eitaa logo
خاکریز خاطرات شهیدان
6.9هزار دنبال‌کننده
870 عکس
373 ویدیو
13 فایل
✅️ان‌شاءالله هر روز خاطراتی از شهدا [بصورت عکس‌نوشته‌های گرافیکی و...] تقدیمتون میشه 💢هرگونه استفاده #غیرتجاری از عکس‌نوشته‌ها به نیت ترویج فرهنگ شهدا،موجب خشنودی و رضایت ماست ♻️با تبلیغ کانال؛در ثواب نشر فرهنگ شهدا شریک شوید ا🆔️پشتیبان: @gomnam65i
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
32.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸خاطراتی ناب از زندگی یک خلبان مهربان و گمنام 🌼 |هم خانواده‌دوست بود، هم همسردوست. هیچوقت تا من نیومده بودم سر سفره، غذا خوردن رو شروع نمی‌کرد. 🌼 |با اینکه توی سیستم شاه خلبان بود، اما پایبند به اعتقادات بود و انقلابی... با شهید کشوری می‌رفتند توی مساجد، تا مردم می‌رفتند سجده، اعلامیه‌ها رو میذاشتند کنار مُهرشون و خارج می‌شدند. اینا رو بعد از شهادتش از طریق دوستاش شنیدم؛ حتی به من که همسرش بودم هم نمی‌گفت. 🌼 |بعد از شهادت، سربازاش می‌گفتند: هر وقت برای مرخصی گرفتن می‌رفتیم؛ ایشون پیش پای ما می‌ایستاد و احترام میذاشت. می‌گفتند: انتظار چنین رفتار با محبتی رو از یه فرمانده نظامی نداشتیم. 🌼 |شهید شیرودی می‌گفت: بطور معمول خلبان‌ها هدف رو از روبه‌رو منهدم کنند. اما حمیدرضا هلیکوپتر رو سربالا می‌کرد و بصورت منحنی هدف رو می‌زد، که کار هر کسی نیست؛ و مهارت و تسلط خیلی زیادی میخواد. شهید شیرودی می‌گفت: وقتی ازش می‌پرسیدم تو چطور اینطوری تانک می‌زنی؟ می‌گفت: کار من نیست، هر چه هست لطف خداست. 🌼 |يه تير به شیشه هليكوپترش اصابت كرده و از بالای سرش رد شده بود. دوستاش میگن: خيلی ناراحت بود و می‌گفت: حتما من لياقت شهادت نداشتم كه تير از بالای سرم رد شده. اين تير می‌تونست به پيشونی‌ام بخوره. 🌼 کلیپِ مصاحبه با همسر شهید رو ببینید 👤خاطراتی از زندگی خلبان شهید حمیدرضا سهیلیان 📚 منبع: نوید شاهد "بنیاد شهید و امور ایثارگران" _ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸خلبانی که با شجاعت؛ سرنوشت جنگ در سرپل‌ذهاب را تغییر داد... |دشمن می‌خواست سرِپل‌ذهاب رو تصرف کنه و رسیده بود به سیم‌خاردارهای پشت پادگان. دستور رسید که انبار مهمات رو از بین ببرید و هلی‌کوپترها رو برگردونید عقب تا چیزی دست دشمن نیفته. اما حمیدرضا توی چمن وسط پادگان نشست و گفت: من نمیرم! هر کی‌ می‌خواد بره، بره؛ فقط حق ندارید حتی یک هلی‌کوپتر رو با خودتون ببرید... خلاصه شهید شیرودی و چند نفر دیگه کنار شهید سهیلیان موندند و مقاومت کردند، و بدون اینکه تلفات بدهند، نذاشتند دشمن اونجا رو تصرف کنه. یه عده‌ میگن حمیدرضا توی اون عملیات ۵۴ تانک و یه عده میگن ۹۰ تانک عراقی رو با مهارتش شکار کرد... جالبه که وقتی بعد از این شاهکار بزرگ اومدن باهاش مصاحبه کنن، به شهید شیرودی گفت: من مصاحبه نمی کنم؛ خودت برو مصاحبه کن... کلا اونقدر مخلص بود که هیچوقت نشنیدم بگه من فلان‌کار رو کردم. همه‌ش می‌گفت: کار خداست... 👤خاطره‌ای از زندگی خلبان شهید حمیدرضا سهیلیان 📚 منبع: نوید شاهد "بنیاد شهید و امور ایثارگران" ‌‌‌‌‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸دو خاطره‌ی ناب و کوتاه از طلبه‌ی شهید مدافع‌حرم سعید بیاضی‌زاده 🌼 |سعید از کودکی بسیار منظم و مهربان و متفاوت با همسن و سالانش بود. مثلاً وقتی می‌رفتیم مهمونی؛ با اسباب‌بازی بچه‌های دیگه بازی نمی‌کرد و می:گفت: من اسباب‌بازی دوست دارم، اما نمی‌خوام به وسایل کسی دست بزنم که خراب بشه... بخاطر همین ویژگی‌هاش همه دوسش داشتند... 🌼 |اگه زمانی پول لازم داشت؛ بجای اینکه به باباش بگه، به من می‌گفت. قبلش هم می پرسید: آیا در توان پدر هست که به من پول بده یا نه؟ این در حالی بود که می‌دونست هر مقداری که پول بخواد، باباش جور می‌کنه، اما مراقب بود که مبادا پدرش برا تهیه‌ی پول به سختی بیفته... 🎥 |کلیپ رو حتما ببینید. مربوط به آرزوی کوتاه شهید توی پیاده روی اربعینه؛ که با شهادتش برآورده شد... 📚 منبع: مصاحبه‌ی مادر شهید با خبرگزاری حوزه ▫️۲۲مهر؛ سالروز شهادت طلبه‌ی شهید سعید بیاضی‌زاده گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۸۷ 🔸کسی که کفش‌ها را مخفیانه تمیز می‌کرد... |برا تبلیغ رفته بود یکی از شهرهای کرمان. منبرش که تموم می‌شد می‌نشست پایِ روضه... یکی از اهالی مسجد میگه: چند روز بود که می‌دیدم کفش‌های همه‌ی نمازگزارها تمیز و مرتب جلو درِ مسجد گذاشته میشه، اما هیچکی نمی‌دونست کار کیه! ؛ تا اینکه به پسرم گفتم: شب کشیک بده ببین کار کیه؟ پسرم هم این‌کار رو کرد و دید شیخ سعید توی تاریکی از مجلس میره بیرون؛ و با دستمالِ جیبی‌اش کفشها رو تمیز می‌کنه، بعد هم دوباره میره داخل مسجد و همون جایِ قبلی می نشینه، که کسی متوجه نشه... 👤خاطره‌ای از زندگی طلبه‌ی مدافع‌حرم شهید سعید بیاضی‌زاده 📚منبع: خبرگزاری حوزه به نقل از مادر شهید 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی __________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: @khakriz1_ir ●واژه‌یاب:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا