گزارشی از#عملیاتِ_بدر(11)
شرق دجله
گزارش بر اساس زمان عملیات بدر
♦️ عملیات شب سوم موفقیت آمیز بود و توانستیم مقداری از فشار دشمن را کم کنیم و مانع پاتک آنها شویم.
اول صبح بود که باقیمانده بچه ها جسته گریخته و خسته و زخمی از عملیات دیشب بازگشتند و هر کدام در گوشه ای به خواب رفتند. سراسر منطقه را آرامشی نسبی فرا گرفته بود و تنها هر از گاهی صدای انفجاری از دور بلند می شد و گوم گومی بگوش می رسید که گویا از ماشین منهدم شده مهمات دیشب عراقی ها بود و دیگر صدای معمول جبهه.
♦️براستی نقشه عراقی ها چه بود و چه در سر داشتند؟ یکی از کارهای دشمن در آن سالها، آماده نگه داشتن نیروی آماده به کار و آزادی بود که می توانست در مواقع عملیات ما در هر منطقهای، بسرعت جابجا شود و واکنش سریعی از خود نشان دهد و با قدرت زرهی خود شرایط را به نفع خود عوض کند. با توجه به عملکرد قبلی آنها، کم و بیش منتظر ورود اینچنین نیرویی به منطقه بودیم.
♦️وضعیت ما از لحاظ پشتیبانی بدلایل شرایط سخت منطقه خوب نبود. تنها وسایلی که می توانستند از راه آبی برای ما بیاورند تجهیزات سبک بود و از ماشین آلات سنگین هیچ خبری نبود. هدف اولیه عملیات گرفتن جاده #بصره – العماره بود و تهدید راه مواصلاتی دشمن. هر چند بعضی نیروها در شب اول تا #دجله هم رسیدند و وضوی نماز صبح را در آنجا گرفتند ولی حالا روی همان نیم متر مانده بودیم، نه #سنگری بود، نه #جان پناهی. ولی همچنان گوش به فرمان #فرماندهان و آماده برای هر حمله جدیدی به مواضع دشمن بودیم.
♦️روز پنجم یا ششم را می گذراندیم. گاهی برای رصد کردن دشمن نگاهی به منطقه می کردیم تا از آنها غاقل نشده باشیم. آن روز صبح هم همین کار را کردیم. در سه چهار کیلومتر آنطرف تر خط سیاهی مشاهده می کردیم که خیلی دقیق معلوم نبود. دوربین چشمی را آوردیم و نگاهی به دشمن انداختیم.
♦️چیزی که می دیدم تعجب را برانگیخته می کرد.
چندین ستون از تانک های زرهی کنار هم چیده شده و چون دیواره ای از آهن و فولاد در برابر ما صف آرایی کرده بودند. بالگردی که بر روی آنها در حال پرواز بود نشان می داد فرمانده آنهاست و از بالا آنها را نظم می دهد.
♦️بچه های دیگر هم بالای خاکریز آمدند و نگاهی به منطقه کردند. لبخند تلخی روی لب بچه ها نقش بست و متلک هایی که می زدند هم در جای خود جالب بود. یکی می گفت:"کافیه هر کدوم یه تیر مستقیم بزنند، دیگه خاکریزی برامون نمی مونه". یکی دیگر با #خنده می گفت: " من که رفتم وسایلم رو جمع کنم برگردم".( این حرف ها طبیعی بود)
♦️#روحیه ها خوب بود و به هیچ وجه تصور عقب نشینی را هم در سر نداشتیم. آنها هم تحرک خاصی نداشتند. باید صبر می کردیم تا ترفند فرماندهان را برای مقابله با آنها بفهمیم.
ادامه دارد .....
کانال بچه های جبهه وجنگ
@seYed_Ekhlas🇮🇷