eitaa logo
جاماندگان از قافله عشق 🦋
1.7هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
924 ویدیو
1 فایل
🌱درمنظومه شمسی سیاره ایست به نام زمین🌱 درگوشه ای از این سیاره جغرافیای ست به نام ایران در تاریخ ایستادگی ایران روایت ست بنام #دفاع_مقدس🌱 #نشر_آثار_شهدا #روایت_دفاع_مقدس 🌱چه سر ها داده ایم برای سربلندی ایران🌱 #جاماندگان_ازقافله_عشق جهاد تبیین
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃به وقت انقلاب ‌‌‍‌‎ماموریت خاطرات سرتيپ ۲ زرهی ستاد محمود فردوسی ♦️ در همان روزها، با برنامه‌ای که به احتمال زیاد کار ساواک بود، تعدادی از نظامی‌ها با چوب و چماق و تانک در شهر راه افتادند. وقتی می‌خواستند از پادگان خارج شوند، دو نفر مقابل آن‌ها ایستادند. یکی معتمدی و دیگری من. دم در پادگان، هر دو جلوی تانک‌ها خوابیدیم. دست و پای ما را مانند گوسفند گرفتند و روی زمین کشاندند. آن‌ها به احتمال زیاد از طرف ساواک تحریک شده بودند. ♦️انقلاب که پیروز شد، در ستاد لشکر جمع شدیم و تصمیم گرفتیم پادگان را همراه چند نفر از بزرگان شهر حفظ کنیم. آقای ابوترابی مسئولیت درِ ورودی پادگان با من بود. به نگهبان‌ها گفتم فقط پرسنل نظامی، آن هم بدون تجهیزات حق ورود و خروج دارند. عده‌ای تصمیم داشتند حمله کنند که جلوی آن‌ها را گرفتیم. ♦️عده دیگری هم با پرچم و پلاکارد آمدند و می‌خواستند آن را روی در ورودی نصب کنند. به آن‌ها گفتم: «من نوشته شما را به ستاد لشکر می‌فرستم، اگر موافقت کردند آن را نصب می‌کنم.» سربازی را صدا کردم و پارچه را به دستش دادم تا نزد آقای ابوترابی ببرد. سرباز رفت و بعد از مدتی برگشت و گفت: «می‌گویند این نوشته مورد تأیید نیست!» ♦️پلاکارد را به دستشان دادم و گفتم: «بفرمایید از راهی که آمده‌اید برگردید!» از طرف دیگر، کلیدهای اسلحه‌دارها را گرفتم، چون اوضاع ناجور بود و احتمال هر برخوردی می‌رفت. به لطف خدا، پادگان حفظ شد. ♦️تعدادی از افسران و درجه‌داران و سربازان در زندان بودند. خیلی از آن‌ها بی‌گناه بودند. یک روز حاج آقا ابوترابی در صبحگاه گفت: «اگر این‌ها شاکی خصوصی نداشته باشند، دادگاهی نمی‌شوند.» گفتم: «حاج آقا، شاکی خصوصی آن‌ها را به ما معرفی کنید؛ ما یا پوتین می‌اندازیم گردنمان یا نان می‌گیریم دستمان یا شمشیر می‌بندیم کمرمان. پوتین می‌اندازیم و التماس می‌کنیم که این‌ها زن و بچه دارند، یا نان و نمک می‌خوریم و می‌گوییم به این نان و نمک که خوردیم از آن‌ها بگذرید و اگر خدای ناکرده مرتکب خطایی شده‌اند، مجازاتشان می‌کنیم.» ♦️ یکی از افتخاراتم این است که با این حرکت، اکثر نظامی‌های زندانی، از درجه‌دار و افسر و سرباز که فقط طبق دستور در حکومت نظامی شرکت کرده و به کسی آزار نرسانده و خونی نریخته بودند، آزاد شدند که با شروع حقانیت کار من ثابت شد. البته اول انقلاب بعضی حرکات اجتناب‌ناپذیر بود و اگر نبود، چه بسا انقلاب مثل انقلاب‌های دیگر شکست می‌خورد. در این میان قضاوت‌های ناحق هم صورت گرفت که بیشتر خود نظامی‌ها مقصر بودند و بعضی اغراض شخصی و دست منافقین و گره های ضد انقلاب هم در آن دخیل بود. ♦️مدتی که گذشت، باب استعفا را باز کردند. تعدادی از نظامی‌ها خودشان استعفا دادند و رفتند و تعدادی رنگ عوض کردند. آن‌هایی هم که و اسلامی داشتند، روی شدند. کسانی بودند مثل ستوان نصرتی که رفته بود و جنگ که شروع شد برگشت و هم شد. سرهنگ باوندپور، زمانی که جنگ شروع شد، به عنوان مظنون شرکت در کودتا در زندان بود، در صورتی که اصلاً ارتباطی با کودتا نداشت. وقتی می‌خواستند حکم آزادی او را بدهند، دادستان می‌گوید: «الان از ما چه می‌خواهی؟» می‌گوید: «تقاضای بازنشستگی دارم.» دادستان می‌گوید: «اگر جنگ شروع شده باشد و عراق حمله کرده باشد، چه کار می‌کنی؟» می‌گوید: «از همین جا لباس می‌پوشم و .» ♦️می‌خواهم بگویم. خیلی از نظامیان ما به خاطر شاه و زن شاه لباس نظامی به تن نکرده بودند. نظامی واقعی به خاطر وطن و حفظ ناموس مملکت این شغل را انتخاب کرده بود و و محک برای اثبات اعتقادات ارتشیانی بود که و مردانه جلوی دشمن ایستادند. ادامه دارد ....      ‌‌‍‌‎‌     ‌‌‍‌‎‌@seYed_Ekhlas🇮🇷 ‌‌‍