eitaa logo
شوق پرواز🕊🇮🇷
315 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
42 فایل
بسم الله ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ #سیده_موسوی نویسنده(گاهی می‌نویسم) «نشر بدون #لینک و #نام #نویسنده #جایز_نیست. کپی مطالب #متفرقه با ذکر صلوات 15 #کانالهای دیگر @seedammar @sodaneghramk #ناشناس👇🏻 https://daigo.ir/secret/81199999838
مشاهده در ایتا
دانلود
زندگی یعنی نوشتن تخیّلات خود 📖 از دید من غم‌انگیزترین چیز، منظره آدم‌هایی است که تخیلات و کنجکاوی‌شان را از دست می‌دهند و به زندگی ادامه می‌دهند. در واقع آن‌ها مرده‌اند، چون ننوشتن تخیلات و خیال‌پردازی‌های آدمیِ یعنی مرگ واقعی. 🌨 زندگی مملو از چیزهای متنوع است، زندگی غنی است. زندگی می‌تواند یک ماجراجویی خارق‌العاده باشد و ادبیات یکی از همان ماجراهاست. آدم نمی‌تواند تمام تجربه‌ها را زندگی کند، اما ادبیات این امکان را به شما می‌دهد که تجربیات بی‌شماری را از‌طریق خواندن و نوشتن داستان‌ها زندگی کنید که تنها از طریق تخیل و تصورات در دسترس‌تان هستند. به همین خاطر است که ادبیات، زندگی را غنا می‌بخشد، اما جایگزین آن نمی‌شود. ❄️ با این حال در برخی موارد استثنا این هم ممکن است. مثلاً در مورد «بورخس» که در مقدمه‌ یکی از کتاب‌هایش نوشته: «بسیار چیزها خواندم و کمتر زندگی کردم.» به نظرم درباره او می‌توان مطمئن بود که آن‌چه او خوانده، مهم‌تر از تجربه‌های زیستی‌اش بوده و بهترین نوع زندگی کردن برای «بورخس»، همان مطالعه بوده است. 🖊ماریو بارگاس یوسا ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @ShugheParvaz
. باید نوشت قبل از، اینکه کلمات درونم اشک، آه شوند. ✍📚 @ShugheParvaz
«غزل ناگفته» ✍ توان نوشتن ندارم، انگار محکوم به سکوتی ابدی‌ام. قلبم، روحم، چشمانم... همه با هم از بغضی که گلویم را می‌فشارد، می‌سوزند و درد می‌کشند. چگونه خیال می‌کنی از تو نوشتن آسان است؟ همین بغض بی‌امان مرا به زانو درمی‌آورد. لحظه‌ای که تمام کلمات سرباز تو می‌شوند، من همچون مسیح به صلیب کشیده می‌شوم. چقدر در برابرشان ناتوانم! چند روز است که قصد سرودن غزلی دارم، اما نه کلماتی، نه مصرعی، هیچ‌کدام دست دوستی به قلمم نمی‌دهند. کاش می‌دانستی چه حالیم! ویرانم... همچو غزه. شهری که هنوز زیر آوار فریاد می‌زند و غیر خدا پناهی ندارد. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @ShugheParvaz
4.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«أنا التي» من أنا؟ أنا التي مُنتظِرةٌ مولاي أنا التي يسمونني مهدويّة أنا التي عاشقةُ الحسين أنا التي يسمونني مجنونة كربلاء أنا التي مُجاهدةٌ في حربٍ على الحجاب أنا التي يسمونني بنتٌ علويّةٌ شيعيّة أنا التي أمي الزهراء، أمُّ الحسنَين (ع) أنا التي يسمونني بنتَ الزهراء (س) أنا التي يعرفونني بحبِّ عليٍّ المرتضى أنا التي صبورةٌ على عشق مولاي صاحب الزمان (عج)، على كلِّ حرفٍ أزعجني أنا التي سمّاني الناس علويّةً موسويّة من أنا؟ أنا التي تَعبانةٌ في طريقي في الدنيا أنا عبدٌ ضعيفٌ ذليلٌ، لا أملك غير ربّي الرحمنِ الرحيم @ShugheParvaz
«قلمی رو به خدا» گاهی نوشتن، فرو رفتن در رنگ‌های خدایی است. وقتی خشم تمام وجودت را در بر می‌گیرد، می‌توانی واژه‌ها را به یاری بطلبی تا روانت را آرام کنند؛ اما تو سکوت می‌کنی. در خلوت اتاق، پس از اندکی تأمل، دست به قلم می‌بری و با خدای خود به نجوا می‌نشینی. کلمه‌کلمه می‌نویسی و روح خسته‌ات را به پرواز درمی‌آوری. گاهی برای دیده شدن می‌نویسند، گاهی برای دفاع از حق، گاهی برای تسلای روح خسته، و گاهی چون سخن گفتن برایشان دشوار است، به کلمات پناه می‌برند. و من... من برای پرواز به سوی خدا می‌نویسم. قلمم، خط نوری است که رو به سوی او دارد. نشانه‌ها، گاه با همین قلم، مرا به سوی خدا هل داده‌اند. چرا باید کم بیاورم، وقتی این مسیر، مرا به آغوش او می‌رساند؟ بارها، با قلم و کلمات، از قفس دنیا گریختم؛ قلم و کاغذ، دوبال من‌اند. هرچقدر که بر آن‌ها سنگ ببارد، باز جان می‌گیرند و مرا به سکوی پرواز می‌رسانند. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ❤️📚 @ShugheParvaz
هر بار بیشتر و بیشتر متقاعد می‌شوم که نکته اصلی نوشتن، نه در قالب قدیم و جدید بلکه در این است که انسان بدون فکر کردن، آزادانه آنچه را از روحش جاری می‌شود، بنویسد. ✍🏼 @ShugheParvaz
گفته‌های نویسندگان بزرگ درباره‌ی نوشتن!✍️🏿 "همه داستانی برای تعریف کردن دارند. همه نویسنده‌اند. بعضی در کتاب می‌نویسندش، برخی آن را در قلب‌شان حفظ می‌کنند." - ساوی شارما📘 "من باید داستانی بگویم. این وسوسه‌‌ای فکری است. هر داستانی بذری درونِ من است که شروع به رشد و رشدِ بیشتر می‌کند، مثل یک تومور، و باید دیر یا زود با آن کنار بیایم." ایزابل آلنده📗 "تاریخ‌نگاران ثبت می‌کنند، رمان‌نویسان خلق می‌کنند." - ای. ام. فورستر📒 "نوشتن راجع به پول در آوردن نیست؛ راجع به مشهور شدن و قرار گذاشتن و پیدا کردن معشوق و دوست نیست. نوشتن جادوست." - استیون کینگ📕 @ShugheParvaz
«تمنای نوشتن» ✍ سیده الهام موسوی دلم کلمه، سطر، ورق و قلمی می‌خواهد؛ که هر بار خواستم بنویسم، همراهم باشند، در هر شرایطی. یا... می‌خواهم جایی خیلی دور باشم، نه همین حوالی... جایی که خودم باشم، فقط خودم، و تماماً خودم. می‌دانی؟ همین دلتنگی برایم کافیست... گاهی وقتی بغض سراغم می‌آید و دلتنگی‌ام را چند برابر می‌کند، می‌خواهم بفهمم آخرِ این‌ همه درد چیست؟ بس کن... فقط بس کن! می‌دانی؟ این همه به‌هم‌ریختگی، فقط به چند چیز نیاز دارد: به یک سلامِ ساده، از دوستی که حالِ ویرانگرَت را آباد کند. چقدر سخت می‌شود، وقتی ندانی برای نوشتن از کجا باید شروع کرد. همان‌جا کلمات، به اعتراض بلند می‌شوند، و روح و روانت را به هم می‌ریزند... می‌بینی؟ تا خدا، و توسل به خدا، پناه جانم نباشد، همین حال و روزِ من، پریشان و دلتنگ باقی می‌ماند. حالِ پیامبری را دارم که دیگر بر او وحی نمی‌شود... شاید اینجا آهنگی بی‌کلام، ذکری آرام، مناجاتی شبانه، توسلی عاشقانه یا حتی وضویی تازه لازم باشد؛ تا شاید این کلماتِ لجوج و متعصب، آرام گیرند، به صف شوند، و متنی به دنیا آورند که روحِ خسته‌ای را آرام کند... و بیدارش. @ShugheParvaz
«دیوارها» ✍ پشت دیوارهای بلند، ماه بود. دیوارها در ظلمات شب قد برافراشته بودند، و ماه، نیم‌جانِ پرنور، مرا صدا می‌زد. دیوار بلند بود و ماه بلندتر از آن. و من، چه بی‌جان، زیر پای دیوار و در سایه‌ی ماه افتاده بودم. مرا صدا بزن، ای بزرگ‌تر از تمام آرزوها. مرا صدا بزن؛ که ماه با نوری که در دلش نهاده‌ای زیباست، وگرنه همانند این دیوار، هیچ نبود. آری... دیوارها روزی فرو می‌ریزند، اما نوری که از دل شب می‌تابد، هیچ‌گاه خاموش نمی‌شود. نثر @ShugheParvaz
«سقوطی برای پرواز» ✍ چند روز است نه بهار است، نه پاییز؛ نه تابستان است، نه زمستان... معلق در هوا، همانند پرنده‌ای در حال سقوط از میان ابرها! نه آسمان است، نه زمین! گاهی باید سقوط کرد تا پرواز را آموخت. گاهی باید خرد شد تا ساخته شد. گاهی باید از تعلقات دنیا طنابِ رهایی به گردن آویخت. گاهی باید هم قاضی شد و هم متهم. دنیا همین است؛ دارِ مکافات. تا کمی دل به دلش بسپاری، چنان سیلی بر صورتت می‌نوازد که یا غرقِ آرزوهای پوچ می‌شوی، یا به خود می‌آیی و دانه‌دانه امید می‌کاری. و در این میان، صدای حق در گوش جان می‌پیچد: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَكُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ» (عنکبوت/۲) «آیا مردم گمان کرده اند، همین که بگویند: ایمان آوردیم، رها می شوند و آنان [به وسیله جان، مال، اولاد و حوادث] مورد آزمایش قرار نمی گیرند؟» پس به دل می‌سپارم که این سقوط، آغازی برای پرواز است. هر اشک، آبی است بر بذر امید. هر زخم، روزی مرهمی خواهد شد. و من، در میان این گذرگاه کوتاه به نام دنیا، دانه‌های ایمان و امید می‌کارم، که دنیا «دار ممر» است، نه «دار مقر».(نهج‌البلاغه) @ShugheParvaz
🌀یک تصور اشتباه در مورد نوشتن اینه که فکر می‌کنیم هر متنی که راحت خوانده می‌شود، یعنی راحت نوشته شده است. در حالی که اینطور نیست! هرچه تلاش خواننده برای خواندن متن کمتر باشد، یعنی تلاش و زحمت نویسنده برای نوشتن آن بیشتر بوده. @ShugheParvaz