eitaa logo
ققنوس
1.6هزار دنبال‌کننده
436 عکس
129 ویدیو
5 فایل
گاه‌نوشته‌های رحیم حسین‌آبفروش... نقدها و‌ نظرات‌تان به‌روی چشم: @qqoqnoos
مشاهده در ایتا
دانلود
«دادگاه بزرگ وجدان» غزه در خون خویش ‌غلتان است دادگاه بزرگ وجدان است دل من بود زیر بمباران... سوخت جانم، چه جای کتمان است؟ هر طرف نعش طفلی افتاده دل من مثل کودکستان است آی دنیا نگاه کن! دل من مثل این خانه‌هاست ویران است مثل آن مادرِ پسرمرده زلف لالایی‌اش پریشان است دل من بس‌که خون از او رفته‌است زرد مانند برگ‌ریزان است نیست باریکه‌ای غریب... ببین غزه دیگر برای من جان است پرچمی زنده، باد را لرزاند شک ندارم زمان طوفان است دل من، رنگ انتقام بزرگ رنگ خون‌خواهی شهیدان است دست و پا می‌زنند خون‌خواران عمر این ظلم رو به پایان است هان! حقوق بشر چه شد؟! غزه دادگاه بزرگ وجدان است ✍🏻 🏷 | | ▫️@Shere_Enghelab ▫️@qoqnoos2
ققنوس
«ملاقات با «باباایمان عریان»، اخوی باباطاهر! در عمود ۷۰۶» (اربعین‌نوشت۲۰؛ روزنوشت‌های سفر اربعین ۱۴۰
«از شاعران پارسی‌زبان تا کارخانه‌داران دست‌به‌خیر!» (اربعین‌نوشت۲۱؛ روزنوشت‌های سفر اربعین ۱۴۰۴) |۴شنبه|۲۲مرداد۱۴۰۴|۱۸صفر۱۴۴۷| فاصله عمود ۷۰۷ و ۷۰۸ را موکب «علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع)» پوشش داده... از ابَرموکب‌های قدیمی که از همان سال‌های اول رونق دوباره اربعین، توسط بچه‌های بسیج شهرداری تهران برپا شد و هرساله هم پررنگ‌ولعاب‌تر شده است؛ زیرساخت‌ها و امکانات و خدماتی که ارائه می‌دهد، قابل توجه است؛ یک موکب عادی نیست، بلکه موکبِ مادری است که موکب‌های خرد متعددی را در دل خود جا داده... ▫️ می‌خواهم داخل موکب شوم، همان ورودی و را می‌بینم، می‌روم جلو و سلام‌وعلیکی می‌کنم... اخیراً نمایشگاه کتاب امسال بود که را در غرفه انتشارات «شاعران پارسی‌زبان» دیدم، انتشاراتی که به همت و هم‌راهی یاران باوفایی مانند راه افتاده و شعر پارسی را از لابه‌لای نقشه جغرافیا، از هند و کشمیر تا افغانستان و پاکستان و ازبکستان و تاجیکستان، گرد هم جمع آورده و به بازار نشر سپرده... داخل که می‌شوم، را می‌بینم کنار و که خداوند پدرش را بیامرزد... خورده‌ام به «کاروان شاعران»! امسال هم ۲۲ شاعر توسط دفتر شعر حوزه هنری و به همت راهی اربعین شده‌اند و در موقف‌های مختلف، شعرخوانی دارند، امشب هم در این موکب... بخشی از این‌ها را می‌گوید، طلبهٔ شاعرِ محجوب و مأخوذبه‌حیایی که در جای‌گاه ناقد بی‌رحم و سخت‌گیر می‌شود... همین چندروز پیش بود که اولین کتاب شعرش، «عهد» رونمایی شد... ▫️ دوری داخل محوطه موکب می‌زنم، یک‌طرف کشتی «سفینةالنجاة» را درست کرده‌اند زائران می‌روند رویش و عکس یادگاری می‌گیرند... ترکیب «کشتی سفینةالنجاة» مثل «سنگ حجرالاسود» یا «شب لیلةالقدر» است، یا سنگ را باید آورد یا حجر را، یا کشتی را یا سفینه را، یا شب را یا لیل را... این ترکیب را اگرچه ذیل «حشو قبیح» دانسته‌اند، اما  به نظر می‌رسد که امثال «سفینةالنجاة» و «حجرالاسود» و «لیلةالقدر» حکم اسم علم را پیدا کرده و گوینده فارسی‌زبان، توجهی به معنای مفردات ترکیب ندارد، ازاین‌روی اگر «حشو ملیح» نباشد، حداقل «حشو قبیح» هم نیست... ▫️ بیرون موکب نماتَرای منحنی بزرگی را نصب کرده‌اند که آن لحظه نماهنگی از پخش می‌کند... «نماتَرای منحنی» چیست؟ معادل فارسی «ویدئووال کِروْ»! خب، به من چه؟ چرا می‌خندی؟ تکرار کن... تکرار کن، عادت می‌کنی، دهانت عادت می‌کند! همان‌جا زیر نماتَرا، یک جایگاه در ارتفاع زده‌اند که برنامه‌های مختلفی را ضبط و پخش می‌کنند، شب‌شعر امشب هم در همین جایگاه اجرا خواهد شد... دوست داریم بمانیم، اما از برنامه عقب می‌افتیم... ▫️▫️▫️ عمود بعدی، عمود ۷۰۹ موکب اهالی هند است با عنوان «اهل‌الله»، موکب بزرگی نیست، چیز خاصی هم برای جلب توجه ندارد، عبور می‌کنیم... کمی جلوتر بر سردر موکبی، عکس‌های مجموعه‌ای از شهداء نصب شده و بعد هم نوشته «موکب الآذربایجانیین»، با خوش‌حالی می‌روم جلو، اما شاید مظلومانه‌ترین و غریبانه‌ترین تصویر اربعین را می‌بینم، خواهش کرده بودند عکس و فیلم نگیرید! و چه غربتی پشت این درخواست نشسته بود و مایی که قدردان نعمت‌های الهی نیستیم... ▫️▫️▫️ به عمود ۷۴۳‌ می‌رسیم، «حسین رمزالوحدة»، موکب مفصلی است، کیفیت و استاندارد کارها کمی فراتر از انتظار به نظر می‌رسد، نشان حرفه‌ای، لباس‌های متحدالشکل خادمان مزین به همان نشان موکب، انواع و اقسام خدمات، سازه و ساختمان اساسی و...؛ یک برج پرچم بلند مقابل موکب علم کرده‌اند و پرچم کشورهای مختلف جهان را بر روی آن نصب کرده‌اند؛ باکیفیت‌‌ترین نماترای مسیر را هم این‌جا دیدیم، مداحی‌های مختلف و به‌روز پخش می‌کرد، جمعیت هم مانند سینمای صحرایی سرباز روی صندلی‌ها نشسته بودند به تماشا... جالب این‌که زیر نماهنگ‌ها هم نشان موکب درج شده بود! اولین جایی بود که دیدم یخ‌ها را فالوده کرده بودند و ظرف‌های آب را بین این فالوده یخ غرق کرده بودند تا حسابی تگری شود. رفتم و دوری در موکب زدم، سروگوشی گرداندم، می‌گفتند چند تن گوشت و دستگاه کباب‌زن حرفه‌ای آورده‌اند و روزانه تا ده‌هزار سیخ کباب می‌زنند! هم برای آن‌ها که در موکب اتراق می‌کنند و هم زائران عبوری... دستگاه یخ‌ساز و مولد برق(ژنراتور) و انبار بزرگ و... همه حکایت از تدارک گسترده و پشتیبانی اساسی داشت... ردی از نهادها و دستگاه‌های دولتی هم نمی‌دیدی... می‌گفتند از کارخانه‌داران دست‌به‌خیر تهرانی هستند، هرچند بانی اصلی را نیافتم... از برج پرچم، گمانم این بود که رویکرد بین‌المللی موکب، جدی است، اما هرچه بیش‌تر گشتم، کم‌تر نشانی از این رویکرد یافتم، حتی برای ماجرای غزه و لبنان و جنگ اخیر هم آن‌چنان که توقع بود، چیزی نیافتم... ادامه دارد... ✍️ ▫️@qoqnoos2
ققنوس
«سحرگاه اربعین، کربلا، به افق فلسطین» (اربعین‌نوشت۲۵؛ روزنوشت‌های سفر اربعین ۱۴۰۴) |۵شنبه|۲۳مرداد۱۴۰
«تنها و تنها خواب چاره‌ساز است...» (اربعین‌نوشت۲۶؛ روزنوشت‌های سفر اربعین۱۴۰۴) |جمعه|۲۴مرداد۱۴۰۴|۲۰صفر۱۴۴۷| بعد از حدود دوساعت گپ‌وگفت از بچه‌های هیأت ثارالله، خداحافظی می‌کنیم و برمی‌گردیم به سمت محل توقف ماشین، همان دو کیلومتر را که آمده بودیم باید پیاده برگردیم... «پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت»... ساعت از ۲:۳۰ گذشته، اما انگار از جمعیت کاسته نشده، شاید بیش‌تر هم شده باشد! جنازه‌هایی عمودی هستیم که میان جمعیت حرکت می‌کنیم، خستگی از سَر و روی همه‌مان می‌بارد... به ماشین می‌رسیم، باتری‌ها تمام شده، تقریباً دیگر کسی با کسی حرفی نمی‌زند، راهی منزل می‌شویم، آخرین تقاطع قبل از منزل، متوقف می‌شویم، پلیس، راه را بسته، برای مدتی طولانی در این نقطه معطل می‌شویم، هنگامه اذان صبح هم می‌گذرد... شاید دوساعتی طول کشید تا مأمور پلیس را قانع کنیم محل اسکان‌مان، دقیقاً پشت همین جایی هست که الآن بسته‌ای و راه دیگری برای رسیدن به منزل نداریم! ▫️▫️▫️ وارد خانه که می‌شویم، دشداشه را می‌کَنم، وضو می‌سازم و نماز صبح را روی سجاده‌های پهن‌شده در حیاط می‌خوانم؛ داخل منزل، جماعت درازبه‌دراز خوابیده‌اند و جایی برای نمازخواندن نمانده! نماز که تمام می‌شود، فاطمه آمده حیاط و دارد با روح‌الله صحبت می‌کند، بیش از ۲۴ ساعت است که از خانه بیرون نیامده، عزم حرم کرده... من که بعد از این شب پرفرازونشیب و رویایی، کلی روی خواب صبح حساب کرده‌ام، می‌گویم از خیر من بگذر که نمی‌کِشَم...؛ در رخت‌خواب ولو می‌شوم، اما نمی‌توانم ادامه دهم، از جا می‌پرم و دشداشه را دوباره می‌کشم تنم و سه‌نفره راهی حرم می‌شویم... ▫️▫️▫️ کاروان سه‌نفره‌مان راهی حرم می‌شود، من که حالی بین خواب و بیداری دارم، روح‌الله هم نباید بهتر از من باشد... یک حس گرسنگی هم ته معده را قلقلک می‌دهد... گاهی لذت زیارت‌های این‌چنین، بیش از هنگامی است که غسل‌کرده و اتوکشیده و شیک و مجلسی، سُرومُروگنده و سیر و قبراق راهی حرم شوی، گفتم «گاهی»، غلط کردم! شک ندارم که اگر قرار باشد، زیارتی مقبوله شود، شانس همین زیارت‌های خراباتی و دربه‌دری، خیلی بیش‌تر است! در سیاهه یادداشت‌هایم نوشته‌ام که و کاروان شاعرانش را می‌بینیم، اما اکنون و هنگام بازنویسی، هرچه فکر می‌کنم، چیزی یادم نمی‌آید! حرم غلغله است، در این سال‌ها کم‌تر پیش آمده جرأت کنم روز اربعین، همراه خانواده، راهی حرم شوم، اما این‌بار تنهاگذاشتن و دل‌تنگی و اصرار فاطمه و پشت‌گرمی به حضور روح‌الله از سویی و صبح‌هنگام‌بودن زیارت و امید به خلوتی صبح‌گاه از سوی دیگر، جسارت می‌دهد که روز اربعین راهی حرم شویم... بعد از تل زینبیه، انتهای شارع شهداء، جلوتر نمی‌رویم، همان‌جا کنار جدول‌های خیابان، ایستاده و نشسته، زیارت اربعین را می‌خوانیم و بعد از دقایقی از همان‌جا برمی‌گردیم، سلانه‌سلانه، خسته و لنگان... گرسنه می‌رویم و گرسنه‌تر برمی‌گردیم، یک‌جاهایی چیزهایی می‌دادند، یا نمی‌خواستیم صف بایستیم یا امید داشتیم جلوتر چیز بهتری گیرمان بیاید... آخرسر نزدیک محل اسکان، به یک لقمه گِرد(همبرگری) نیم‌روبادمجان با سیب‌زمینی و ترشی بسنده می‌کنیم! به خانه می‌رسیم، بعد از این شب اربعین طولانی، تنها و تنها خواب چاره‌ساز است... ▫️ از اذان ظهر گذشته که بیدار می‌شویم... نماز را می‌خوانیم و سفره ناهار را پهن می‌کنند، خورده‌نخورده بلند می‌شویم... امروز قرار است ویژه‌برنامه «مسیرةالاحرار» برگزار شود، راه‌پیمایی برائت از مستکبرین در موسم اربعین، برنامه‌ای که چندسالی هست به همت جمعی از فعالان مردمی حوزه بین‌الملل و اربعین برپا می‌شود، حرکت از حرم امام حسین(ع)، به سمت مسجدالاقصی... بچه‌هایی که نمی‌خواهند اربعین، در روز بیستم ماه صفر و در کربلا، متوقف شود، مردانی که راه‌پیمایی اربعین را مقدمه نابودی اسرائیل و محو نظام سلطه می‌دانند و معتقدند اربعین، لشکرکشی سپاهیان خورشید در برابر سیاهی ظلم است و می‌تواند رزمایش قبل از ظهور باشد. چندسالی هست که امتداد مسیر پیاده‌روی تا کربلا را به سوی مسجدالأقصی دنبال می‌کنند... و آزادگانی از ملت‌های مختلف را دعوت می‌کنند تا در این مسیر همراه شوند... رویدادی که معنای دیگری به پیاده‌روی اربعین می‌دهد... ▫️ برای تکمیل نوشته‌ها، وقتی عکس‌ها و اسناد مرتبط را بررسی می‌کردم، رسیدم به پوستر برنامه «مسیرةالاحرار»؛ «جمعه ۲۴ مرداد مصادف با روز اربعین، ساعت ۱۷» می‌بینم تاریخ یادداشت‌ها با پوستر هم‌خوانی ندارد، تعجب می‌کنم، کلی بالاوپایین می‌کنم تا دوزاری‌ام می‌افتد که یک‌روز اختلاف بین ایران و عراق در تقویم آن ماه، ریشه این امر بوده، تاریخ‌های قمری را درست رفته‌ام، اما در همه یادداشت‌ها، تاریخ شمسی را اشتباه درج کرده‌ام، برمی‌گردم و یک‌به‌یک اصلاح می‌کنم! ادامه دارد... ✍️ ▫️@qoqnoos2