eitaa logo
آیات غمزه
944 دنبال‌کننده
42 عکس
2 ویدیو
0 فایل
صفحه ی رسمی سایت آیات غمزه در شبکه اجتماعی ایتا ارتباط با مدیر: @telkalayam
مشاهده در ایتا
دانلود
تو پرچمدار فتح قدس خواهی ماند زکریا اخلاقی بتاب ای لاله ی پرپر هوای عالم از عطر تو آکنده ست چقدر این صبحدم زیباست چقدر این جلوه ی خونین برازنده ست خوشا آن جان سرشاری که بیش از مرگ لبریز شهادت بود که عاشق از ازل جاری است که عاشق تا فراسوی ابد زنده ست تو را در رقص خون دیدم تو را در رقص جولان در دل میدان ببین این رقص خون امروز چه شوری در نهاد عالم افکنده ست بیا سجاده را بگشا تو را در آسمانها چشم در راهند در این پرواز دست افشان نماز جعفر طیار زیبنده ست لب شط فرات امشب صدای روضه عباس می آید مگر امشب بر این ساحل کدامین ماه خون افشان درخشنده ست تو آن اسطوره ای هستی که در افسانه های شرق می مانی ببین افسون لبخندت چه نقشی بر نگین قلب آکنده ست چه شب هایی که در لبنان چه شب هایی که در دشت عراق و شام از این منزل به آن منزل که سالک را سلوک این سان برازنده ست تو سردار سپاه عشق تو پرچمدار فتح قدس خواهی ماند که این خون تا ابد جاری است که این خون ره گشای راه آینده ست تو در آدینه ی موعود به باغ ارغوان ها باز خواهی گشت در آن صبح بهارافشان تو را برگشتنی اینگونه فرخنده ست @ayateghamze
که قدر وسعت فهم زمانه نیست علی سید محمد بهشتی چگونه وصف کنم شاعرانه کیست علی؟ شبیه نیست به غیر از خودش علی ست علی به رغم خواهش دنیا و چرب و شیرینش به نان خشک جوی زاهدانه زیست علی عجب عدالت تلخی که ذوالفقار به دست به حال دشمن خود نیز می گریست علی علی دلاوری اش مثل روز روشن بود بپرس در دل شب بیقرار چیست علی شهادتش به شب قدر هم شهادت داد که قدر وسعت فهم زمانه نیست علی تمام عمر علی گفتم و بلند شدم کنار بستر مرگم دمی بایست علی @ayateghamze
حرف ها در سینه داری و دریغا محرمی جعفر عباسی بی تو می ماند فقط رنج عبادت هایشان بی اطاعت از تو بیهوده ست طاعت هایشانن حرف ها در سینه داری و دریغا محرمی مردها در سینه می ماند شکایت هایشان سکه ها اهل طمع را چون غلامی می خرند لشکری رفتند و پایین بود قیمت هایشان خون دل از سرزنش ها می خوری و می خورد بر دل آیینه ات سنگ ملامت هایشان ای امیر صف شکن صفین به خود لرزیده است پیش شمشیر تو پوشالی ست هیبت هایشان بر تن دشمن به جز پیراهن نیرنگ نیست نیستی یک لحظه غافل از سیاست هایشان شانه هایت امتداد کوه صبر مرتضاست خم نخواهد کرد پشتت را خیانت هایشان انتظار تیز تیغ ما به پایان می رسد تازه آن وقت است آغاز مصیبت هایشان علیه السلام @ayateghamze
بانک بی اختلاس من قلک سعید حدادیان باز دلتنگِ زنگ مدرسه ام دنگ دنگی که می شود پر و بال حسرت مشق های ننوشته، لذت بیست های اوّل سال مزه ی تلخ ترکه های انار مزه ی ترش زال زالکِ کال خنکای نسیم اول صبح پرکشیدن در آسمان خیال کیف و کفشی که آرزویم بود نرسیدم به آرزوی محال هم نوا با اذان صبح شدن ذکر بی بی و عطر احمد و آل با سماور چهارقُل خواندن صبح دم شکر قادر متعال اول صبح، دوری از مادر زنگ آخر ترانه های وصال آبرنگی که باز هم گم شد بین نقّاشی از جنوب و شمال قصّه ی جنگ رستم و سهراب داستان قشنگ رستم و زال قصّه ی بوسه های شیطانی ماجرای دو مار خوش خط و خال قصّه ی لاک پشت و مرغابی می توان پر کشید در هر حال قصّه های کلیله و دمنه مکر روباه و حیله های شغال شب باران، صدای چکّه ی سقف صبح برفی بدون چکمه و شال آش شلغم، بخور بابونه چه نیازی به دکتر اطفال؟! نرود از مشام جان هرگز بوی بابا و عطر نان حلال می زد از دیدن طلبکاران گاه گاهی لب پدر تبخال آب و نان مرا به سختی داد تا رسیدم به درس صفحه ی دال چند روزی شدم کمک خرجش تقّ و تق می کند هنوز بلال بانک بی اختلاس من، قلک سرفه ی سکّه از گلوی سفال شوق مشهد شکست قلک را عمر بی بی ولی نداد مجال شب قدر و قرائت قرآن عالمی داشتم؛ برای مثال: دست بی دست و پای من لرزید از تماشای سوره ی زلزال داستان یتیم و کاسه ی شیر ماجرای عقیل و بیت المال روزی از مدرسه که برگشتم، کسی از من نکرد استقبال تک درخت کنار خانه شکست نکند مادرم؟...زبانم لال! دیگر آن شوق کودکانه گذشت !آه از عمر، عمر رو به زوال آسمان از ولایت مولا داد سهم مرا تمام و کمال پدرم نوکر امام حسین مادرم من کنیز احمد و آل یاد آن روضه های هر هفته عطر عود و تبسّم تمثال با صدای گرفته ی مرشد باز می شد همیشه راه وصال در هیاهوی ظهر عاشورا کشته می داد روضه ی گودال قصّه ی انقلاب و قصّه ی جنگ کرد خوبان قصّه را غربال سینه سرخان مسجدی رفتند تا فراسوی آسمان خیال رنگ دشمن، سفید شد چون گچ روی ظالم، سیاه مثل زغال دوستانم شهید گمنامند نام من شد بسیجی فعّال سال ها رفت و پای درس حساب کسی از حال ما نکرده سؤال الغرض، یک کلام هم با عشق: حکم، حکمِ تو بود در همه حال کامل این قصیده را در لینک زیر بخوانید: https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/92977 @ayateghamze
نام: بی نامی، هنر: اخلاص، شهرت: بی نشان حسن اسحاقی شغل: بیداری، مکانش را نمی داند کسی ساعت کاری، زمانش را نمی داند کسی شهر: ایران، سابقه: ایثار، تحصیلات: عشق سن او، پیر و جوانش را نمی داند کسی نام: بی نامی، هنر: اخلاص، شهرت: بی نشان بین ما نام و نشانش را را نمی داند کسی تیر خورده، طعنه خورده، باز فکر جان ماست دردهای جسم و جانش را نمی داند کسی خواب از چشمش گرفته فکر فردای وطن رنج های سالیانش را نمی داند کسی سینه اش صدها روایت دارد از شب های امن فاتحی که داستانش را نمی داند کسی او که سرباز وطن تنها مدال فخر اوست مرزهای پادگانش را نمی داند کسی آه بعد از روضه ها در روضه می ماند دلش آرزوی بیکرانش را نمی داند کسی زیر لب یالیتنا دارد به سمت کربلا حاجتش، ورد زبانش را نمی داند کسی با شهادت هم دم است و هم نشین و هم مسیر معنی اشک روانش را نمی داند کسی بی هیاهو، بی صدا گرم نبرد دیوهاست رستمی که هفت خوانش را نمی داند کسی شهر آرام است مثل دیشب و شب های قبل باز قدر قهرمانش را نمی داند کسی @ayateghamze
نسیم بودی و از خود رها و با همه همراه فاطمه هاوشکی زلال آمدن ماه را در آینه دیدن به داد شب زدگان عین نور ماه رسیدن به زیر ابر غباری سیاه چهره نرفتن به کنج گنجه امنی به کام دل نخزیدن نشسته رو به گل و سار و سرو و بید و اقاقی بهار تازه نفس را به جسم باغ دمیدن خلاصه قصه همین است آدمی که خدایی ست خلاصه قصه همین است جای فلسفه چیدن نخواست واژه بگوید که حال باغ چگونه ست بنای آینه بر دیدن است تا که شنیدن مرام کیست شکایت به جز به چاه نبردن؟ هر آنچه سنگ ببارد به جان خسته خریدن نسیم بودی و از خود رها و با همه همراه بهای جان رهایت نبود غیر پریدن شهید خطه ی خدمت تو را به دوش گرفتیم و ذکرخیر تو گفتیم بین آه کشیدن @ayateghamze
از سلوک المحسنینت نقطه ای افتاد امیرحسین هدایتی پیش دریای غمت غم های ما غم نیست رودها هم سنگ حتی یک رگت هم نیست هیچ اقیانوس بی تابی چنین آرام هیچ کوهی هم به این اندازه محکم نیست ای سر از منظومه ای دیگر درآورده ثابت و سیار غیر از تو در عالم نیست خنجر شب را کشاندی تا به خط الراس هیچ کس مثل تو در خط مقدم نیست ای سراپا آفتاب واحه های شام بر چه خاکی سفره ی مهرت فراهم نیست نیست مثل چشم هایت در تلاطم رود باد هم مانند موهای تو درهم نیست از سلوک المحسنینت نقطه ای افتاد نسخه ی کامل ولی بی نقطه هم کم نیست بازتاب بوی تو یک نفحه و یک دشت خاطرات خون تو یک روز و یک دم نیست ای نشسته در دل و در سینه و در سر نیست زخمی جز تو و غیر از تو مرهم نیست نیست صیادی در این میقات جز یحیی غیر از اسماعیل ماهیگیر زمزم نیست کیستی در آسمان شام غیر از ماه ماه این میدان به جز ماه محرم نیست ای لباس کهنه ی تنهای ما ای زخم بی سر آمد یار، بار اولش هم نیست @ashareamirhosienhedayati @ayateghamze
من جز تو کسی نمی توانم باشم محمدرضا معلمی بیش از هوسی نمی توانم باشم بی تو نفسی نمی توانم باشم از صحبت آیینه چنین معلوم است من جز تو کسی نمی توانم باشم :: هر جا که تویی به شوق شوری برپاست هر جا که منم به جبر غم هم آنجاست آنسان که توی چقدر انسان زیبا اینسان که منم چقدر انسان تنهاست :: اوضاع جهان رو به خرابی ست هنوز در تاب و تب بی تب و تابی ست هنوز با این همه با تو آسمانی که مراست آبی ست هنوز آفتابی ست هنوز :: سرسبز، بهشت کوچکی ساخته بود شاداب به آفتاب دلباخته بود باران زده بود و صورت باغچه باز از صحبت آسمان گل انداخته بود :: بی حسرت زندگی سبک چون آهی بی آنکه به برگشت بخواهم راهی یک روز به سوی تو می آرند مرا بر شانه ی لااله الا الهی @ayateghamze
می نویسم یا حسن حسن ختامش با خودت محدثه آشتیانی می نویسم یا حسن حسن ختامش با خودت بر لبم ذکر تو را دارم دوامش با خودت لحظه های عمر خود را می سپارم دست تو از سلام زندگی تا والسلامش با خودت از ادب دور است نزدت دست خالی آمدن زخم هایی کهنه دارم التیامش با خودت باز هم بال خیالم تا بقیعت پر کشید من کبوتر می شوم یک روز بامش با خودت سر به دامان تو خواهم داشت یا زانوی غم این که باشد لحظه ی مرگم کدامش با خودت از کریمان کم طلب کردن که کفر نعمت است حاجتم را هم که می دانی تمامش با خودت علیه السلام @ayateghamze
خدا فرعون را یک بار دیگر غرق خواهد کرد محمد رسولی به نام او که از آیات او بسیار باید گفت خدا زنده است، این را اول اخبار باید گفت خدای انتم الاعلون، وقت نصرت و امداد خدای وعده‌های صادق لایخلف المیعاد خدا از عمر نوح آینه‌ای هم‌قد ایمان ساخت همان نوحی که کشتی را به امرش در بیابان ساخت و ابراهیم در هر امتحان بر او توکل کرد خدا در آتش نمرود بین شعله‌ها گُل کرد خداوندی که از نیل خروشان جاده می‌سازد و اعجاز از عصایی پیش پا افتاده می‌سازد عزیز مصر، روزی یوسف در چاه افتاده ست خدای ما خدای لحظه‌های خارق‌العاده ست به خاک ذلت افتاده ست، پیش او تکبرها خدای بدر، آن پیروزی دور از تصورها به صدها جلوه ما آن روح را در کالبد دیدیم خدای بدر را در عبرت تلخ احد دیدیم خدا در خط به خط وعده‌های راستین پیداست خدا در ضرب شمشیر امیرالمومنین پیداست حسین بن علی در قتلگاه او را تماشا کرد جهان راه خودش را از همان گودال پیدا کرد فراتر از همه تحلیل‌ها، آری خدایی هست تماشاچی مباش ای دل، تو را هم کربلایی هست خدا امروز هم مانند دیروزش خدایی کرد خدا بود آنکه در تشییع سید خودنمایی کرد فقط او مرگ را اینگونه در انظار زیبا کرد خدا در لحظه‌های آخر سنوار غوغا کرد خدای حاج قاسم، آن بزرگ روستازاده همان مردی که با اخلاص دنیا را تکان داده در آن باران و مه تنها خدا تسکین مردم شد شبی که تکه‌ای از قلب ما در ورزقان گم شد خدا حالا رئیسی را به یک حجت بدل کرده ست چه زیبا پیکرش را پرچم ایران بغل کرده ست خدا این اشک‌ها را عصر عاشورا سیاسی کرد یکایک سوگواری‌های ما را هم حماسی کرد خدا با ماست، او اینجاست، هم مقصود، هم راه است همیشه نصرتش در باور ان تنصروا لله است خدا در غزه افشا کرد، راز روزگار این است که معیار شرافت نسبت ما با فلسطین است نمانَد ظلم پابرجا، نمانَد سرخوشی‌هایش مگر فرعون خیری دیده از کودک‌کشی‌هایش به جولان ستم تاریخ هم در حال تکرار است معاویه ست در شام اینچنین سرگرم کشتار است خدا زنده ست و حرمان است در زندان خود ماندن خدا زنده ست و کفران است در بُهت احد ماندن مبادا دست روی دست بگذاریم و بنشینیم اگر حرکت کنیم، آن قله را نزدیک می‌بینیم در این اوضاع وانفسا مباش از بی‌تفاوت‌ها تبر بر دوش باید بود در پیکار با بت‌ها اگرچه سفره‌ها زخمی شد و این زخم کم هم نیست یقین داریم اما خارج از این مرز مرهم نیست نجابت، پایمردی، یک‌دلی، ایمان، امید اینجاست به هر سو رو کنی، جانی جوان، سروی رشید اینجاست ز خاطر بردن این سروها رسم فتوت نیست و ما را جز شهیدان با کسی عقد اخوت نیست نیندازیم کشور را به دام حزب بازی‌ها در این جنگ روایت‌ها در این بن‌بست‌سازی‌ها بدا بر حال آن چشمی که در این روزها خواب است به هر نحوی تماشا می‌کنم، این جنگ احزاب است به اسم صلح، در دستان شیطان نامه ی جنگ است هراسی نیست در دل‌ها، اگر هنگامه ی جنگ است هراسی نیست از شیطان، ز های و هوی طغیانش اگر او می‌کند آغاز، دست ماست پایانش نترسیم و نترسانیم، ترس آهنگ ابلیس است بدان که ناامیدی آخرین نیرنگ ابلیس است تمام زخم‌های ما برای حفظ این خانه ست کسی با گرگ اگر فکر توافق کرد، دیوانه ست بیا ای هم‌وطن فریاد شو ضد فراموشی خیالی خام را دیده، شتر در خواب خرگوشی بگو از دیرباز این مرز وقت رزم چالاک است از این قلدرترش امروز در خروارها خاک است بسوز ای سعی باطل، پرچم ایران نمی‌سوزد نمی‌دانی مگر در شعله‌ها ایمان نمی‌سوزد گمان بردی که این‌بار این حکایت فرق خواهد کرد؟ خدا فرعون را یک بار دیگر غرق خواهد کرد هر آنچه داشتی رو کرده‌ای، این آخرین برگ است سر جان شرط می‌بندم، قمار آخَرت مرگ است ولی ما وعده‌ ی حقیم و از باطل نمی‌ترسیم شهادت آرزوی ماست، از قاتل نمی‌ترسیم به کف پیراهنی خونین، کسی از راه می‌آید خدا زنده ست ای مردم، ولی‌الله می‌آید به استقبال او فریاد شد: انّا علی العهدی کسی که هست عیسی از حواریون او: مهدی @ayateghamze
اگر هر آدمی اندازه فهمش سخن می گفت... حسین زحمتکش به این آتشفشان شمعی حقیر از سوختن می گفت چه حسن انتخابی داشت داغش را به من می گفت چه پرمعنا سکوتی لب به لب می ساخت دنیا را اگر هر آدمی اندازه ی فهمش سخن می گفت نه یعقوب نبی تنها که هستی چشم وا می کرد اگر آن قصه را عشق از زبان پیرهن می گفت کسی کی با خیال تخت می خوابید در غفلت اگر آدم به این دنیا از اول راهزن می گفت تولد مرگ را در پی ندارد مرگ با او هست بشر کاش از همان اول به قنداقه کفن می گفت چه تبعید غریبی ماهی غرق فراموشی به تنگ خویش این دنیای وانفسا وطن می گفت @ayateghamze