9.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 #ببینید | #شهید_زاهدی در کلام سرلشکر پاسدار سید رحیم صفوی، فرمانده اسبق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
1⃣ قسمت اول: آشنایی
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
📢 هر روز یک صفحه قرآن بخوانیم
🔹️امروز؛ صفحه پانصد و ده قرآن کریم
سوره مبارکه محمد
✏️ توصیه مهم حضرت آیتالله خامنهای:
هر روز حتماً قرآن بخوانید حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند.
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
صفحه ۵۱۰.mp3
زمان:
حجم:
9.03M
📢 هر روز یک صفحه قرآن بخوانیم
🔹️صفحه پانصد و ده قرآن کریم، سوره مبارکه محمد
با صدای محمد حسین سعیدیان بشنوید.
✏️ توصیه مهم حضرت آیتالله خامنهای:
هر روز حتماً یک صفحه قرآن بخوانید.
منبع: نرمافزار طنین وحی
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
هدایت شده از KHAMENEI.IR
3.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️ حاج قاسم! ز رفیقان شهیدت چه خبر
از غم باقری و داغ رشیدت چه خبر
هر طرف مینگرم شاخه گلی افتاده
آه از خنده نورانی حاجیزاده
با سلامی که به این قافله پیوست بگو
قامت صبر همه خم شد و نشکست بگو
مژده این است که امالشهدا فاطمه است
بهترین راه رسیدن به خدا فاطمه است
👈 لحظاتی از شعرخوانی آقای محمدرضا بذری در دومین شب از مراسم عزاداری حضرت فاطمه زهرا(س) در حسینیه امام خمینی(ره). ۱۴۰۴/۹/۱
🖥 Farsi.Khamenei.ir
هدایت شده از کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
📒 به رسم دوران نوجوانی، دفتری داشتم پر از احساس، و #دلنوشته هایی از جنس نور ...
در ایامی که #شهید_زاهدی مدتی آمده بودند اصفهان، چند سطری برایم نوشتند ...
🏴 زیر بیرق روضه حاج اصغر زاهدی بودیم. هنوز یادم هست که به خط دایی جان شهیدم، چشم دوخته بودم که چه مینویسند، و قطرات اشک بود که جملاتشان را به چشمم تار میکرد ...
۲۳ سال از آن زمان میگذرد!
بارها و بارها این متن را خواندهام، گویا ملکه ی ذهنم شده است ...
بیا بیا که سوختم
ز هجر روی ماه تو ... ❤️🔥
شاید این جمله ساااالهاست مسیر زندگی
مرا تغییر داده است:
«بکوش که درجهت کسب آبروی بیشتر برای حضرت زهرا (س) تلاش کنی!»
🤲🏻 الهی لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ أَبَداً
خدایا مرا به اندازه چشم بر هم زدنی به حال خود رها مکن. 🤲🏻
✍🏻 نویسنده: دختر خواهر شهید
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
📢 هر روز یک صفحه قرآن بخوانیم
🔹️امروز؛ صفحه پانصد و یازده قرآن کریم
سوره مبارکه فتح
✏️ توصیه مهم حضرت آیتالله خامنهای:
هر روز حتماً قرآن بخوانید حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند.
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
صفحه ۵۱۱.mp3
زمان:
حجم:
7.81M
📢 هر روز یک صفحه قرآن بخوانیم
🔹️صفحه پانصد و یازده قرآن کریم، سوره مبارکه فتح
با صدای محمد حسین سعیدیان بشنوید.
✏️ توصیه مهم حضرت آیتالله خامنهای:
هر روز حتماً یک صفحه قرآن بخوانید.
منبع: نرمافزار طنین وحی
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
#بخوانید | حرفهای یک بسیجیکه زنده زنده سوخت | روایتی از رزمنده جانباز حاج علی مسجدیان | انتشار به مناسبت شهادت مظلومانه حضرت زهرا (سلام الله علیها)
... بلند بلند فریاد می زد: «... خدایا ! الان سینه ام داره می سوزه، این سوزش به سوزش سینه ی حضرت زهرا نمی رسه ... خدایا! صورتم داره می سوزه، این سوزش برای امام زمانه، برای ولایته، اولین بار حضرت زهرا این طوری برای ولایت سوخت...»
روایت را در پیام زیر بخوانید...
🏴 فرا رسیدن شهادت مظلومانه أُم أَبیها حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا (سلام الله علیها) تسلیت باد.
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
#بخوانید | حرفهای یک بسیجیکه زنده زنده سوخت | روایتی از رزمنده جانباز حاج علی مسجدیان | انتشار به م
#بخوانید | حرفهای یک بسیجیکه زنده زنده سوخت | روایتی از رزمنده جانباز حاج علی مسجدیان | انتشار به مناسبت شهادت مظلومانه حضرت زهرا (سلام الله علیها)
✍🏻 حاج علی مسجدیان از رزمندگان جانباز و پرسابقه لشکر ۱۴ امام حسین (علیه السلام) با حال و هوایی محزون و چشمانی اشکبار روایتی تکان دهنده از بروز عشق و دلدادگی یکی از شهدا به حضرت زهرا سلام الله علیها در لحظه شهادت را این چنین روایت می کند؛
🔹 اواسط اردیبهشت ماه ۶۱، در مرحله دوم عملیات بیت المقدس، حسین خرازی نشست ترک موتور و گفت: «بریم یک سر به خط بزنیم». بین راه، به یک نفربر بیامپی برخوردیم که در آتش میسوخت و چند بسیجی عرقریز و مضطرب سعی میکردند شعلهها را با خاک و آب مهار کنند. حسین آقا گفت: «اینها دارن چی کار میکنن؟ وایسا بریم ببینیم چه خبره.»
🔥 هرم آتش اجازه نمیداد کسی بیش از دو-سه متر به نفربر نزدیک شود. از داخل شعلهها، صدایی میآمد که فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و زنده زنده میسوزد. من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده خدا به همراه دیگران شروع به پاشیدن خاک و گونی روی آتش کردیم.
🤲🏻 جالب اینکه آن عزیز گرفتار حتی در حال سوختن اصلا ضجه و ناله نمیزد بلکه با صدای بلند فریاد میزد: «خدایا! الان پام داره میسوزه، میخوام اون ور ثابتقدم باشم... الان سینهام داره میسوزه، این سوزش به سوزش سینه حضرت زهرا نمیرسه... الان دستهام سوخت، میخوام تو اون دنیا دستهام رو طرف تو دراز کنم، نمیخوام دستهام گناهکار باشه... صورتم داره میسوزه، این سوزش برای امام زمانه، برای ولایت است، اولین بار حضرت زهرا این طوری برای ولایت سوخت.»
😢 اگر با چشمان خود نمیدیدم، باور نمیکردم کسی با چنین وضعی چنین حرفهایی بزند. انگار خواب میدیدم اما آن بسیجی که هیچوقت نفهمیدم کی بود، همچنان که ذرهذره کباب میشد، این جملات را مرتب و سلیس فریاد میزد.
💥 وقتی آتش به سرش رسید، گفت: «خدایا! دیگه طاقت ندارم، دارم تمام میکنم... لا اله الا الله. خدایا خودت شاهد باش... خودت شهادت بده آخ نگفتم.» و در همین لحظه سرش با صدای تقی ترکید و تمام شد.
😭 در آن لحظه که جمجمهاش ترکید، من دلم میخواست خاک گونیها را روی سرم بریزم. بقیه هم وضعیتشان به هم ریخت. یکی با کف دست به پیشانیاش میزد، یکی زانو زده و تو سرش میکوبید، یکی با صدای بلند گریه میکرد. سوختن آن بسیجی همه ما را سوزاند. حال حاج حسین خرازی از همه بدتر بود؛ دو زانویش را بغل کرده بود و هایهای گریه میکرد و میگفت: «خدایا! ما پاسخ اینها را چگونه بدهیم؟ ما فرمانده اینها هستیم؟ آنها کجا و ما کجا؟ آن دنیا خدا ما را نگه ندارد و بگوید پاسخ اینها را چه میدهی؟»
😔 حالش خیلی خراب بود، آشکارا ضعف کرده و داشت از حال میرفت. زیر بغلش را گرفتم و بلندش کردم و هرطور بود بلند شدیم. تمام مسیر، روی موتور، سرش را روی شانه من گذاشت و آنقدر گریه کرد که پیراهن کرهای و حتی زیرپوشم خیس اشک شد.
🙏 دو ساعت بعد، در مسیر بازگشت، دیدیم سه-چهار نفر دور چیزی حلقه زده و نشستهاند. حسین گفت: «وایسا به اینها بگو از هم جدا بشن، یک چیزی بیاد وسطشان همه با هم تلف میشن. همان یکی بس نبود؟»
🕊️ نزدیکشان ترمز زدیم. یکیشان بلند شد و گفت: «حسین آقا! جمعش کردیما.» حسین پرسید: «چی چی رو جمع کردین؟» جواب داد: «همه هیکلش شد همین یه گونی.»
💔 فهمیدیم جنازه همان شهید است که دو ساعت قبل داخل نفربر سوخته بود. دور گونی نشسته بودند و زیارت عاشورا میخواندند. حسین آقا از موتور پیاده شد و گفت: «جا بدید ما هم بشینیم، با هم بخوانیم. انشاءالله مثل این شهید معرفت پیدا کنیم.»
✍🏻 این ماجرا را از پدرم (شهید زاهدی) نیز که خود #شاهد این ماجرا بودند شنیده بودیم.
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی