#استوری | #اهل_بیت_النبوه
این چه حکایتی است که اصلاً برای ما
مبعث بدون شاه خراسان نمیشود...
🌺 عید سعید مبعث را محضر ولی نعمتمان حضرت علی بن موسی الرضا علیهالسلام تبریک میگوییم.
@Modafeaneharaam
#استوری | با یک گل بهار نمیشه
پيامبر اکرم صلی الله عليه و آله:
فرزندانتان را زياد كنيد، كه من فردا با فراوانىِ شما بر ديگر امّت ها افتخار مىكنم.
@Modafeaneharaam
📌#روایت_کرمان
مرد کوچک
جانباز دوازده سالهی خانواده اکبرزاده...
☘ساچمهها توی پایش نشستهاند اما لطف خدا از پا نیفتاده. به گفتهی پزشک معالج باید صبر کنند ابوالفضل بزرگ شود و بعد ساچمهها را درآورند.
اما پزشک معالج نمیدانست او خیلی زود بزرگ شده است. خیلی زود مرد خانه شده است.💥 همان روزِ انفجار که کمی از پدر دورتر افتاد ولی خودش را بالای سر پدرش رساند؛ 🥀شهادتش را به چشم دید. دستهای لرزانش را مردانه روی شمارههای تلفن گذاشت؛ به اولین کسی که گوشی را جواب داد، مردانه خبر شهادت پدرش را داد و خودش توی آمبولانس نشست.🚑
خودش را بردند بیمارستان و پدرش را ...
✨به پزشک معالج بگویید ابوالفضل یک شبه بزرگ شده؛ خیلی زودتر از قدش، ساچمهها برایش کوچکند!
فرزند شهید رضا اکبرزاده
📝زهره نمازیان
@Modafeaneharaam
باسلام عیدتون مبارک✨
قبول باشه از تمام بزرگوارانی که به نذری #نیمه_شعبان کمک کردند ❤️
انشاالله خدا به مالشون برکت بده به حق امام زمان
تا الان مبلغ ۱,۷۰۰,۰۰۰ یک میلیون و هفتصد هزار تومان جمع آوری شده ✅🌸
هنوز هم منتظر کمکهای شما دوستان هستیم حتی شده هزارتومان
میتونید که قراره این نذری رو بین دختران ناتوان ذهنی توزیع کنیم💔
شما هم میتونید در این شادی سهیم باشید🌹
شماره کارت👇کلیک کنید کپی میشه
6280231364795244بنازم زارع اجرتون با خود امام زمان 💚 @Modafeaneharaam
📌#روایت_کرمان
«فرفره»
🍂ناباورانه زانو زده بودم جلوی تلویزیون خوابگاه که موبایل توی دستم لرزید:«سلام، بله اگه میخواهین بیایین باهنر» پیامک را که دیدم،داد زدم:«فاطمه بدو!استاد میگه بیایین»دویدم سمت کمد لباس ها، فرم اتاق عمل را که گذاشته بودم بشویم، مچاله کردم داخل کوله و نفهمیدم چه پوشیدم و چطور پوشیدم ولی دو دقیقه بعد هردو آماده بودیم و دم در خوابگاه منتظر آژانس، که پیامک دوم آمد:«خانم سلمانی،وضعیت جراحت ها خیلی بده،خودت آب قندی نشی!» و وسط 😭گریه هایم خندیدم که استاد آن روز را هنوز فراموش نکرده، روزی که رفته بودیم سرجراحی سزارین و جنین هشت ماهه، مرده متولد شد و احیا هیچ فایده ای نداشت و همانجا نمیدانم چه شد که بی حال و بی حس افتادم و چشم که باز کردم استاد با لیوان آب قند بالای سرم بود.حالا نگران بود حالم بد شود و حق داشت.خودم هم نگران بودم، نه استاد و نه من فکرش را نمی کردیم با دیدن آن همه صحنه های دلخراش، بتوانم سرپا باشم و بقول استاد:«مثل فرفره» دور مجروحین بچرخم و یک نفس کارکنم؛ انگار راه صدساله را یک شبه رفته بودم.✨
📝راوی:رقیه سلمانی_دانشجوی ترم۴ اتاق عمل
✍نویسنده: مهدیه سادات حسینی
@Modafeaneharaam
🟢 واقعا" ساده لوحی است اگر گمان کنیم تمام القاب حضرت زهراء علیها السلام بصورت اتفاقی به عنوان اسامی روی این کفشها گذاشته شده است.
🚨جناب قوه قضائیه فقط اندکی تعصب دینی و غیرت.😔
@Modafeaneharaam
یتیمی اگر عکس بود
رزمنده فاطمیون که در حمله آمریکا به سوریه به شهادت رسید.
@Modafeaneharaam
🌹شهید ابوالفضل صادقی🌹
🔹شادی روح شهدا صلوات
« اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم »
⚪️فرازی از وصیتنامه شهید:
از مسئولین میخواهم به این امور رسیدگی کنند و تنها به امید اینکه فلان نهاد، نهادی انقلابی است، ننشینند. مسئولین باید به درد دل این مردم محروم و مظلوم گوش فرا دهند و به مردم برسند. مردم را با کارها و رفتارشان به انقلاب جذب کنید
@Modafeaneharaam
❇️ نجات از تگرگ مرگبار بعد از توسل به امام زمان (عج)
(تشرّف صاحب کتاب الزام النّاصب در راه نجف)
♦️ آقای شیخ علی یزدی حائری فرمودهاند:
▫️ در سال معروف به غریقیّه که نزدیک به پانصد نفر از زوّار امیر المؤمنین علیه السّلام در مسیر کربلا به نجف برای درک زیارت روز مبعث، در شطّ کوفه غرق شدند، من هم با عیال و اثاثیه زیادی به همراه عموی خود به نام حاج عبد الحسین، از کربلای معلّی خارج شدیم و تا نزدیک سدّی، که به دستور مرحوم حاج عبد الحسین شیخ العراقین بنا شده بود، رفتیم.
💨 ناگاه هوا دگرگون شد و بادهای سخت وزیدن گرفت گردوخاکی ایجاد شد. ابرهای قطعهقطعه در هوا نمایان و همدیگر را گرفته و متراکم شدند.
⛈ رفتهرفته نمنم باران، باریدن گرفت تا آنکه باران شدید شد و به تگرگ مبدّل گردید. هر دانه تگرگی که از آسمان میآمد به اندازه نارنج کوچک و یا گردوی بزرگی بود.
⚡️ وضعیّت ما وخیم و دنیا بر ما تنگ شد و بلا نازل گردید. یقین کردیم که هلاک خواهیم شد.
بسیاری از چهارپایان از آن تگرگ دستخوش هلاکت گردیدند و مردم همه مضطرب شدند.
بعضی از آن تگرگها که بر سر افراد میخورد، آنها را به هلاکت میرساند. بعضی از مردم هم منتظر بودند که تا چهوقت تگرگ به سرشان اصابت کند. عدّهای هم مثل دیوانگان از این طرف به آن طرف میدویدند به امید آنکه از این مهلکه جان سالم بدر برند.
❄ سرما بحدّی شدید شد که دست و پای همگی مثل چوب خشک گردید و چهارپایان از حرکت باز ماندند. به عمویم گفتم:
🔹 کاری کن که به مرکز سلیمانیّه برسیم. به جایی که قایقها توقّف میکنند برو و صاحبان آنها را خبر کن؛ شاید بیایند و ما را حمل کنند و از هلاکت رها شویم.
▫️ عمویم- حاج عبد الحسین- به هر کیفیّتی بود خود را به سلیمانیّه رسانید؛ امّا در آنجا نه قایق و نه قایقرانی دیده بود. همانجا ناامید ماند و حتّی قادر بر مراجعت نبود که خود را به ما برساند و از کیفیّت ماجرا خبر دهد.
☠ بههرحال بالهای مرگ بالای سر ما پهن شده و چنگال خود را به ما نشان میداد.
✨ در این اثناء به حضرت ولیّ عصر ارواحنا فداه متوسّل شدم. ناگاه دیدم قایقی در آب و نزدیک ما ظاهر شد سیّدی میان آن بود به گمانم رسید که از اهالی کربلا باشد. ایشان با صدای بلند و به فارسی صدا زد:
🔸 این حاج شیخ خودمان است.
▫️ بعد هم با ما تعارف نمود و دستور فرمود که من و عیالات وارد قایق شویم.
دستور آن سیّد جلیل را اطاعت نموده و هرطور بود خود را با اثاثیه و عیال و اطفال به او رساندم. ایشان هم حرکت کردند تا اینکه ما را به سلیمانیّه رسانیدند و گذشت بر زوّار آنچه که گذشت؛
🔘 یعنی حدود پانصد نفر از آنها به سبب آن تگرگها از دار دنیا رفتند.
💡 من هم متوجّه توسّل و استغاثه خود نشدم مگر بعد از مدّت مدیدی که از این قضیّه گذشته بود و دانستم که آن سیّد همان بزرگوار ارواح العالمین له الفداه است.
⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، صفحه ی 144
🏷 #امام_زمان (عج)
@Modafeaneharaam