6.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روایتگری_بانوان
روایت فتح ۳
یا صاحبالزمان (عج) فرزندم را نذر یاری قیام تو میکنم، او را برای ظهور نزدیکت برگزین و حفظ کن، یا مسیح حسین (ع)، یا علیاصغر (ع) ادرکنی!
ما علی اصغرهایمان را با اشک بر شیرخواره کربلا شیر می دهیم،
ما قاسم هایمان را به یاد نوجوانان کربلا لباس بسیجی می پوشانیم،
ما علی اکبر هایمان را با روضه جوانان کربلا از زیر آیینه و قرآن رد می کنیم،
مو سپیدانمان، عمری است قوتشان رشک است و اشک؛ آه از من الغریب الی الحبیب.
زنانمان در روضه های خانگی زندگی را می چشند و می چشانند،
مردانمان، صبور و استوار، در عرصه های مختلف جهاد در حال پیکارند،
ما برای آمدنت، نذر ها کرده ایم.
تا چه قبول افتد و چه در نظر آید!
کسی چه میداند!
شاید همین نذر ها، ظهور تو در قلب هایمان باشد و ادای نذرها قربانی کردن دوست داشتنی هایمان، فرزندانمان، علی اصغر هایمان.
بابی انت و امی و نفسی و اهلی و مالی و ولدی
ما در جنگ ادای نذرها را دیده ایم.
#محرم
#شیرخوارگان
#اتحاد_ملی
#روایت_الهی
📢 بهعلاوههم رو دنبال کنید...
https://eitaa.com/joinchat/3481076763Cc7dfac381b
هدایت شده از قرارگاه ربیون
9.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ببینیم | چرا اسرائیل را کامل نابود نکردیم؟
▪از قیام حضرت موسی تا تحقق نابودی فرعون، حدود چهل سال طول کشید. در این چهل سال هم بنی اسرائیل رشد کردند هم فرعونیان تحقیر شدند و هم کسانی که قابلیت هدایت داشتند، هدایت شدند.
▫اگر این جنگ را از منظر الهی ببینیم، مقصود نابودی صرف نیست، بلکه نابودی و هدایتگری است.
#استاد_عابدینی
#روایت_الهی
#نابودی_اسرائیل
✅ قرارگاه ربّیون | عضو شوید 👇
@rebbion_ir @rebbion_ir
35.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ببینیم | امام زمان(عج) چه وقتی ظهور میکنند؟
🔺 شب ششم محرمالحرام ۱۴۴۷
📍ازگل،مسجد امام رضا علیهالسلام، هیات نورالرضا
#استاد_عابدینی
#روایت_الهی
✅ قرارگاه ربّیون | عضو شوید 👇
@rebbion_ir @rebbion_ir
هدایت شده از استاد عابدینی
#سخن_نگاشت | رسالت زینبی در جنگ شناختی
#روایت_الهی
#استاد_عابدینی
✅ مرکزتنظیمونشرآثاراستادعابدینی
🌐 Eitaa.com/joinchat/366215168Cc0e81daf3e
هدایت شده از قرارگاه ربیون
18.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ابتلاء، نعمت الهی
#استاد_عابدینی
#روایت_الهی
✅ قرارگاه ربّیون | عضو شوید 👇
@rebbion_ir @rebbion_ir
هدایت شده از قرارگاه ربیون
#ویراست | عرصه جنگ روایت الهی تازه آغاز شده است
عده ای از قاعدین، دستاوردهای عظیم فتح را مصادره به ضعف کرده و به اسم ۱۸۰ عالم اقتصاد، #روایت_اول را در بهترین وقت به ضد واقعیت موجود بیان کرده اند تا مجاهدان عرصه جهاد را به انفعال جواب بکشانند.
🔗 عضویت در ویراستی
#اقتصاد #روایت_الهی
✅ قرارگاه ربّیون | عضو شوید 👇
@rebbion_ir @rebbion_ir
هدایت شده از قرارگاه ربیون
11.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اهمیت روابط اجتماعی
◽️ شیطان کارش را از مسیر احساسات و عواطف شروع میکند، نه از راه اندیشه.
🔻 لذا برای جلوگیری از گسست اجتماعی، باید ارتباطات و همدلیها بیشتر و گرمتر شود.
#استاد_عابدینی
#روایت_الهی
📍هیأت الزهرا(س) دانشگاه شریف تهران
✅ قرارگاه ربّیون | عضو شوید 👇
@rebbion_ir @rebbion_ir
#روایت_گری_بانوان
روایت فتح۷
به نام خدا
قطره ای از بیابان
شن ها ی داغ بیابان با هر نسیمی به پرواز در می آمدند و از سویی به سوی دیگر می رفتند...
روی بوته ای پر از خار، گلی کوچک سر برآورده بود.که به سختی قامت راست می کرد.
در آن کویر بی آب و علف زندگی به کندی در جریان بود.
پرتوی از خورشید مستقیم روی گل تابید،لحظه ای بیشتر نگذشت که خنکای ناچیز درون گل به #بخاری تبدیل شد و به آسمان رفت .
تکه #ابر کوچکی آن بالا بالا ها در حال ساخته شدن بود بخار کوچک به ابر رسید.
نسیمی وزیدن گرفت و ابر کوچک را همراه خود به آن سوی بیابان برد، پشت کوه های سر به فلک کشیده .
آنجا دیگر خبری از آفتاب سوزان نبود.ابر جمع تر و جمع تر شد ، هوا رو به سردی می رفت.
خورشید در حال غروب کردن بود، باد شدت گرفت و ابرها را با قدرت تکان داد.
صدای مهیبی در آسمان پیچید و #باران گرفت. فرشته ای همراه آن قطره از ابر جدا شد و بر روی #رود باریکی افتاد که از دل کوه جریان داشت
رود به آرامی در حرکت بود ، فرشته قطره را با خود برد و به رودخانه ای رساند.
دختر جوان سطلش را به درون رودخانه فرو برد فرشته قطره را به داخل سطل هدایت کرد.
با هر تکانی قطره های آب همراه با فرشته هایشان به بیرون پرتاب شدند و با ناامیدی به درون خاک فرو رفتند.
فرشته قطره را محکم به دیواره ی سطل چسبانده بود.
داخل خانه ی گلی ،#کودکی در گهواره بی تاب بود .لیوان کوچک به درون سطل آب رفت ،فرشته قطره را به درون لیوان انداخت.
کودک تشنه لیوان آب را یک نفس سر کشید.قطره به جایگاه #ابدی خود رسیده بود .
فرشته با نگاهش قطره را بدرقه کرد.
گل پژمرده ی روی درختچه ی بیابان #لبخندی بر لبانش نقش بست.
#روایت_الهی
#بحران_کم_آبی
📎برگرفته از روایت الهی
📢 بهعلاوههم رو دنبال کنید...
https://eitaa.com/joinchat/3481076763Cc7dfac381b
هدایت شده از روایت الهی
#روایتگری_الهی
به نام خدا
قهرمان قطره ها
تا به آن لحظه درباره ی ریخت و پاش در هر چیزی شنیده بودم جز ریخت و پاش در رابطه با #امام.
یک گوشم به صحبت های سخنران بود و یک گوشم به صدای شر شر #آبی بود که هر روز با بی خیالی آن را دور ریخته بودم.
مگر آب زیاد و ارزان نبود...!
لحظات زندگی ام مثل سریالی در حال رژه رفتن پیش چشمانم بودند از صبح که بیدار می شدم سر و کارم با آن مایع حیات بخش بود تا آخر شب.
سخنران از لزوم قدر دانستن حتی یک #قطره آب می گفت و من خود را می دیدم که چه سخاوتمندانه مشغول #هدر دادن حجم زیادی از آب بودم.
سخنران راجع به مآموریت هر قطره در آفرینش گفت و من به مآموریت خویش خیره مانده بودم.
سخنران در پایان کلامش تیر آخر را زد و گفت: آب در معارف قرآنیِ ما #مظهر امام است ،چطور دیدار لحظه ای امام برایمان آرزوست آب هم باید به همان میزان برای مان با #ارزش باشد.چطور امام(ع) پاک کننده ی انسان هاست آب هم مطهر است.و باید رابطه ی عاشقانه ای با آب داشته باشیم!
شب به فاصله ی زیادم با انسانیت فکر می کردم ...
خوابم نمی برد ،به حال غریبانه ی قطره هایی فکر می کردم که در آرزوی انسان شدن دور ریخته شده بودند...!
تکلیف من با تمام آن بی رحمی ها چه بود؟#تشنه بودم ولی روی آب خوردن نداشتم ...
مآموریتم آغاز شده بود ،باید به تمام آن ریخت و پاش ها پایان می دادم.
صبح پرتو باریکی از نور روی صورتم تابید چشمم به لیوان آب روی میز کنار تختم افتاد .لبخندی تحویلش دادم .
آب را داخل گلدان #شعمدانی کنار پنجره ریختم.
حق این بود که باید وارد چرخه ی زیبای #خلقت می شد نه درون لو له های تنگ و تاریک چاه ظرف شویی.
گل شاداب تر شده بود ،در بین گلبرگ های سرخش #لبخند_آب دیده می شد.
#روایت_الهی
#بحران_آب
#جنگی_ناتمام
📎لینک کانال👇👇👇
📥 Eitaa.com/revayat_elahi
#روایتگری_بانوان | مزهی ایمان
بسم الله الرحمن الرحیم
قدیم تر ها که داستان حضرت عیسی(ع) را می خواندم دلم لبریز از شوق می شد.
قصه ی حواریونی که گرد عیسی(ع)جمع شدند و زندگی مومنانه را در محضر عیسی چشیده بودند تا بعدا به میان مردم بروند و دین حقیقی را نیز به آنها بچشانند...
همیشه دلم عیسی نفسی می خواست تا به گردش حلقه بزنیم و صبحگاهان تا شامگاهان از نور وجودش بهره ها ببریم...
تا اینکه در یک ظهر گرم تابستان در میان پرتوی بی امان خورشید به دشت نینوا رسیدم ...
تازه آن وقت بود که چشم باز کردم و خود را میان انبوه حواریون دلداده ی سید الشهدا یافتم.
آرزوی دیرینه ام بود که تحقق پیدا کرده بود.
تا چشم کار می کرد ایمان بود که در هر جا جلوه کرده بود.
امامم را چون نوری تابنده در همه جا می یافتم که آغوش گرمش را برای تربیت حواریونش باز کرده است.
میان تمام آن شلوغی و همهمه ها رنگی از حقیقت اسلام می دیدم که به همه چیز معنای جدیدی بخشیده بود...
حقیقتی که همیشه به دنبالش بودم را در آن ازدحام پیدا کرده بودم.
حقیقت صبر، حقیقت فداکاری، حقیقت عشق و بغض به تمامی ظلم ها در اوج خودش نمایان بود.
من قطره ای بودم در میان دریای مواج و خروشان عشاق الحسین(ع) و سرمست و شیدا از آن حضور بی مانند...
از صبحگاهان تا شامگاهان زیستن را در پناهش می آموختیم .
حال و هوایی وصف ناپذیر و عجیب...دیگر تنها در قالب تنگ و محدود خود نبودیم از تن دست شسته بودیم و طهارتی روحانی پیدا کرده بودیم.
چشمی زیبا بین یافته بودیم که ما رایت الا جمیلا را برایمان تفسیر می کرد...
وقت جدایی غم سنگینی بر قلبم فشار می آورد ...باید تمام چیزهایی را که چشیده بودم و با چشم قلب روئیت کرده بودم را با خود همرا می کردم تا هنگامه ی بازگشت از سفر توشه ای کنم برای زندگی ی جدیدم ...دیگر آن آدم قبل نبودم ماموریتی داشتم تا با معناهایی که یافته بودم رنگ جدیدی به زندگی ام بدهم باید کاری می کردم تا مردم سرزمینم هم مزه ی ایمان کامشان را شیرین تر کند باید چشیدنی هایم را با آنها قسمت می کردم ...
خورشیدی که در کربلا بالا گرفته بود ...داشت پرتو خود را تا بی نهایت وسعت می داد.
غروب خورشیدِ دشت نینوا نوید طلوع در بیت المقدس را گواهی می داد.
الیس الصبح بقریب
#روایت_الهی
#اربعین_مقدمه_ی_ظهور
#غزه_ی_مظلوم
📢 بهعلاوههم رو دنبال کنید...
https://eitaa.com/joinchat/3481076763Cc7dfac381b