🌹 #خواندنی | مردی که سوار بر زمان بود
💌 درباره شهید سپهبد غلامعلی رشید
✍️ سیمین پورمحمود
🌷 سردار رشید، دزفولی بود هرچند که تهلهجهاش راحت بیرون نمیزد. این مرد تا دلتان بخواهد زیرِ چترِ جنگ نفس کشیده و اتومات، نبرد را بلد بود. تولدش هم عینِ بقيه زندگیاش، توی غبارِ جنگ افتاد. شبِ ٢٨ مردادِ ٣٢، مابینِ هیسهیسِ کودتا و بگیروببندهای حکومتی که اجازه نمیدادند حتی قابله به زائو برسد، غلامعلی رشید به دنیا آمد.
✨ اسم پدرِ آهنگرش علی بود و جزئی از اسم همه پسرهایش را علی گذاشت. سوادِ غلامعلی تازه قوام گرفته بود که کتابخوانی را شروع کرد. از نه سالگی با کتابهای تاریخی شروع کرد تا رسید به عمیق شدن توی کتابهای شهید مطهری و آقای خامنهای. مهر سالی که باید دیپلمش را میگرفت، ساواک دستهایش را بست و محکومش کرد به اعدام. کسی که کمیته مشترک رفته باشد، میداند که هر روز و هر ساعتِ شکنجه، شهادت بیخِ گلوی آدم است. شهادت بیخِ گلوی غلامعلی بود، اما...
#میخواهم_شبیه_تو_باشم
🔻 برای خواندن متن کامل به سایت یا #نرم_افزار_موبایلی نو+جوان مراجعه کنید👇
🌐 nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=25708
😍 #خواندنی | دختر افسانههای روشن
🌷 درباره شهیده ریحانه سادات ساداتی
✍️ مهدیه مقصودی
🌙 به رسم هرشب، قرآن صورتیِ کوچکش را بعد از قرائت میبوسد و آرام روی طاقچه میگذارد. صفحه تلفن همراهش را روشن میکند و وارد پیامرسان میشود. فهرست گفتوگوها را با نگاهی کوتاه از نظر میگذراند. چشمش به سنجاق بالای صفحه میافتد؛ کانال کوچکی که دو سال پیش برای نوشتن روزمرههایش ساخته بود. وارد کانال میشود و شروع میکند به خواندن پیامها. روی بعضی عکسها و نوشتهها مکثی کوتاه میکند و در دل میگوید: «آدم اینجور وقتا میفهمه چقدر چیزهای زیادی برای از دست دادن داره و باید نگرانشون باشه.»
🖼 عکسهای جشن تولد مادر، شب یلدای سال گذشته و روضهها که همه را درنهایت سادگی برگزار کرده بودند، لبخندی بر لبانش مینشانند. کمی بعدتر، خاطره آن شبی را نوشته که یک کودک معلول ذهنی در گلزار شهدا برایش دعا کرده بود...
#میخواهم_شبیه_تو_باشم
🔻 برای خواندن متن کامل به سایت یا #نرم_افزار_موبایلی نو+جوان مراجعه کنید👇
🌐 nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=25745
🌹 #خواندنی | مردی که درنگ نمیکرد
✨ درباره شهید سردار امیرعلی حاجیزاده
✍️سیمین پورمحمود
🎯 امیرعلی حاجیزاده از جایی شروع کرد که یک سلاح ساده سبک داشت و نیروی پیاده و ساده ی گردان بود. در خیلی از عملياتها مثل کربلای چهار و پنج، مثل والفجر مقدماتی و والفجر هشت که غواصها به فاو وحشی زدند. تکتیرانداز بود. روی بلندیها استتار میکرد. تفنگش را مینشاند روی دوپایه و همه حواسش به رصد بود. طاقت و تحمل زیادی داشت که ساعتها بیآنکه عقبجلویی بکند، از گِردی کوچک روی تفنگ، فقط نگاه میکرد و محاسبه. حتی نفسهایش را کُند و بیصدا بیرون میداد. اول آیهٔ «وَ مَا رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ ولکنَّ اللهَ رَمَی» را از دل و زبانش میگذراند و بعد ماشه را میچکاند.
📆 توی شناسنامه این شیرمرد تهرانی نوشته: نُهِ اسفندِ چهل. سال ۵٩ سپاهی شد و تا شهادتش برای سپاه دوید. حاجیزاده، اولش در تیم موشکی سپاه به فرماندهی شهید طهرانی مقدم بود و از مهر ٨٨ که نیروی هوایی سپاه به نیروی هوافضا تغییر یافت، شد اولین فرمانده این هسته. تا قبل از این فرماندهی، اسمش امیر بود. امیر، عنوانِ اُمرای ارتش است. میگذارندش قبل از اسم و فامیل درجهدارهای ارتش. حاجیزاده مالِ سپاه بود.
✅ سیدعلی خامنهای که امیرِ حاجیزادهٔ فرز و همهفنحریف، خودش را سربازش میدانست، پیشنهاد عوض کردنِ اسم را داد. مرید، همهچیز را سپرد دستِ مراد. امیر شد، امیرعلی...
#میخواهم_شبیه_تو_باشم
🔻 برای خواندن متن کامل به سایت یا #نرم_افزار_موبایلی نو+جوان مراجعه کنید👇
🌐 nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=25801