eitaa logo
کانال شهدایی 《 ماهِ من 》
11هزار دنبال‌کننده
21.9هزار عکس
7.8هزار ویدیو
235 فایل
🔮 بالاتر از نگاه منی آه #ماه_من دستم نمی‌رسد به بلندای چیدنت ای #شهید ...🌷کاش باتو همراه شوم دمی...لحظه ای ✔️گروه مرتبط با کانال👇🏻😌 http://eitaa.com/joinchat/2080702475Cc7d18b84c1 تبلیغات،تبادل 👈🏻 @zsn2y00 خادم الشهدا 👈🏻 @zsn2y00
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌿 صدای را که می‌شنید سرگرم هر کاری که بود رهایش می‌کرد🚶‍♂ و آرام و بیصدا میرفت و مشغول می‌شد
6.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺💎 شهید ابراهیم همت، از زبان ، شهید حاج قاسم سلیمانی و نکته‌ای برانگیز برای هر مسؤولی ✅ 🌷 به مناسبت دوازدهم فروردین، سال تولد سردار
همسر می‌گوید: 🔹 من همیشه با کسانی از فامیل و آشنا و حتی غریبه‌ها که فکرهای مخالف داشتند، جر و بحث می‌کردم؛ چه قبل از ازدواج و چه بعد از آن، اما ابراهیم می‌گفت: «باید بنشینیم و با همه شان منطقی حرف بزنیم. » می‌گفتم: «ولی اینها همه اش آدم را مسخره می‌کنند. » 🔸 می‌گفت: «ما در قبال تمام کسانی که راه کج رفته اند، مسئولیم. حق نداریم با ایشان برخورد تند کنیم. از کجا معلوم توی انحراف اینها، تک تک ما نقشی نداشته باشیم؟ » گفتم: «تو کجایی که بخواهی نقشی داشته باشی، تو را که من هم نمی بینم. » گفت: «چه فرقی می‌کند؟ منِ نوعی، برخورد نادرستم، سهل انگاری ام، کوتاهی ام، همه اینها باعث انحراف می‌شود». 📘 ازکتاب: به مجنون گفتم زنده بمان
همسر می‌گوید: 🔹 من همیشه با کسانی از فامیل و آشنا و حتی غریبه‌ها که فکرهای مخالف داشتند، جر و بحث می‌کردم؛ چه قبل از ازدواج و چه بعد از آن، اما ابراهیم می‌گفت: «باید بنشینیم و با همه شان منطقی حرف بزنیم. » می‌گفتم: «ولی اینها همه اش آدم را مسخره می‌کنند. » 🔸 می‌گفت: «ما در قبال تمام کسانی که راه کج رفته اند، مسئولیم. حق نداریم با ایشان برخورد تند کنیم. از کجا معلوم توی انحراف اینها، تک تک ما نقشی نداشته باشیم؟ » گفتم: «تو کجایی که بخواهی نقشی داشته باشی، تو را که من هم نمی بینم. » گفت: «چه فرقی می‌کند؟ منِ نوعی، برخورد نادرستم، سهل انگاری ام، کوتاهی ام، همه اینها باعث انحراف می‌شود». 📘 ازکتاب: به مجنون گفتم زنده بمان @mahman11
🌹پيشانی‌اش از زور درد چروك افتاده بود. چهره‌اش در هم مچاله شده بود. انگار هر آن جمع‌تر می‌شد. بايد عقب‌نشینی می‌كرديم و حاجی نگران بود كه فرصت عقب بردن شهدا را نداشته باشيم. بچه‌ها كه شهيد می‌شدند، چهره‌‌ی حاجی برافروخته‌تر می‌شد. ولی اين كه نتوانيم شهدا را عقب ببريم، برایش خيلی دردناك بود. آن شب تا صبح خیلی به حاجی فشار آمد. سعی می‌كرد با بچه‌ها شهدا را بكشند عقب. ولی لحظه‌‌ی آخر، عجيب بود. حاجی نمی‌توانست از جبهه جدا شود. همه را فرستاده بود عقب. اما خودش گوشه كنار،‌ دنبال بدن يكی از بچه‌ها مي‌گشت. 🌹 @mahman11
✍ گونی های نان خشڪ را چیده بودیم ڪنار انبار. حاجی وقتی فهمید، خیلی عصبانی شد. پرید بہ ما ڪہ ‹‹... دیگہ چی ؟ نون خشک معنی نداره.›› از همان موقع دستور داد تا این گونی ها خالی نشده ، ڪسی حق ندارد نان بپزد و بدهد بہ بچہ ها. تا مدت ها موقع ناهار و شام، گونی ها را خالی می ڪردیم وسط سفره و نان های سالم تر را جدا می ڪردیم و می خوردیم. 📚 یادگاران ،ج ۲ ، ص ۶۸ 🌷 @mahman11
بیست و دوم محرم مهدی به دنیا آمد. تا خواستند به ابراهیم خبر بدهند سه روز طول کشید. روز چهارم ساعت سه صبح ابراهیم از منطقه برگشت. عوض این‌‌ که برود سراغ بچه، یا احوالش را بپرسد، آمد پیش من گفت: تو حالت خوبه ژیلا؟ چیزی کم و کسر نداری برم برات بخرم؟ گفتم: احوال بچه را نمی‌پرسی؟ گفت: تا خیالم از تو راحت نشه نه. مذهبی ها عاشق ترند 🙂 🕊🌱 @mahman11
، پيشانی‌اش از زور درد چروك افتاده بود. چهره‌اش در هم مچاله شده بود. انگار هر آن جمع‌تر می‌شد. بايد عقب‌نشینی می‌كرديم و حاجی نگران بود كه فرصت عقب بردن شهدا را نداشته باشيم. بچه‌ها كه شهيد می‌شدند، چهره‌‌ی حاجی برافروخته‌تر می‌شد. ولی اين كه نتوانيم شهدا را عقب ببريم، برایش خيلی دردناك بود. آن شب تا صبح خیلی به حاجی فشار آمد. سعی می‌كرد با بچه‌ها شهدا را بكشند عقب. ولی لحظه‌‌ی آخر، عجيب بود. حاجی نمی‌توانست از جبهه جدا شود. همه را فرستاده بود عقب. اما خودش گوشه كنار،‌ دنبال بدن يكی از بچه‌ها مي‌گشت. . @mahman11
: در قاموس اسلام کاری‌ترین ضربات را بر پیکر ظلم، جور، شرک می‌زند و خواهد زد... @mahman11
🌷🕊 شهید محمد ابراهیم همت: دیدید چطور دشمن را از خرمشهر با وجود آن دژ های شمالی،جنوبی و خاکریز های دور شهر، با خواری بیرون کردیم؟ علت تمام این توفیقات ما،موهبت《صبر》بوده است. خدا الان به ملت ما قدرت داده.ما خیلی قدرت داریم ولی در ازای قدرتی که خدا به ما داده تکلیف هم به گردن ما بار می شود.به قول آن ضرب المثل معروف؛هر که بامش بیش برفش بیشتر!هرچه قدرت بیشتر،تکلیف هم به همان نسبت سنگین تر،هرچه تکلیف سنگین تر، به همان نسبت احساس مسئولیت بیشتر! 📚 ماه همراه بچه هاست (سرگذشت سردار ) @mahman11
🌷🕊 شهید محمد ابراهیم همت: دیدید چطور دشمن را از خرمشهر با وجود آن دژ های شمالی،جنوبی و خاکریز های دور شهر، با خواری بیرون کردیم؟ علت تمام این توفیقات ما،موهبت《صبر》بوده است. خدا الان به ملت ما قدرت داده.ما خیلی قدرت داریم ولی در ازای قدرتی که خدا به ما داده تکلیف هم به گردن ما بار می شود.به قول آن ضرب المثل معروف؛هر که بامش بیش برفش بیشتر!هرچه قدرت بیشتر،تکلیف هم به همان نسبت سنگین تر،هرچه تکلیف سنگین تر، به همان نسبت احساس مسئولیت بیشتر! 📚 ماه همراه بچه هاست (سرگذشت سردار ) @mahman11
📌 شهیدی که لحظه شهادت حاج همت شهید شد 🔹️ شخصیت عجیبی داشت. در خانواده سادات و مذهبی بزرگ شد . ◇ برای خودش حال وهوای دیگری داشت و دنبال رفقای آنچنانی بود. ◇ هرچه دوستان و خانواده نصیحتش کردند عمل نمیکرد. ◇ دنبال تفریح و ... بود تا اینکه با پیکر خونین برادرش مواجه شد. ◇ سید حمید از همان دوران انقلاب مسیر خودش را عوض کرد. با شروع جنگ همراه با کمکهای مردم راهی جبهه ها شد. ◇ سیدحمید را کمتر با کفش می دیدند. معروف شد به سید پابرهنه. ◇ می‌گفت تمام این سرزمین به خون شهدا آغشته است. ◇ مسئول اطلاعات شد. شجاعت او زبانزد رزمندگان بود. دوستان قدیم خودش را نیز به جبهه کشاند. ◇ در عملیات خیبر، ترک موتور او نشست تا به سمت دیگر جزیره بروند. ◇ گلوله توپ در مقابل آنها به زمین خورد. سید حمید میرافضلی عاشق حضرت زهرا(س) بود و روز شهادت حضرت نیز همراه با حاج همت آسمانی شد. @mahman11