eitaa logo
خاکریز خاطرات شهیدان
7.6هزار دنبال‌کننده
889 عکس
417 ویدیو
13 فایل
✅️ان‌شاءالله هر روز خاطراتی از شهدا [بصورت عکس‌نوشته‌های گرافیکی و...] تقدیمتون میشه 💢هرگونه استفاده #غیرتجاری از عکس‌نوشته‌ها به نیت ترویج فرهنگ شهدا،موجب خشنودی و رضایت ماست ♻️با تبلیغ کانال؛در ثواب نشر فرهنگ شهدا شریک شوید ا🆔️پشتیبان: @gomnam65i
مشاهده در ایتا
دانلود
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸روایتگری شهدا در لبنان 👤راوی: حجت‌الاسلام شکری در نشر این روایتگری ما را همراهی کنید ____________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
41.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 |روایتگری در لبنان ۷ ؛ ضاحیه‌ی بیروت... 🌗 شب هفتم: در روضه‌الحوراء ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
حجت‌الاسلام شکریVideo_۲۰۲۵۱۰۰۲۰۰۴۰۳۲۴۰۸_by_VideoShow.mp3
زمان: حجم: 13.51M
🎙 |روایتگری در لبنان ۷ ؛ ضاحیه‌ی بیروت... 🌗 شب هفتم: در روضه‌الحوراء ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸لازم داشت؛ بخشیدمش... |عبدالحسین رو بردم تا براش کفش بخرم. سریع یه کفش معمولی و ارزون رو انتخاب ‌کرد؛ خریدیم و برگشت... اولین روز مدرسه، کفش‌های نو رو پوشید و راهی شد سمت مدرسه؛ دیگه ندیدمش تا اینکه شب وقتی وارد خونه شدم؛ یه کفش پاره نظرم رو به خودش جلب کرد. رفتم و ازش پرسیدم: حسین جان! کفشات؟! دستپاچه شد و به مِن و مِن افتاد.... بعد از چند دقیقه گفت: یه بنده خدایی کفش لازم داشت و نمی‌تونست بخره؛ برا همین کفشمو بهش دادم... اینو گفت و بعد از چند دقیقه یهو نگران ازم پرسید: بابا ناراحت شدی؟ گفتم: نه پسرم! نگران کار خودمم. نگرانِ اینکه شما دارید از ما سبقت می گیرید‌‌‌... 👤خاطره ای از زندگی سردار شهید عبدالحسین ناجیان 📚منبع: کتاب "گزارش یک مرد" صفحه ۱۳ ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۸۵ 🔸 ارتباط خاص شهید با اهل‌بیت (ع) و امام زمان (عج) |مادرش ایام بارداری خواب دید که گروهی از اهل‌بیتِ امام‌حسین(ع) توی آسمون بالای سرش می‌چرخند. از خواب که بیدار شد، با خدا عهد بست اسم پسرش رو بذاره حسین. حسینعلی هر روز دو رکعت نماز مستحبی به نیت سلامتی و ظهور امام زمان(عج) ‌می‌خوند. ظاهراً یه ‌روز نتونسته بود بخونه... توی جمع نشسته بودیم که مادرش گفت: حسین! تو غیر از نمازهای واجب، نماز دیگری هم می‌خونی؟حسین گفت: چرا اینو می‌پرسید؟ مادرش گفت: دیشب توی خواب دیدم که بهم گفتند: به حسین بگو چرا اون دو رکعت رو نخوندی؟ 👤خاطره‌ای از زندگی شهید حسینعلی سبحانیان 📚منبع:بنیاد هابیلیان(خانواده شهدای ترورکشور) 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی ______________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا