‌العاده است . 📚برگرفته از کتاب: طلای درون @ertebatmoaserdini .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا