🔶 داستانِ یک خاطره و درس‌های آن « روزی سوار یک تاکسی شدم. ما داشتیم در خط عبوری صحیح رانندگی می کردیم که ناگهان یک ماشین درست در جلوی ما از جای پارک بیرون پرید. راننده تاکسی هم محکم ترمز گرفت. ماشین سر خورد، و دقیقاً به فاصله چند سانتیمتر از ماشین دیگر متوقف شد! راننده ماشین دیگر سرش را ناگهان برگرداند و شروع کرد به فریاد زدن. راننده تاکسی هم فقط لبخند زد و برای آن شخص دست تکان داد. (او واقعاً دوستانه برخورد کرد.) با تعجب پرسیدم: چرا شما آن رفتار را کردید؟ آن شخص نزدیک بود ماشین تان را از بین ببرد و ما را به بیمارستان بفرستد! راننده تاکسی درس قابل تاملی به من داد، او گفت: از قانون کامیون حمل زباله چیزی شنیده‌اید؟ او توضیح داد که بسیاری از افراد مانند کامیون های حمل زباله هستند. آنها سرشار از ناکامی، خشم، و ناامیدی (زباله ذهنی) در اطراف می گردند. وقتی زباله در اعماق ذهن‌شان تلنبار می شود، آنها به جایی احتیاج دارند تا آن را تخلیه کنند و گاهی اوقات روی شما خالی می‌کنند. به خودتان نگیرید. فقط لبخند بزنید، دست تکان بدهید، برایشان دعا و آرزوی خیر بکنید، و بروید. زباله‌های آنها را نگیرید؛ چرا که ناچار می‌شوید به افراد دیگر در محل کار، در منزل و یا توی خیابان ها پخش کنید! حرف آخر این است که افراد موفق اجازه نمی دهند که کامیون های زباله روزشان را بگیرند و خراب کنند. زندگی خیلی کوتاه است که صبح با تأسف ها از خواب برخیزید، از این رو افرادی را که با شما خوب رفتار می کنند دوست داشته باشید. برای آنهایی که رفتار مناسبی ندارند، دعا کنید. به خاطر داشته باشید: چالش‌های زندگی ده(تا بیست) درصد چیزی است که رخ می‌دهد و (هشتاد تا)نود درصد نحوه برداشت شماست...» @ertebatmoaserdini .