eitaa logo
خداوزندگی♡
175 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
2هزار ویدیو
3 فایل
﷽ ‌ [ اِلاٰبـِذڪرِالله‌تـَطـمَئن‌القُـلـوب ] ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ با ما همراه باشید با مطالب آموزنده/خدا و زندگی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ❣️
مشاهده در ایتا
دانلود
615K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در فقه الرّضا عليه السّلام روايت شده است كه بسيار صلوات فرست بر رسول الله صلّ الله عليه و اله در شب جمعه و روز جمعه، واگر تواني كه هزار مرتبه فرستي فضل درآن خواهد بود . « اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم » ꧁•°┅❀┅°•꧂ @khodaVzendegi
753.6K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
السَّلاَمُ عَلَى خَلَفِ السَّلَفِ وَ صَاحِبِ الشَّرَفِ‏✋🏻 سلام بر آن مولایی که عصاره همه انبیا و اولیاست✋🏻 معدن تمام شرافت ها و بزرگواری ها💕 سلام بر او و بر روزی که گوهر شرافتش چشم تمام خلق را خیره کند. ♡ ꧁•°┅❀┅°•꧂ @khodaVzendegi
خداوزندگی♡
#رمان_مذهبی_بی_تو_هرگز #شهید‌_سید_علی_حسینی #قسمت_هفدهم این بار هم موقع تولد بچه ها علی نبود ...
احدی حریف من نبود ... گفتم یا مرگ یا علی ... به هر قیمتی باید برم جلو ... دیگه عقلم کار نمی کرد ... با مجوز بیمارستان صحرایی خودم رو رسوندم اونجا ... اما اجازه ندادن جلوتر برم ... دو هفته از رسیدنم می گذشت ... هنوز موفق نشده بودم علی رو ببینم که آماده باش دادن ... آتیش روی خط سنگین شده بود ... جاده هم زیر آتیش ... به حدی فشار سنگین بود که هیچ نیرویی برای پشتیبانی نمی تونست به خط برسه ... توپخونه خودی هم حریف نمی شد... حدس زده بودن کار یه دیدبانه و داره گرا میده ... چند نفر رو فرستادن شکارش اما هیچ کدوم برنگشتن ... علی و بقیه زیر آتیش سنگین دشمن ... بدون پشتیبانی گیر کرده بودن... ارتباط بی سیم هم قطع شده بود ... دو روز تحمل کردم ... دیگه نمی تونستم ... اگر زنده پرتم می کردن وسط آتیش، تحملش برام راحت تر بود ... ذکرم شده بود ... علی علی ... خواب و خوراک نداشتم ... طاقتم طاق شد ... رفتم کلید آمبولانس رو برداشتم ... یکی از بچه های سپاه فهمید ... دوید دنبالم ... - خواهر ... خواهر ... جواب ندادم ... - پرستار ... با توئم پرستار ... دوید جلوی آمبولانس و کوبید روی شیشه ... با عصبانیت داد زد ... - کجا همین طوری سرت رو انداختی پایین؟ ... فکر کردی اون جلو دارن حلوا پخش می کنن؟ ... رسما قاطی کردم ... - آره ... دارن حلوا پخش می کنن ... حلوای شهدا رو ... به اون که نرسیدم ... می خوام برم حلوا خورون مجروح ها ... - فکر کردی کسی اونجا زنده مونده؟ ... توی جاده جز لاشه سوخته ماشین ها و ... جنازه سوخته بچه ها هیچی نیست... بغض گلوش رو گرفت ... به جاده نرسیده می زننت ... این ماشین هم بیت الماله ... زیر این آتیش نمیشه رفت ... ملائک هم برن اون طرف، توی این آتیش سالم نمیرسن ... - بیت المال ... اون بچه های تکه تکه شده ان ... من هم ملک نیستم ... من کسیم که ملائک جلوش زانو زدن ... و پام رو گذاشتم روی گاز ... دیگه هیچی برام مهم نبود ... حتی جون خودم .. و جعلنا خوندم ... پام تا ته روی پدال گاز بود ... ویراژ میدادم و می رفتم ... حق با اون بود ... جاده پر بود از لاشه ماشین های سوخته... بدن های سوخته و تکه تکه شده ... آتیش دشمن وحشتناک بود ... چنان اونجا رو شخم زده بودن که دیگه اثری از جاده نمونده بود ... تازه منظورش رو می فهمیدم ... وقتی گفت ... دیگه ملائک هم جرات نزدیک شدن به خط رو ندارن ... واضح گرا می دادن... آتیش خیلی دقیق بود ... باورم نمی شد ... توی اون شرایط وحشتناک رسیدم جلو ... تا چشم کار می کرد ... شهید بود و شهید ... بعضی ها روی همدیگه افتاده بودن ... با چشم های پر اشک فقط نگاه می کردم ... دیگه هیچی نمی فهمیدم ... صدای سوت خمپاره ها رو نمی شنیدم ... دیگه کسی زنده نمونده که هنوز می زدن ... چند دقیقه طول کشید تا به خودم اومدم ... بین جنازه شهدا دنبال علی خودم می گشتم ... غرق در خون ... تکه تکه و پاره پاره ... بعضی ها بی دست... بی پا ... بی سر ... بعضی ها با بدن های سوراخ و پهلوهای دریده ... هر تیکه از بدن یکی شون یه طرف افتاده بود ... تعبیر خوابم رو به چشم می دیدم ... بالاخره پیداش کردم ... به سینه افتاده بود روی خاک ... چرخوندمش ... هنوز زنده بود ... به زحمت و بی رمق، پلک هاش حرکت می کرد ... سینه اش سوراخ سوراخ و غرق خون ... از بینی و دهنش، خون می جوشید ... با هر نفسش حباب خون می ترکید و سینه اش می پرید ... چشمش که بهم افتاد ... لبخند ملیحی صورتش رو پر کرد ... با اون شرایط ... هنوز می خندید ... زمان برای من متوقف شده بود ... سرش رو چرخوند ... چشم هاش پر از اشک شد ... محو تصویری که من نمی دیدم ... لبخند عمیق و آرامی، پهنای صورتش رو پر کرد ... آرامشی که هرگز، توی اون چهره آرام ندیده بودم ... پرش های سینه اش آرام تر می شد ... آرام آرام ... آرام تر از کودکی که در آغوش پر مهر مادرش ... خوابیده بود ... پ.ن: برای شادی ارواح مطهر شهدا ... علی الخصوص شهدای گمنام ... و شادی ارواح مادرها و پدرهای دریا دلی که در انتظار بازگشت پاره های وجودشان ... سوختند و چشم از دنیا بستند ... صلوات ... ان شاء الله به حرمت صلوات ... ادامه دهنده راه شهدا باشیم ... نه سربار اسلام ... ادامه دارد… همسر و دخترشان eitaa.com/khodaVzendegi
❤️💚💙 🌸امام صادق(ع): آنکه کارهای خود را به بسپارد، همواره در زندگی به آرامش می رسد. مصباح الشریعه، 521 ꧁•°┅❀┅°•꧂ @khodaVzendegi
7.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
||•♥️چرا دیگه عاشقِ همسرم نیستم؟ |• | 💞👉🏻💔❔ ꧁•°┅❀┅°•꧂ @khodaVzendegi
893.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸﷽🌸 🌸صبح آمده است برخیز وبگو :بسم الله سرشار ز نعمتی تو ماشاءالله🌸 🌸بسپار به دوست هرچه را میخواهی لاحول ولا قوه الا بالله🌸 🌸صبحتون بخیر و الهی دلتون زلال وآسمانی زندگیتون پاک وخدایی🌸💖🌸 🌸🍃🌸 ꧁•°┅❀┅°•꧂ @khodaVzendegi
🔆مَنْ قَالَ بِهِ صَدَقَ، وَ مَنْ عَمِلَ بِهِ سَبَقَ 💠كسى كه با قرآن سخن بگويد راست گفته و هر كس بدان عمل كند پيشتاز است. 📚 ꧁•°┅❀┅°•꧂ @khodaVzendegi
الله الرحمن الرحیم ۴۲ eitaa.com/khodaVzendegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
922.8K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚩روزی که خدا امر کند که تو بیایی 🚩هر قافله عشق که بر پرچم آن نام تو باشد بر سر منزل مقصود رسد تا به قیامت 🌤أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج🌤 ꧁•°┅❀┅°•꧂ @khodaVzendegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا