#برشی از کتاب #معیشت_پرهیزکارانه
#هفتمین_کتاب_سیر_تمدن_ساز
#تقوا
تقوا درس جاودانهی امیرمومنان است. اگر شما به #نهجالبلاغه مراجعه بفرمایید، ملاحظه خواهید کرد که #هیچ دستورالعمل و توصیهای در این کتاب عظیم به قدر #تقوا تکرار نشده است. #تقوا در واقع یکی از بلندترین فصول زندگی #عملی امیرالمومنین و تعالیم زبانی آن بزرگوار است.
#تقوا یعنی مراقبت از خود. یعنی آن شدت مراقبتی که انسان در اعمال شخصی خود، از راه حق هیچ تخطّی نکند، این معنای #تقوا است. در دست زدن به پول مراقبت کند، در دست زدن به آبروی انسانها مراقبت کند، در گزینشها مراقبت کند، در طرد کردنها مراقبت کند، در حرف زدن مراقبت کند که بر خلاف حق سخنی نگوید، شما #نهجالبلاغه را نگاه کنید، پُر است از این مطالب.
#معیشت_پرهیزکارانه
#هفتمین_کتاب_سیر_تمدن_ساز
#سید_علی_خامنه_ای
@t_manzome_f_r
هدایت شده از اسماعیل فخریان
مرتجعانِ انقلابینما
دولت را #لیبرال خواندن و عدهای، از جمله رئیس مجلس را با عنوان #تکنوکراتِ_شبهانقلابی نواختن، نشانِ انقلابیگری نیست. تکرار این واژههای خطرناک نشان میدهد این افراد از ادامهٔ راه گذشتهٔ خود که به #هیچ ختم شد، پشیمان نیستند و قادرند هر روز برای روش و منش خود یک توجیهِ حقپندارانه بتراشند. اتهامزنی، جزء را به کل سرایت دادن، سیاهنمایی، ترویج ناامیدی و اظهار وجود بنبست - ولو ناخواسته - محصول کنشگری سیاسی اينان است.
میدانید!
آنچه قلم و بیان این افراد را آزاردهنده میکند این است که گویا حق آن است که آنها یافته و راه همان است که آنها میگویند. اگر کسی غیر آنچه آنها میگویند را بگوید، مستحق انواع نوازشهای لجنی میباشد و او دیگر انقلابی نیست، پس لابد یا لیبرال است، یا شبهانقلابی، یا انقلابی رقیق، یا محافظهکار و یا چند کوفت دیگر.
آدم با خواندن بعضی از نوشتهها و گفتههایشان یاد خوارج میافتد. یکی از خصوصیات خوارج اصرار بر آنچه که درست پنداشتهاند، بدون دیدن دهها واقعیت دیگر بود. آنچه که موجب شد حتی علیبنابیطالب را هم قبول نکنند، عقلانیت، در کنار معنویت و عدالت بود. آنها ظرفیت پذیرش عقلانیت علی علیهالسلام را نداشتند. نمیتوانستند این حجم از بزرگی، این حجم از وسعت، این حجم از هوشمندی را تحمل کنند. بهخاطر کمظرفیتی، از علی هم گذشتند. ابنملجِم یک نمونه برای عبرتگیری است. با مطالعهٔ او بهتر میتوان وقایع امروز را فهمید. رهبر انقلاب در مورد او چنین میفرمایند:
"ابنملجم یکى از خوارج است و چند ویژگى دارد: اوّلاً بظاهر مسلمان است، آن هم مسلمان بسیار متعبّدى که قرآن را هم از بَر و بخوبى میخوانَد و خیلى هم در اسلامِ خود متعصّب و پایبند است؛ ویژگى دومّش این است که هیچ کس را قبول ندارد، حتّى على را! على را هم مسلمان نمیداند! او معتقد است که على سازشکار است؛ او معتقد است که على یک عنصر غیر انقلابى است؛ او به خاطر اینکه على با معاویه در لحظهاى بسیار حسّاس و خطیر و به خاطر ضرورتى بزرگ جنگ را به آتشبس کشانید، [با علی] مخالفت میکند. آیا انگیزهٔ واقعى او هم دفاع از اسلام است؟ تردید باید داشت، امّا ظاهراً به نام اسلام بزرگترینِ مسلمانها را متّهم به سازشکارى میکند، متّهم به ارتجاع میکند؛ چون على را مرتجع میداند، پس خود مدّعىِ ترقّىخواهى و انقلابیگرى است. با نام اسلام، با نام قرآن، با نام انقلابى بودن، با نام پارسایى و پایبندی به اسلام و اخلاق اسلامى، با نام قاطعیّت، مسلمانترین، پارساترین، قاطعترین، مفیدترین، ارزندهترین و بزرگترین پیروان اسلام را به خاک و خون میکشد. خوارج نهروان یک چنین گِره مشکل و معضلى بودند در زمان على، و این خط همیشه باقى است و امروز هم هست. در تمام دورانهاى صدر اوّل اسلام تا قرن دوّم و سوّم که ردّ پاى خوارج پیدا است، آنها را با همین چهره، با همین نما، مىبینیم؛ با ادّعاى اسلام، با متّهم کردن فرزندان راستین اسلام، با دشمنى کردن با مغزها و لُبهاى اسلام و قرآن." ۱۳۵۸/۰۵/۲۴
@fakhrian_ir