eitaa logo
๛ وارستگی ๛
1.7هزار دنبال‌کننده
249 عکس
63 ویدیو
19 فایل
✍🏻 سیدعلی روح‌الامین دکترای فلسفه‌ی هنر | طلبه‌ی درس‌خارج قم «وارستگی» دفتر قدم‌زدن در اقلیم حیرت است؛ میان متن، معنا، و سکوت ارتباط>> @alirooholamin (نقل مطالب، با ذکر لینک کانال، روا است)
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ ‌ 💠 زمان در آغوش مکان؛ فلسفه سکونت و بی‌قراری انسان نزد هایدگر 🔎 varastegi.ir/3446 🔸 هر مکان، حامل زمان خویش است؛ گویی زمان در آغوش کیفیتِ مکان، رنگی دیگر می‌گیرد و در نسبت‌های خاص آن، چهره‌ای تازه می‌نماید. زمان، در هر موضعی از هستی، به گونه‌ای خاص می‌گذرد؛ چنان‌که حتی در اتاق‌های یک خانه، گذر آن می‌تواند متفاوت باشد. تفاوت مکان‌ها، نه در شکل و صورت، بلکه در نحوه‌ی عبور زمان از آن‌هاست؛ و همین دگرگونیِ کیفیتِ زمان است که حال و احوال آدمی را با تغییر مکان دگرگون می‌سازد. 🔹 هایدگر بر آن است که انسانِ مدرن، احساس سکونت در جهان را از کف داده است؛ و این فقدان، ریشه در نوعی نگاه دارد که معماری مدرن را نیز در بر گرفته است. معماری‌ای که بر پایه‌ی پیش‌فرضی خاص از معنای جهان بنا شده؛ پیش‌فرضی که از دل تفسیر علم و فلسفه‌ی مدرن، و به‌ویژه از اندیشه‌ی دکارت سر برآورده است. دکارت، جهان را صرفاً امتداد دانست؛ امتدادی که تنها با ریاضیات قابل سنجش است و در تقابل با انسان، که او را صرفاً اندیشه می‌پنداشت، قرار می‌گیرد. 🔸 در این نگاه، انسان و جهان دو بیگانه‌اند؛ اولی از دومی جدا افتاده، و جهان بدل به تصویری بی‌جان در برابر انسان شده است. این تصویر، نه برای سکونت، بلکه برای تماشا و اندازه‌گیری است؛ و معماری مدرن، با سازه‌های آپارتمانی‌اش، تجسم همین بیگانگی است. مکانی خاص، که بر همه‌ی مکان‌ها غلبه یافته و نسبت‌های جغرافیایی را بی‌اعتبار کرده، می‌کوشد زمانی خاص را نیز بر همه‌ی زمان‌ها تحمیل کند؛ زمانی یکنواخت، بی‌فراز و نشیب، که در آن حس‌ها و دریافت‌ها از مکان، یکسان و بی‌تمایز می‌شوند. 🔹 در چنین جهانی، مکان‌ها تفاوتی ندارند و زمان، چون خطی مستقیم و بی‌وقفه، از هر تفاوت تهی است. انسان، در این خطِ بی‌نسبت، ناتوان از برقراری پیوند با جهان، در وضعیتی از بی‌قراری و بی‌خانمانی به سر می‌برد؛ و از آن‌رو که با جهان بیگانه شده، زمان را نیز از یاد برده است. زمانی که دیگر در مکان‌های مختلف دگرگون نمی‌شود، و همین یک‌دستی، این پندار را پدید می‌آورد که همه‌ی مکان‌ها یکی‌اند، و هیچ‌جا، جای بودن نیست. 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌ ‌ ‌
‌ ‌ 💠 حقیقتِ زیبایی، زیباییِ حقیقت (کلامی از مارتین هایدگر) 🔎 varastegi.ir/3527 🔸 اکنون تنها این مقدار ممکن است برایمان روشن شده باشد که ما کلام هولدرلین را هم‌چون نقل قولی از حوزه‌ی سخنِ شاعرانه با خود یدک نمی‌کشیم تا به روندِ خشکِ تفکر، تازگی و زیبایی بخشیم. چنین کاری در این مقام گونه‌ای خوارداشتِ کلامِ شاعرانه است. سخنِ شاعرانه بر حقیقتِ خاص خودش مبتنی است. این حقیقت را «زیبایی» خوانند. 🔹 زیبایی، تقدیرِ ذاتِ حقیقت است، و حقیقت در این مقام یعنی "رفعِ پوشش" از آن‌چه خود را "پوشیده می‌دارد". «زیبا» "نه‌آنی است که پسندِ خاطر می‌افتد"، بل آنی است که در "دایره‌ی تقدیرِ حقیقت"، یعنی دایره‌ی آن تقدیری می‌افتد که "روی می‌دهد" آن‌گاه که آن‌چه جاودانه ظاهرناشدنی و از همین رو نادیدنی است به ظاهر کننده‌ترین نورِ ظهورش می‌رسد. 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ✍🏻 مارتین هایدگر 📗 چه باشد آنچه خوانندش تفکر ‌ ‌ ‌
‌ ‌ 🔻میشل فوکو (درباره انقلاب اسلامی): 🔸 زمانی فراخواهد رسید که این پدیده که تلاش می‌کنیم درکش کنیم و ما را به شدت مجذوب خود کرده است - یعنی تجربه ی انقلابی ـ خاموش خواهد شد. 🔹 دقیقاً نوری بود که در همه ی این مردم روشن بود و درعین حال همه ی آنان را در خود غرق کرد. 🔸 این نور خاموش خواهد شد. آنگاه نیروهای متفاوت سیاسی و جریان‌های متفاوت سربر خواهند آورد، سازش‌هایی صورت خواهد گرفت و من به هیچ وجه نمی‌دانم چه کسی پیروز خواهد بود و گمان نمی کنم زیاد باشند کسانی که بتوانند از هم اکنون این را پیش گویی کنند. 🔹 این نور محو خواهد شد. فرایندهایی متعلق به سطحی دیگر و به نوعی متعلق به واقعیتی دیگر وجود خواهد داشت. 🔸 منظورم این است که آنچه شاهدش بودیم نتیجه ی نوعی ائتلاف مثلاً میان گروه‌های متفاوت سیاسی نبود، نتیجه ی سازش میان دو طبقه ی اجتماعی هم نبود که یکی با عقب نشینی بر سر این موضع و دیگری بر سر موضعی دیگر سرانجام بر سر مطالبه ی این یا آن انتخاب به توافق برسند. ابداً. 🔹 چیزی دیگر روی داد. پدیده ای همه ی مردم را در بر گرفت و روزی از حرکت بازخواهد ایستاد. در آن زمان دیگر فقط محاسبه های سیاسی باقی خواهد ماند. 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی 🔎 https://varastegi.ir/3540 📗 "آیا قیام کردن بی‌فایده است؟"، گفتگوی ایران: روح جهان بی‌روح، ترجمه نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، ص۴۶ ‌ ‌ ‌ ‌
๛ وارستگی ๛
‌ ‌ 🔻میشل فوکو (درباره انقلاب اسلامی): 🔸 زمانی فراخواهد رسید که این پدیده که تلاش می‌کنیم درکش کنیم
‌ ‌ 🔸 بیایید نظر کنیم، نه به غوغای سیاست و نزاع‌های روزمره، بلکه به آن لحظه‌ی آغازین، آن دمِ نخستینِ انقلاب اسلامی که به تعبیر حضرت امام، نوری بود در قلب امت؛ نوری که نه از سازش طبقات برآمد، نه از محاسبه‌های سرد سیاست، بلکه از عمق جان مردم جوشید و همه را در خود غرق کرد. 🔹 افسوس که امروز، آن نور در پس پرده‌ی دعواهای سیاسی پنهان گشته است؛ و تحلیل‌ها، به جای آنکه از حقیقت وجودی این تجربه سخن گویند، در سطح منازعات روزمره متوقف مانده‌اند. این حجابِ سیاست، ما را از شهود آن لحظه‌ی ناب بازمی‌دارد. 🔸 پس اگر می‌خواهیم بفهمیم، باید از نو نظر کنیم؛ با چشم دل، با نگاه تاریخی و وجودی، به آن نوری که روزی در قلب‌ها شعله کشید و هنوز می‌توان پژواکش را در جان‌های بیدار شنید. 🔹 و مگر نه آنکه هر انقلابی، اگر از جنس حقیقت باشد، نه تنها ساختارها را دگرگون می‌کند، بلکه جان‌ها را نیز به لرزه می‌افکند؟ آن نور، آن لحظه‌ی بی‌بدیل، نه در شعارها بود و نه در صف‌آرایی‌های سیاسی؛ در سکوتی بود که دل‌ها را فرا می‌گرفت، در اشک‌هایی که بی‌دلیل جاری می‌شد، در گام‌هایی که بی‌محاسبه به سوی خطر می‌رفتند، تنها به امید چیزی که نامش را نمی‌دانستند، اما حضورش را حس می‌کردند. 🔸 اکنون، در روزگاری که تحلیل‌ها به آمار و تفسیرهای سطحی فروکاسته شده‌اند، و هر تجربه‌ی تاریخی در قالب جناح و جریان بازخوانی می‌شود، وظیفه‌ی ماست که از نو به آن لحظه بنگریم؛ نه برای بازگشت به گذشته، بلکه برای فهم آن حقیقتی که در دل آن لحظه نهفته بود. 🔹 شاید آن نور خاموش شده باشد، چنان‌که فوکو گفت؛ اما خاموشی‌اش نیز خود نشانه‌ای است. نشانه‌ی عبور از شور به شعور، از انفجار به تأمل، از جمع به فرد. و شاید اکنون، در این سکوتِ پس از طوفان، وقت آن رسیده باشد که از نو بپرسیم: آن نور چه بود؟ از کجا آمد؟ و آیا هنوز می‌توان ردّش را در جان‌های مشتاق یافت؟ 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی 🔎 https://varastegi.ir/3540 ✍🏻 سید علی روح‌الامین ‌ ‌ ‌ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
๛ وارستگی ๛
👆🏻 این کتاب را امروز خریدم بیشتر به خاطر ترجمه مصاحبه هایدگر با نشریه اشپیگل که در این کتاب بازبینی
قبلا در کانال به شوخی نوشته بودم که اگر کسی خواست هدیه‌ای به من بدهد، مجموعه آثار داوری اردکانی (که فعلا سه جلدش منتشر شده) گزینه‌ی خوبی‌ست😊 راستش آن جمله را با لبخند نوشته بودم، بی‌انتظار، بی‌قصد. اما چند روز بعد، یکی از دوستان خوبم دو دوره از این مجموعه را سفارش داد؛ یکی برای خودش، یکی هم برای من. کتاب اگر هدیه باشد، معنایش دوچندان می‌شود؛ چرا که دیگر فقط یک متن نیست، بلکه حامل نگاهی‌ست، نشانه‌ای‌ست از توجه، از فهم، از مهر. هدیه‌دادن کتاب یعنی کسی چیزی را خوانده یا دیده یا حس کرده که گمان می‌برد برای دیگری نیز معنا خواهد داشت. یعنی انتقال تجربه، انتقال اندیشه، انتقال لحظه‌ای از تأمل. و وقتی کتابی مثل آثار دکتر داوری هدیه می‌شود، این معنا ژرف‌تر هم می‌شود؛ چرا که آن کتاب‌ها خود حامل تأمل‌اند، حامل پرسش، حامل گفت‌وگو با جهان و با خویشتن. این مجموعه‌ی تازه، چیزی فراتر از تکرار است؛ نوعی احترام به تدوین، به بازخوانی، به نگاه دوباره. در جهانی که سرعت و فراموشی بر آن سایه انداخته، هدیه‌دادن کتاب، نوعی ایستادن است؛ ایستادن در برابر بی‌تفاوتی، و دعوت به تأمل، به گفت‌وگو، به بازخوانی. این مجموعه، برای من نه فقط یادآور اندیشه‌های داوری‌ست، که نشانه‌ای‌ست از رابطه‌ای که هنوز می‌خواهد معنا را جدی بگیرد. سپاس‌گزارم از این دوست، که کتاب را نه فقط برای خواندن، که برای پیوند زدن فرستاد؛ پیوندی میان اندیشه و مهر، میان واژه و دل. @varastegi_ir
๛ وارستگی ๛
قبلا در کانال به شوخی نوشته بودم که اگر کسی خواست هدیه‌ای به من بدهد، مجموعه آثار داوری اردکانی (که
‌ ‌ در مقدمه‌ی جلد اول مجموعه آثار دکتر داوری اردکانی، ناشر توضیح داده که دکتر بیژن عبدالکریمی به‌عنوان وصی رسمی ایشان، مسئولیت کلیه‌ی آثار دکتر داوری را برعهده دارد؛ از جمله تدوین و انتشار این مجموعه. بر روند گردآوری و تدوین مجموعه آثار، هیئتی متشکل از هشت نفر از اساتید برجسته‌ی فلسفه نظارت می‌کنند. نکته‌ی جالب، حضور دکتر سید محمدتقی چاوشی در این جمع بود؛ چهره‌ای آشنا و اندیشمند که دیدنش در کنار نام داوری، حس خوبی دارد. ‌ ‌
‌ ‌ 🔸 احساس دوگانه ای دارم، از یکسو وقتی مصلحت اندیشانه به این تصویر نظر می‌کنم و می‌بینم نوشته‌هایم را با این همه دقت و وسواس علمی به همراه امانت‌داری، گردآوری و ویرایش و تدوین می‌کنند خوشحال و ممنون می‌شوم. 🔹 اما از سوی دیگر نیز در تنهایی و احوال خاصی از خود می‌پرسم این همه کاغذ تلف کرده‌ای که چه بشود؟ 🔸 می‌بینید که باز هم اسیر این پندارم که هر نوشته‌ای باید به کار آید و مصرف شود و اگر مصرف نداشته باشد پدید آمدنش وجهی ندارد. من هم می‌خواستم نوشته‌هایم مصرفی داشته باشد اما در هنگام نوشتن به مصرف فکر نکرده‌ام و در فکر تولید کالای مصرفی نبوده‌ام بلکه آن چه را به نظرم آمده است نوشته‌ام. 🔹 فلسفه در ذاتش به کار نمی‌آید و مصرف نمی‌شود مع هذا در عالمی که همه جایش بازار است و همه چیز در بازار خرید و فروش می‌شود، به شبه فلسفه‌ها هم دست رد نمی‌زنند و آن را می‌خرند و می‌فروشند. 🔸 ولی فلسفه‌ای که من به آن رو کرده‌ام در بازار چندان خریداری ندارد؛ مگر آن که باز کسانی بخواهند آن را وسیله توجیه تعصبات و سوداهای پرآسیب خود قرار دهند. 🔹 فلسفه هر چه باشد، استدلالی و برهانی است اما با استدلال و برهان ساخته نمی‌شود بلکه جلوه و صورت استدلالی و برهانی دارد. 🔸 فلسفه مثل شعر آزادی است. طلوعش فضا را روشن می‌کند و غروبش غروب خرد است و پریشانی و پراکندگی خاطر در پی دارد. 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی 🔎 https://varastegi.ir/3555 ✍🏻 رضا داوری اردکانی 📗 مجموعه آثار، ج۱، ص۲۰ ‌ ‌
๛ وارستگی ๛
‌ ‌ 🔸 احساس دوگانه ای دارم، از یکسو وقتی مصلحت اندیشانه به این تصویر نظر می‌کنم و می‌بینم نوشته‌هایم
‌ ‌ 🔺 در این چند سطر، چیزی بیش از دغدغه‌ یک نویسنده درباره «ثمر» نوشته‌هایش نهفته است؛ دکتر داوری در واقع از وضعیت تفکر سخن می‌گوید در جهانی که همه چیزش مصرفی شده است. 🔸 ما عادت کرده‌ایم هر متنی را با «کاربرد» بسنجیم؛ انگار اگر جمله‌ای بلافاصله به یک سیاست، یک اپلیکیشن یا یک استوری اینستاگرام تبدیل نشود، باید پوزش بخواهد که متولد شده. 🔹 اما فلسفه، به تعبیر او، نه ابزار است، نه مصرف؛ بلکه نحوه‌ی بودن است. فلسفه به «کار» نمی‌آید چون از جنس پرسش است نه پاسخ، از جنس جست‌وجو نه نتیجه. 🔸 آن‌جا که ما همه‌چیز را در قالب سود و فایده می‌سنجیم، فلسفه دست به مقاومت می‌زند؛ مقاومت در برابر تبدیل اندیشه به کالا. 🔹 در دنیایی که حتی «آرامش» را به‌صورت پکیج ۹۰‌دقیقه‌ای می‌فروشند، تفکر حقیقی مشتریِ دائمی ندارد. شبه‌فلسفه‌ها هستنند؛ رنگ‌ولعاب‌دار، سریع‌الحضور، آماده برای توجیه هر تعصبی. اما تفکر مثل شعری است که نه برای ترند ساخته شده، نه برای ریتویت. می‌آید، فضا را روشن می‌کند و می‌رود؛ و وقتی غروب می‌کند، دیگر هیچ چراغی روشن نمی‌ماند. 🔸 فلسفه اگرچه «به کار» نمی‌آید، اما فقدانش، ما را از امکانِ معنا و آزادی محذوف می‌کند... 🔹 دفعهٔ بعد که کتابی از داوری را ورق زدید، به جای علامت‌گذاریِ «نکتهٔ کلیدی»، یک لحظه مکث کنید و بپرسید: «این جمله قرار است مرا کجا ببرد که هیچ نقشه‌ای برایش نکشیده‌ام؟» ▪️اگر این یادداشت حتی یک نفر را واداشت که امشب یک صفحه فلسفه بخواند بدون اینکه دنبال «نتیجه‌گیریِ کاربردی» بگردد، من هم مثل استاد خوشحال می‌شوم و هم مثل او می‌پرسم: این همه کلمه را چرا نوشتم؟ 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی 🔎 https://varastegi.ir/3555 ✍🏻 سید علی روح‌الامین ‌ ‌
‌ ‌ 🔸 در آنچه نوشته ام همواره در پی درک اهمیت و مقام نظر بوده ام و کاری به درستی و نادرستی یا برهانی بودن و برهانی نبودن آن نداشته ام. فلسفه عقیده نیست. 🔹 از اصالت وجود و اصالت ماهیت گفته ام اما نه اصالت وجودی بوده ام و نه اصالت ماهیتی؛ بلکه این هر دو نظر را مهم میدانسته ام 🔸 در این باب سخنی دارم که بیشتر به فرض و حدس نزدیک است من حدس میزنم که اصالت ماهیت میرداماد بیشتر میلش به جانب دین است و ملاصدرا کوشیده است به تعادل میان دین و فلسفه بازگردد. 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی 🔎 https://varastegi.ir/3567 ✍🏻 رضا داوری اردکانی 📗 مجموعه آثار، جلد ۱، صفحه۲۳ ‌ ‌ ‌ ‌
๛ وارستگی ๛
‌ ‌ 🔸 در آنچه نوشته ام همواره در پی درک اهمیت و مقام نظر بوده ام و کاری به درستی و نادرستی یا برهانی
‌ ‌ 🔺 برای سال‌ها، ما فلسفه را همچون میدانی برای نبرد دیدگاه‌ها می‌شناختیم؛ میدانی که در آن باید جانب یک طرف را می‌گرفتیم: یا افلاطونی می‌شدیم یا ارسطویی، یا اصالت وجودی یا اصالت ماهیتی. 🔸 اما داوری بازی را به هم می‌زند. او ما را از جایگاه یک «طرفدار» به جایگاه یک «ناظر متفکر» ارتقا می‌دهد. پرسش اصلی او این نیست که «آیا وجود اصیل است یا ماهیت؟»، بلکه می‌پرسد: «چه شد که چنین پرسشی در تاریخ تفکر ما اهمیت یافت؟» و «هر یک از این پاسخ‌ها، چه راهی را در برابر انسان ایرانی-اسلامی گشود و چه راهی را بست؟». این همان درک «اهمیت و مقام نظر» است. 🔹 جمله‌ی «فلسفه عقیده نیست» یک تذکر است. تذکر به اینکه فلسفه، پذیرش یک پاسخ آماده و دفاع از آن نیست؛ بلکه زیستن در خودِ «پرسش» است. 🔸 به همین دلیل است که داوری می‌تواند بدون آنکه خود را «اصالت وجودی» بداند، به اهمیت کار عظیم ملاصدرا اذعان کند و همزمان، بدون آنکه «اصالت ماهیتی» باشد، مقام نظر میرداماد را درک کند. 🔹 حدس پایانی او درباره‌ی نسبت میرداماد و ملاصدرا با دین و فلسفه، اوج همین روش است. او حکمی قطعی صادر نمی‌کند، بلکه فرضیه‌ای برای اندیشیدن پیش روی ما می‌گذارد. گویی می‌گوید: «بیایید این‌گونه هم به ماجرا نگاه کنیم». 🔸 این نشان می‌دهد که برای او، فلسفه نه یک نظام جزمی، که یک گفتگوی بی‌پایان است؛ گفتگویی که در آن، فهمیدنِ «اهمیتِ» یک سوال و شرایط امکان طرح آن، از یافتن پاسخش مهم‌تر است. 🔹 این قطعه به ما می‌آموزد که چگونه با تاریخ فلسفه نه به عنوان یک موزه، بلکه به عنوان یک افق زنده و گشوده روبرو شویم. 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی 🔎 https://varastegi.ir/3567 ✍🏻 سید علی روح‌الامین 📗 از کتاب «کنار داوری نشستن» ‌ ‌ ‌ ‌
‌ ‌ 🔸 نیچه همچون هر متفکر دیگری، راهِ خود را نه خود پیش‌گرفته و نه خود برگزیده است. 🔹 او به راهش حواله داده شده است. هم از این‌رو، این کلام که “بیابان بالیدن گرفته است”، کلامِ راه می‌گردد. 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی 🔎 https://varastegi.ir/3575 ✍🏻 مارتین هایدگر 📗 کتاب «چه باشد آن‌چه خوانندش تفکر؟»، گذار از درس‌گفتار۴ به ۵ ‌ ‌