«به ذرّه گر نظر لطف، بوتُراب کند به آسمان رود و کار آفتاب کند» به کام ما که نبوده‌ست و نیست ساغرِ عُمر شرنگ را مگر او با نظر، شراب کند جهان به اوّل وصفش نمی‌رسد هرگز درخت‌های خودش را اگر کتاب کند اگر به واسطه‌ی مرگ می‌رسم به حضور دعا کنید رفیقان! اجل شتاب کند مرا بهشتِ ولای ابوالحسن کافی‌ست اگرچه دوزخم از شش جهت عذاب کند میان اشک غریبانه‌ام اگرچه به خواب چه می‌شود که مرا نوکرش خطاب کند؟ به آسمان و زمین هم نمی‌فروشم ناز علی اگر که مرا ذرّه‌ای حساب کند به ارزنی نمی‌ارزد، بگو به خصم علی به قدر کوه اُحُد هم اگر ثواب کند! و آیةُ الکُرسی خود گواه معتبری‌ست که جبرئیل خدا را «علی» خطاب کند علی گشوده در قلعه را به یک دستش به وقت درد بخوانش! که فتح باب کند چه شد جواب سلام علی؟ بگو دنیا! علی که هیچ کسی را نشد جواب کند شب است و باز دلش میزبان خورشید است چگونه چاه، نظر رو به ماهتاب کند؟! برادرا! به چه ماند کتاب بی عترت؟! کنار آب کسی خواهشِ سراب کند هزار شکر که ما در پناه دریاییم مباد شیعه‌ی تو، تکیه بر حباب کند! تویی که مرد خدایی، تو را خدا می‌خواست علیِّ عالیِ اعلای خود خطاب کند و چاه، شرم نگاه تو را کجا ببرد؟ چگونه نورِ تو را آب بازتاب کند؟! چه شد؟ چگونه توانست تیغِ قاتل تو برای کشتن تو خویش را مجاب کند؟ ✍سروده گروه (جمعی از شاعران قم) 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e