آن حسن در لباس پنهانی
می شود یک پزشک روحانی
هم وطن دوره ای فلاکت بار
خفته در این پزشک اگر دانی
بچه پُرروهای وامانده
صف کشیدند پشت روحانی
رای تو گر پزشکیان باشد
می شود سومین روحانی
(ارسالی مخاطبین)
#نه_به_دولت_سوم_روحانی
🇮🇷رای ما #جلیلی🇮🇷
✍ کانال #حدادپور_جهرمی 
#Mohamadrezahadadpour 
https://virasty.com/Jahromi/1719735167877109547
                
            #سیدصادق_شیرازی،وفات سید #حسن_افتخارزاده
(قطب جریان #انجمن_حجتیه)
راتسلیت گفت.هشت سال پیش کسی باور نمیکرد که این دو پیوند محکمی داشته باشند اما در کتاب #پسر_نوح این را کامل تشریح کردم ولی چقدر توسط بعضی #هیئتیهاومداحان مطرح مورد طعنه و حرف قرار گرفتم.الان خیلی بهتر میشه خط و ربطهایشان راپیدا کرد.
✍ کانال #حدادپور_جهرمی 
#Mohamadrezahadadpour 
https://virasty.com/Jahromi/1737127574482018300
                
            #استاد_حشمت_پور
#فلسفه_اسلامی
وقتی پایه دوم حوزه بودم و در کلاس منطق مظفر، بیاختیار اشک میریختم و مثل کسی میشدم که دارند برایش از یک عزیزِ دلپذیر و معشوق بیبدیل حرف میزدند، فهمیدم که کشش خاصی در نهادم به علوم عقلی دارم. هر چند حدودا چهار سال بعد، در جایی از ساری، بعد از مطالعه یک دور کامل از تالس تا کانت، مطالعه الهیات غرب را در کنج خانه پدرایوان رها کردم و عطایش به لقایش بخشیدم، به جهرم بازگشتم و بدون فوت وقت ازدواج کردم. حالا چرا ازدواج و چرا به ربط بینشان علوم عقلی با تأهل اشاره کردم، در آن نشانهای است برای آنان که میاندیشند! اگر بخواهم یک خطی بگویم و رد بشوم؛ باید بگویم؛ اینقدر غرق در غرب بودم که دنیا را کجتر از رنه دکارت میدیدم و از مصطفی ملکیان هم روزگار و دین و مذهب و اخلاق را فرسودهتر از این حرفها میپنداشتم. بگذریم.
تا این که فی الفور ازدواج و شش ماه بعدش عروسی و دو ماه بعدش، دست عروس خانم را گرفتم و مشرف به قم شدیم و در زیرزمین نمور محله نیروگاه قم ساکن شدیم که شرح ماوقع در مممحمد۲ گذشت و اطاله نکنم.
اما دل است دیگر...
فکر کردم متاهل میشوم و آدم میشوم اما نشد بشود ، نشد...
دلم باز هوای فلسفه کرد اما با خودم عهد بستم که دیگر سراغ هیچ فیلسوف بی دین و ایمان و ضدولایت فقیه غربی نروم. دختر مردم که از قضا شده بود عیال ما و در جمع های طلبگی، عیالمان را منزل صدا میزدیم و پس از مهمانی، با منزل به منزل میرفتیم، چه گناهی کرده بود که شوهر طلبه و لاغر و استخوانی و عینکیاش دوباره فیلش هوای روم باستان و مکاتب اروپا و مدارس فلسفی کند و ساعتها بنشیند یک گوشه و فکر کند و اساس همه چیز را بر باد هوا بداند؟!
لذا تصمیم گرفتم مسلمان بشوم و بروم دنبال فلسفه اسلامی. و چون دو جلد آموزش فلسفه استاد مصباح یزدی را با نوارهای استاد میرسپاه خوانده و تمام کرده بودم، یک چیزهایی بیشتر از حد صفر از فلسفه اسلامی میدانستم و جای امیدواری داشت.
در آن روزگار، یعنی پایه هفتم، دستم به استاد علامرضا فیاضی نمیرسید. اگر هم میرسید، سطوح بالا تدریس میکردند و سالها از ما جلوتر تدریس میکردند.
استاد محسن غرویان هم بود اما یکی دو جلسه رفتم و به دلم ننشست. احساس میکردم به اندازه شهرت و اسم و عنوانشان قدرت انتقال مفاهیم فلسفی را ندارند.
یک استاد خیلی باصفای مازندرانی در حوزه گلپایگانی قم درس میداد اما چون هر وقت صدایش را میشنیدم یاد استادم در مازندران میافتادم که شبها در منزلشان خصوصی به من درس میداد، دلم میگرفت. به کلاسش نرفتم تا دلم هوای مازندران و اساتید عزیزتر از جانم نکند.
سرگردان یک روز عصر، در حوزه خان(روبروی حرم و کنار گذر خان) نشسته بودم که دیدم یک پیرمرد بدون لباس روحانیت با دو تا کتاب قطور وارد یکی از حجره ها شد.
مثل آهن ربا و بدون این که بدانم چرا؟ پشت سرش رفتم و مثل کسی که اصلا برایش مهم نیست و فقط از آنجا رد میشود، حوالی همان حجره قدم زدم و نزدیکش نشستم.
متوجه شدم استاد است. برای هفت هشت نفر درس میداد. همه آنها از من بزرگتر بودند. همه معمم بودند الا استاد. خوب گوش دادم. فهمیدم فلسفه است اما نمیدانستم چه کتابی است؟
جلسه اول...
جلسه دوم...
جلسه سوم...
تا جلسه چهارم که وقتی به در حجره رسیدم، فهمیدم زودتر از استاد رسیدم.
تا به خودم آمدم دیدم استاد آمد و وقتی چشمش به من خورد، لبخندی زد و رفت داخل و شروع کرد.
اینبار به خودم جرأت دادم بروم و داخل بنشینم. نشستن همانا و جذب آن پیرمرد نورانی و باصفا و خوش بیان و عمیق و بی ریا و طلبه دوست شدن هم همانا.
اگر بگویم تا دو ماه خبر نداشتم که کتاب شواهدالربوبیه ملاصدرا را درس میدهد و فقط بخاطر موضوع و محمول درس و صفای استاد شرکت میکردم.
تا این که رفتم کتاب را خریدم و هم زمان که کلاس بدایهالحکمه علامه طباطبایی را با استاد عباسی آغوی میخواندم، در درس سطح بالا و قله آن استاد غیرمعمم هم شرکت میکردم! به هر طلبه فاضلی که تقارن این دو کلاس را بگویی، خندهاش میگیرد!
آن استاد باصفا استاد محمدحسین حشمتپور بود که متاسفانه امشب دار فانی را وداع گفتند.😔😭
 استاد محمد حسین حشمتپور از با سابقهترین مدرسان حکمت و فلسفه در حوزه علمیه قم بود. در فقه و اصول از آیتالله وحید خراسانی بهره برد، برای یادگیری فلسفه و عرفان در دروس آیتالله جوادی و آیتالله حسنزاده آملی حاضر شد. دروس متنخوانی حکمت الاشراق، شرح طبیعیات شفا و شرح شواهد الربوبیه او از  نمونههای معتبر دروس حکمی است. او عضو هیأت علمی گروه فلسفه اسلامی دانشگاه قم بود و سالها در حوزه علمیه قم تدریس کرد.
وقتی خبر رحلت ایشان را شنیدم، بیاختیار گریهام گرفت و دلم برایشان تنگ شد.
روحشان شاد و با علیبنموسی الرضا علیه آلاف تحیه و الثنا محشور و مأنوس باد🌷
سحرگاه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴
✍ کانال #حدادپور_جهرمی 
#Mohamadrezahadadpour
                
            