«معلمِ عهد»
✍#سیده_الهام_موسوی
سید زنده است. صدای او هنوز در گوشهای محبان و سربازان مسیر ظهور طنینانداز است.
او رفته تا بازگردد؛
زنده است در قلبهایی که با شوق ظهور میتپند.
سالهاست که معلم دلسوز کلاسهای انتظار بوده؛
رفته تا با امامش بازگردد.
رجعت، افسانه نیست؛ حقیقتیست روشنتر از آفتاب.
سید زنده است؛
همراه سربازان خویش، گاه با قلم، گاه با صدای رسا و گاه با اسلحه دشمن را سر جای خود نشانده است.
در شبهای بیقراری،
در دلهای منتظر،
در نگاههایی که به افق دوخته شدهاند،
تا نشانی از خورشید پنهان بیابند.
او رفته، اما ردّ قدمهایش هنوز بر خاک جبههها پیداست؛
در سنگرهای خاموش،
در کتابهای خاکخورده،
در زمزمههای عاشقانهی دعای عهد.
سید زنده است؛
با هر قطرهی اشک مادر شهید،
با هر لبخند کودک یتیم،
با هر فریاد «لبیک یا خامنهای» در میدانهای نبرد.
او معلمیست که درس عشق را با خون نوشت،
و شاگردانی تربیت کرد
که با چفیه و قلم و تفنگ،
تا آخرین نفس،
پای عهدشان ایستادهاند.
رجعت، وعدهایست که نزدیک است؛
و سید،
با پرچم یا مهدی(عج)،
در صف اول منتظران،
باز خواهد گشت...
#انا_على_العهد
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#شوق_پرواز
@ShugheParvaz
«سقوطی برای پرواز»
✍ #سیده_الهام_موسوی
چند روز است نه بهار است، نه پاییز؛ نه تابستان است، نه زمستان...
معلق در هوا، همانند پرندهای در حال سقوط از میان ابرها!
نه آسمان است، نه زمین!
گاهی باید سقوط کرد تا پرواز را آموخت.
گاهی باید خرد شد تا ساخته شد.
گاهی باید از تعلقات دنیا طنابِ رهایی به گردن آویخت.
گاهی باید هم قاضی شد و هم متهم.
دنیا همین است؛ دارِ مکافات.
تا کمی دل به دلش بسپاری،
چنان سیلی بر صورتت مینوازد که یا غرقِ آرزوهای پوچ میشوی،
یا به خود میآیی و دانهدانه امید میکاری.
و در این میان، صدای حق در گوش جان میپیچد:
«أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَكُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ» (عنکبوت/۲)
«آیا مردم گمان کرده اند، همین که بگویند: ایمان آوردیم، رها می شوند و آنان [به وسیله جان، مال، اولاد و حوادث] مورد آزمایش قرار نمی گیرند؟»
پس به دل میسپارم که این سقوط، آغازی برای پرواز است.
هر اشک، آبی است بر بذر امید.
هر زخم، روزی مرهمی خواهد شد.
و من، در میان این گذرگاه کوتاه به نام دنیا،
دانههای ایمان و امید میکارم،
که دنیا «دار ممر» است، نه «دار مقر».(نهجالبلاغه)
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#نوشتن
#شوق_پرواز
@ShugheParvaz
شوق پرواز🕊🇮🇷
«چقدر سخت است حال عاشقی
که نمیداند، محبوبش نیز هوای او را دارد یا نه!!»
«آزمون عشق»
✍ #سیده_الهام_موسوی
در این کلام شهید علمدار، عاشق در برزخِ بیخبری ایستاده است؛ نه وصال دارد، نه اطمینان از ردّ عشق. این حال، از سختترین حالات انسانیست؛ جایی که دل درگیر است، اما پاسخ روشنی از سوی محبوب نمیرسد. گویی تمام هستی عاشق، در تعلیق میان امید و تردید معلق مانده. این جمله، نه فقط دردِ یک دلدادگی خاموش را روایت میکند، بلکه تصویریست از ایمانِ بیپاسخ، از عشقی که در سکوت میسوزد، بیآنکه بداند آیا این سوختن دیده میشود یا نه.
و چه سخت است این بیخبری!
میسازی، خراب میکنی، دوباره از نو میسازی؛ با دلی که نمیداند آیا معشوق هوای او را دارد یا نه.
این سوختن زیباست، این اصرار به ماندن، به ساختن، به ادامه دادن، زیباست.
اما دلِ بیقرار، بیتاب و نگران است؛ از آنچه در ذهن محبوب میگذرد، از آنچه شاید باشد، شاید نباشد…
و با اینهمه، عاشق مأمور به ساختن است، نه دانستن. مأمور به سوختن است، نه سنجیدنِ پاسخ.
شاید محبوب، در سکوت، نظارهگرِ تمام این بیتابیهاست.
و شاید همین بیخبری، آزمونِ صداقتِ عشق باشد؛ که عاشق، بیهیچ نشانهای، همچنان بسوزد، بسازد، و بماند…
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
امام صادق عليه السلام :
صبر براى ايمان ، به منزله سر است براى بدن . همچنان كه اگر سر برود ، بدن هم از بين مى رود ، اگر صبر از كف رفت ، ايمان نيز از كف مى رود .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پس عاشق، اگرچه بیخبر است، اما با صبر، زنده میماند؛ چرا که در مکتب عشق، پاسخ گرفتن مهم نیست! پایدار ماندن مهم است.
#جهاد_روایت
#جهاد_تبیین
#شوق_پرواز
@ShugheParvaz
(بی نام)
✍🏻#سیده_الهام_موسوی
بنواز، تا دلِ بیقرار و خستهام آرام گیرد.
بغض، به کلمات دخیل بسته است،
اما کلمات، قصدِ جانم را دارند.
روحِ پرشوقِ اشتیاق کجاست؟
روح را آزاد رها کنید،
تا دوباره در نسیمِ باران شناور شود.
مقصدِ من زمین نیست؛
آسایش را در میانِ ابرها میجویم،
در پروازِ دستهدستهی پرندهها،
در فاصلهی خاموشِ ماه و زمین.
زمین را صدا زدم،
اما پاسخش تنها طنینِ درد بود...
و من هنوز میبارم،
چون شاید در باران،
راهی به سوی آرامشِ گمشدهام باز شود.
#نویسندگی
#شوق_پرواز
@ShugheParvaz
«پشتِ پلکِ خیال»
✍ #سیده_الهام_موسوی
گاهی باید چشم نگشود و غرقِ خیالِ خویش شد؛ گاهی، سکوت مرهمی عمیق است بر زخمهای بینامِ دل.
انتظار خوب است، اما نه همیشه؛
گاه باید گذشت، برید و رها شد، رهاتر از قطرهی اشکی بر گونههای خیسِ شب.
این دنیا ابدیت نبود، جز مسیری برای شکفتن و رسیدن به حیات ابدی؛
محلی برای سقوط و پرواز.
آرزوها گاهی مقصد میشوند و گاهی سرابی بیانتها،
و ما در میان این دو، معنا را جستوجو میکنیم.
بگذر و تلاش کن برای رهایی از بندِ خاک،
تا بر فرازِ خود، آسمان را بیابی.
گفتم: آسمان...
آسمان، محلِ پرواز و گذر به حیاتِ ابدی است؛
آنچه میبینی ماه و ستاره و خورشید نیست،
که عالمِ لاتناهیِ ربّالعالمین است،
وسعتی بیکران که در آن، روحِ رها شده آرام میگیرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ
ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً
فَادْخُلِي فِي عِبَادِي
وَادْخُلِي جَنَّتِي(سوره فجر۲۷-۳۰)
ای جانِ آرامیافته،
بازگرد به سوی پروردگارت، در حالی که تو از او خشنودی و او از تو خشنود است.
در میان بندگانم درآی،
و در بهشتم داخل شو.
#شوق_پرواز
@ShugheParvaz
9.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«پسران هور»
✍🏻 #سیده_الهام_موسوی
چند شبیست که پسران هور مهمان خانههای ماست؛
اما حقیقت این است که پیش از آنکه بر پردهی تلویزیون بدرخشد، سالها در دل خوزستان جا خوش کرده بود.
روایتی از مردانی که در میان نخل و نی، در دل هور و آتش، از جان خویش گذشتند تا نام و خاک وطن بماند.
هر شب که میبینیم، بغضی گلو را میفشارد؛
گویی خودِ تصویر تاب اینهمه غربت را ندارد.
در قابهای خاموش فیلم، فریادهایی شنیده میشود که سالهاست در دل خاک، آرام گرفتهاند.
شهدای گردان نصرت، مردانی بودند از تبار آب و آفتاب؛
دلیرانی که هور برایشان میدان عشق بود، نه نبرد.
در میانشان، نامی میدرخشد؛ سردار علی هاشمی —
مردی با دلی به وسعت هورالعظیم و سکوتی ژرفتر از آبهایش.
او رفت، بیآنکه از خود سخن بگوید،
اما یادش، چون نخلهای خوزستان، هنوز در طوفانها ایستاده است.
من، که اهل قلمم، شرمندهام از کمنوشتن و کمگفتن؛
از آنکه نتوانستم حق این مردان بیادعا را ادا کنم.
در گلزار شهدای اهواز، هر سنگ مزار، روضهای خاموش است؛
و غربت و مظلومیت، هنوز از لابهلای خاک و نسیم میوزد.
پسران هور، شما رفتید تا حقیقت بماند،
و ما هنوز، در میان نخلها و نیها،
به دنبال نامتان، دلتنگ و بدهکار ایستادهایم...
#پسران_هور
#شهدا
#شهداء
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#شوق_پرواز
@ShugheParvaz
اگر ننویسیم، چه میماند؟
#سیده_الهام_موسوی
صبح است و الحمدلله که پروردگارم، شنبهی دیگری روزیم کرد.
خانه در سکوتی غرق است؛ گاهی با صدای پرندگان بیرون، این سکوت میشکند، یا با آهی که از درونم برمیخیزد.
لیوان چای میان دستانم گرم است، اما ذهنم در جستوجوی سوژهای تازه، سرد و سرگردان.
دنبال راهی میگردم برای آغاز نوشتن...
از کمبود دانستههایم رنج میبرم، و از اینکه خاطرهنویسی در میان ما رنگ باخته، دلگیرم.
چه شخصیتهای بزرگی داشتیم و داریم، اما از زندگی بسیاریشان نشانی در کتابی، سطری یا یادداشتی نیست.
این فراموشی تقصیر من است، تویی، و شمایی که قلم دارید اما نمینویسید.
ما ساده از کنار روایتنویسی گذشتیم، در حالیکه روایت، جانِ تاریخ است.
رهبر بارها اهل قلم را فراخواندهاند که بنویسید، ثبت کنید، بازگو کنید.
اما هنوز بسیاری از ما، با وجود شناخت از بزرگان، قدمی برنمیداریم.
شاید گمان میکنیم کار ما نیست، یا واژههایمان کوچکتر از آناند که تاریخساز شوند.
اما باور کن، هر قلمی سهمی در نجات حقیقت دارد.
نوشتن، تنها ثبت خاطره نیست؛
احیای روح انسانهایی است که روزی زیستهاند، رنج کشیدهاند و در سکوت رفتهاند.
اگر ما ننویسیم، فردا کسی از آنان نخواهد گفت، و آنگاه تاریخ ناقص خواهد ماند.
پس باید بنویسیم؛ حتی اگر واژههایمان ساده باشند.
از مادربزرگها، از معلمها، از شهدا، از آدمهای معمولی با قلبهای بزرگ.
زیرا قلم، اگر روایت نکند، تاریخ خاموش میماند.
#جهاد_روایت
#جهاد_تبیین
#شوق_پرواز
@ShugheParvaz
میلادِ بانوی صبر و ایمان
✍ #سیده_الهام_موسوی
امروز، میلاد بانوی بزرگ اسلام است؛ بانویی که همهی زندگیاش را در راه خدا و حفظ دین گذراند. در میدان نبرد، کوهی از صبر بود و در برابر دشمن، سخنش چون شمشیری برنده میدرخشید. زنی که در سختیها نلغزید و در رنجها خم نشد.
اگر امعون نبود، پیام کربلا در تاریخ خاموش میشد. زخمهای پیاپی بر جانش نشست، اما امید را از دل بیرون نکرد. آنچه در روز دهم دید، تنها اندوه و گریه نبود؛ او پس از آن، همراه امام زمانِ خود برخاست و با سخنانش، حق را زنده کرد. صدایش، با نوایی از شجاعت و ایمان، حقیقت کربلا را به گوش مردم رساند.
آری، سخن از «حضرت زینب سلاماللهعلیهاست»؛ بانویی که مادر شهید، خواهر شهید و دختر شهید بود. او همهی داغها را دید و باز هم لب به شکایت نگشود، زیرا ولایت را خوب میشناخت و در ایمانش استوار بود.
او با صبرش به ما یاد داد که در برابر سختیها تسلیم نشویم، درد را پلی بدانیم برای رسیدن به حق، و دل به حکمت خدا بسپاریم، که او آگاه است بر هر آنچه در دلها میگذرد.
#جهاد_روایت
#جهاد_تبیین
#شوق_پرواز
@ShugheParvaz
«اینجا هوا کم است»
✍ #سیده_الهام_موسوی
نه فقط شهر، بلکه تمام استان، در این چند روز و شاید چند ماه در محاصره است؛ نه محاصرهی دشمن، بلکه محاصرهی هوای آلوده… غلظت دود و آلودگی، نتیجهی سوختن هور عظیم، چشمههای نفتی و زمینهای شالیزاری است که پس از برداشت، کاه آنها را آتش میزنند.
از بیمسئولیتی مسئولان استان خستهایم.
تنها راهکاری که همیشه ارائه میدهند، یا تأخیر در آغاز کار و آموزش است یا تعطیلی!
با این همه همکاری که با دولت عراق دارید، آیا نمیشود برای خاموش کردن هور هم دست همکاری داد؟
هر نقطه از خوزستان را که بگیری، زخمی است؛ زخمی ملتهب و دردناک. مردم این سرزمین خوشقلب، مهربان و صبورند و باز هم تکرار میکنم: صبور! اما حقشان این همه بیعدالتی و بیرحمی نیست.
خوزستان را فقط از دست بعثیها نجات دادید و بعد رهایش کردید؛ اما حالا که به دست کاسبانِ جان و مال مردم افتاده است! کسانی که نه برای انقلاب، نه برای رهبر، و نه برای حرمتِ خونِ شهیدان این سرزمین، احترامی قائلاند، کسی به فریادش نمیرسد.
آیا در میان شما کسانی نیستند که تابع امر رهبری باشند و این مافیای زالوصفت را که به جان استان افتادهاند، کنار بزنند و جان تازهای به خوزستان ببخشند؟
خستهایم از مسئولانی که با نقاب انقلابی هستند، اما در اصل تبر به دست دارند، تمام شریان حیات خوزستان را یکی پس از دیگری از بین میبرند.
به قول شهید سردار سلیمانی: «کمک به مردم خوزستان مانند دفاع مقدس و دفاع از حرم است.»
ــــــــــــــــــــــــــــــ
«من به عنوان خوزستانی، بر خود تکلیف دانستم که از حق مردم استانم با قلمم دفاع کنم و صدای بیصدایان را به گوش مسئولان برسانم؛ چرا که سکوت در برابر ظلم و بیعدالتی، خیانت به خاک و مردمان خوزستان است.»
#جهاد_روایت
#جهاد_تبیین
#شوق_پرواز
@ShugheParvaz
«نشانههایی از دلِ آسمان»
✍#سیده_الهام_موسوی
ستارهها هر شب در صفحهی سیاهِ آسمان میدرخشند؛ اما برای من و تو، آنها که هزاران سال نوری از ما دورند، انگار نزدیک شدهاند تا با چشمکهایشان پیامی را برسانند.
میدانی… من ستارهها را دوست دارم؛ آنها در دلِ تاریکی امید میپراکنند، گویی میخواهند به دلهای خستهی ما که روی زمین، در رختخوابهایمان، دردها را مرور میکنیم، آرام بگویند:
«خدا هست…
خدا هست…
خدا هست.»
آری، آسمان چه در روز و چه در شب صفحهای پر از نشانههاست:
پرواز پرندگان،
رقص پروانهها،
چرخش قاصدکها،
بالزدن شاهینها،
کوچ دستههای لکلکها و پرستوها،
حرکت آرام ابرها،
نمنم باران،
بارش شهابسنگها…
و هزاران چیز کوچک که اصلاً حواسمان به آنها نیست؛ اما هرکدام نشانهایاند، دعوتی آرام از سوی خدا.
میدانی… در این دنیای بزرگ با میلیونها انسان، بیشتر آدمها تنها هستند؛ بسیاری هنوز نفهمیدهاند که تنها پناه حقیقیشان خداست.
برای من در لحظههای بیشمار ثابت شد که تنها تکیهگاه واقعیام خداست.
و حالا تو که داری این نوشته را میخوانی…
نه اتفاقی، نه از سر تصادف؛ خدا خواسته این کلمات به تو برسد، درست همین لحظه، درست در همین حال و هوا.
پس در سختترین زمانها، در تاریکترین شبها، در بیپناهترین نقطهی زندگیات، نامش را صدا بزن و آرام تکرار کن:
«من خدا را دارم… و تا وقتی او را دارم، هیچوقت تنها نیستم.»
#نجوا
#دلنوشت
#شوق_پرواز
@ShugheParvaz
شوق پرواز🕊🇮🇷
«ای دل من...» ✍ #سیده_ال_موسوی قلم و کاغذم را بیاورید؛ این دل من غمی دارد! میل به نوشتن دارد،
«بغض پاییز»
#سیده_الهام_موسوی
پاییز،
این را قبول داری که امسال،
اصلاً شبیه پاییز که باید باشی نیستی؟!
دلم همان حالِ خوبِ پاییزهای چند سال قبل را میخواهد؛
وقتی آسمان ابری میشد و گاهی نمنم باران میبارید،
یا بارانی تند…
درست مثل بارانِ چشمانم.
رقص کلمات
رقص ابرها
رقص روح خسته....
پاییز،
قرارمان این نبود.
در مرام تو نیست!
تمام تیر و مرداد و شهریور را با امید دیدار دوبارهی تو گذراندم.
لبخندت کو؟
نم نم بارانت کو؟
دلم باران و غزل میخواهد،
پرواز پرندهها، حرکت آرام ابرها…
دلم کارون را میخواهد؛ موجهای کوچکش در میانِ رقص قطرهها.
دلم تو را میخواهد؛
تو که دلیلِ دوباره شکفتنِ منی.
امسال حتی خبری از شکوفههای پاییز هم نبود.
با من حرف بزن…
بگو چه شده؟
تو که دلیل حالِ خوبِ قلم من بودی…
بشکن این بغض را.
پاییز!
آذر هم آمد، و تو همچنان بغض کردهای…
قصد دوستی با ابرها نداری؟
بر زمین، جانهای خسته و دلتنگ، باران هدیه کن؛
که باران، دلیل جوانه زدنِ دانههای گرفتار در خاک است.
پاییز!
تو چرا بغض میکنی؟
میان ابرهایت باران هدیه کن،
تا زمین دوباره جان بگیرد
و دلهای خسته، کمی آرام شوند.
#پاییز
#نویسندگی
#شوق_پرواز
@ShugheParvaz
«کمی تأمل در اظهار نظر»
✍ #سیده_الهام_موسوی
چند سوال دارم از بزرگان اهل قلم که این چند روز بی ملاحضه کلمات تندی بکار میبرند.
۱. از کجا مطمئنید این فرد شهید نیست؟
۲. از کجا میدانید مورد رحمت خدا قرار نگرفته؟
۳. از کجا میدانید شاید همان شب کاری کرده باشد که باعث جلب رحمت خدا شده باشد؟
۴. از کجا معلوم فقط افراد با ظاهر خاص شهید حساب میشوند؟
واقعاً این همه قضاوت و موضعگیری را نمیفهمم.
خدا در قرآن میفرماید:
«ای مؤمنان! از بسیاری از گمانها دوری کنید، که بعضی از گمانها گناه است.»(۱۲حجرات)
پس چرا بدون آگاهی، درباره دیگران اینقدر زود قضاوت میکنیم؟
روایتی هم هست که میگوید وقتی امام زمان ظهور کنند، بعضی مسلمانها با آیات و روایات در برابر ایشان میایستند؛ چون گمان میکنند از حجت خدا بیشتر میدانند.
پس آیا ما و شما بیشتر از رهبری در جریان امور هستیم؟
آیا ممکن است دفتر رهبری بدون بررسی کاری انجام دهد؟
قلم و کلمه حرمت دارند.
در نوشتن عجله کنید، اما در قضاوت درباره چیزهایی که اهل علم و مجتهدان بهتر از ما میدانند، عجله نکنید.
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
شهیده #نیلوفر_قلعهوند
#شوق_پرواز
@ShugheParvaz