🖥 #از_قلب_ایران | دستانی رو به آسمان
📝تکنگاریهایی به قلم زنان ایرانی از روزهای دفاع مقدس ملت ایران در برابر رژیم صهیونی در خرداد و تیر ۱۴۰۴ که به پویش "از قلب ایران" رسانه «ریحانه» ارسال شده است.
📝 مائده محمدی:
سفرهی شام را تندتند جمع میکنم. ته دلم از خودم راضی هستم غذای هولهولکی را که پخته بودم، به مذاق خانواده خوشآمده بود. آبی به سروروی امیرعلی میزنم. لباسش راعوض میکنم و با پدر راهی مسجد میشوند. کلی توصیههای ایمنی کردم که دست بابا را رها نکن. خیلی هم شکلات نخور. محمدامین اخمالو یک گوشه نشست که من هم دوست داشتم بروم مسجد، اما حرف بابا یک کلام بود. مادر و بردار نوزادتان را تنها نگذارید. امشب امیرعلی فرداشب هم تو را میبرم. مشغول کارهای آخرشب خانه هستم که صدای شلیک موشک یا پدافند خیلی ضعیف به گوشم میرسد. دلشوره به جانم میافتد. کارهایم را تمام میکنم. صدای نوزاد سه ماههام بلند میشود. شیرش را میدهم. جایش را عوض میکنم. کمی بدنش را ماساژ میدهم تا در آرامش بخوابد.ولی همچنان صداهای نسبتا ضعیفی به گوش میرسد. محمدامین مشغول بازی با اسباببازیهایش میشود. متوجه صدا نشده بود. قرآن را ورق میزنم. شروع میکنم به خواندن سوره فتح. به اواسط سوره که می.رسم، صدای خیلی بلندی میآید. قلبم هوری میریزد. نگاهم به محمدامین است. چشماناش از اشک پرشده. میپرسد: «صدای چی بود؟» صداها همچنان بلندبلند ادامه دارند. چادر گلگلی نمازم را برمیدارم. به تراس خانه میروم. هر دو ترسیدهایم. آسمان پرنور شده. کاملا مشخص است پدافند موشک.ها را رهگیری میکند. رهگیری موشکها را که میبینم دلم قرص میشود. محکم دست پسرک ترسیدهام را میگیرم و میگویم: «ببین مامان جان! ایران داره همه موشکهاشون رو میگیره.» سوره نصر را امسال در پیش دبستان خیلی خوب یادگرفته بود. با هم چندین بار سوره نصر را میخوانیم. بالبخند میگوید: «مامان ایران قویه، مثل شیر.» لبخند عمیقی میزنم. خوشحالم وطناش را اینگونه خوب توصیف میکند. صداها کموبیش ادامه دارد. سجاده پدر هنوز در کتابخانه پهن است. با هم سربهسجده میگذاریم. دعا میکنیم برای سلامتی و موفقیت شیرمردان محافظ وطن. چشمم به پسرک نوزادم میافتد که در آرامش و سکوت به خواب عمیقی رفته است و دستانی که همچنان رو به آسمان است و دلهایی که قرص شده از قدرت ایران قوی.
🗓شماره ٤٢
📩روایتهای خود را برای انتشار در رسانه ریحانه به حسابهای زیر ارسال کنید.
🖥 ایتا | بله | روبیکا | سروش پلاس
🖥 @khamenei_reyhaneh
🖥 #از_قلب_ایران | قلب گنجشک کوچولو
📝تکنگاریهایی به قلم زنان ایرانی از روزهای دفاع مقدس ملت ایران در برابر رژیم صهیونی در خرداد و تیر ۱۴۰۴ که به پویش "از قلب ایران" رسانه «ریحانه» ارسال شده است.
📝 بدون نام:
در خانه نشستهام. مشغول صحبت با پسر کوچکی هستم که درکی از دنیای نامردیهای اطراف ندارد. قلب کوچک او مانند گنجشکی در سینه میتپد. داشتم شعری پر از حماسه برای تقویت قلب کوچکش میخواندم. صدای بومبوم چشمهای وحشتزدهاش را دیدم. قلبی که میدانستم خیلی تند میزد. خودم استرس گرفته بودم، اما من یک مادرم که باید قویبودن را به فرزندم یاد میدادم. پس بهش گفتم: «مامان! چیزی نیست.» دوباره و سهباره گفتم ما داریم اسرائیل را میزنیم بیا باهم دوباره شعر بخوانیم. شعر خواندیم. دلمان را به خدا سپردیم.
شب شد. خواب بودیم که دوباره صدا آمد. از خواب بیدار شدیم. ترسیده بودیم، اما مادرانه فرزندم را آرام کردم. دل کودکم به لطف خدا آرام گرفت. دلهایمان به یاد خدا آرام میگرفت.ممنونم از مردان سرزمینم که امنیت را مدیون مردانگیشان هستیم. خداوند همه را از سر بلایا حفظ کند انشاءالله.
🗓شماره ٤٣
📩روایتهای خود را برای انتشار در رسانه ریحانه به حسابهای زیر ارسال کنید.
🖥 ایتا | بله | روبیکا | سروش پلاس
🖥 @khamenei_reyhaneh
🖥 #از_قلب_ایران | از خون جوانان وطن لاله دمیده
📝تکنگاریهایی به قلم زنان ایرانی از روزهای دفاع مقدس ملت ایران در برابر رژیم صهیونی در خرداد و تیر ۱۴۰۴ که به پویش "از قلب ایران" رسانه «ریحانه» ارسال شده است.
📝 فاطمه تجویدی:
ایران کشوری است که برای زیادهخواهیهای سلطهگران جهان، مورد تعرض و جنگ واقع شد. گریههای کودکان در صبح جمعه در نبود عزیزانشان، گریههای مادران برای از دستدادن فرزاندن، گریههای همسران در غم نبود یارشان و گریههای خانوادهها در نبود فرزندانشان و گریههای وطن برای خانوادهی عزیزش، این شروع جنگ تحمیلی بود که توسط رژیم خونخوار جهان اسرائیل آغاز شد. مگر نه این است که این رژیم دست بلندی در آوارگی، بیچارگی، کودککشی و خرابکاری در منطقهی فلسطین داشته و انسانهای بی شماری را از خانه و خانواده جداکرده و داغهای عجیبی بر دلهای مظلومین عالم گذاشته. اینک بعد از ظلمهای فراوان به مناطق و سرزمینهای مختلف مسلمانان از جمله فلسطین مظلوم، لبنان، یمن به سرزمین دلاورمردان و شیرزنان ایرانی حمله کرده و دستهای آلودهی خود را با ریختن خون پاک ایرانیان بیگناه آلودهتر کرده است. ایران مادر همهی مردمان این کشور، در پی یافتن تواناییها برای استقلال مردم سرزمین در صنعت هستهای بود که پدران هستهایاش را در هنگام آرامش شبانگاهی با عمال اسرائیلی از دست داد. نه تنها پدران هستهای بلکه آسیب به خانوادهی این افراد وارد شد. درد و غم از دستدادن عزیزان همیشه زیاد است، اما از دستدادن افرادی که به دنبال استقلال و خودکفایی سرزمین مادریمان ایران، بودند سخت و سنگین بود. دانش هستهای، چه استقلالی به سرزمین مادریمان ایران میدهد، که برای از بینبردن آن از جان کودک دوماهه نمیگذرند؟ باریختن خون فرزندان ایران دنبال ازبینبردن علم، استقلال، خودکفایی ایرانیان در جهان هستند.
همانطور که در اشعار حماسی داریم ازخون جوانان وطن لاله دمیده، این خونهای پاک و بیگناه فرزندان وطن، دانشی در ذهن دانشجویان به وجود میآورد که علاوه بر استقلال و خودکفایی، موجب صنعت برترشدن در زمینهی هستهای در کل جهان خواهد شد. به امید پیروزی حق علیه باطل باسربلندی سرزمین مادریمان، ایران درجهان.
🗓شماره ٤٤
📩روایتهای خود را برای انتشار در رسانه ریحانه به حسابهای زیر ارسال کنید.
🖥 ایتا | بله | روبیکا | سروش پلاس
🖥 @khamenei_reyhaneh
🖥 #از_قلب_ایران | تو در اولویت هستی
📝تکنگاریهایی به قلم زنان ایرانی از روزهای دفاع مقدس ملت ایران در برابر رژیم صهیونی در خرداد و تیر ۱۴۰۴ که به پویش "از قلب ایران" رسانه «ریحانه» ارسال شده است.
📝 ع. حقی:
از طرف همسرم فامیل توی حسینه خانوادگی جمع شدند تا عیدغدیر را جشن بگیرند. خانواده خودم هم میخواستند امسال برای اولینبار توی روستا جشن عیدغدیر را برپا کنند (چقدر ذوق داشتم که زودتر برویم.) قرار شد صبح زود بعد از نماز حرکت کنیم سمت شهر همسرم تا جمعه را آنجا باشیم. شنبه هم باید میرفتیم خانهی پدرم چون به کمک نیاز داشتند. لباسهای همسرم را اتو زدم. وسایل موردنیاز آماده کردم تا فردا صبح زود حرکت کنیم. صبح که برای نماز بیدار شدیم، تلویزیون را روشن کردیم. متوجه شدیم اسرائیل حمله کرده است. همسرم باید سریع میرفت محل کارش چون اعلام آماده باش کردند. از جا بلند شدم. لبخند زدم و همسرم را بغل کردم. بهش گفتم: «تو این جور زمانها با خودم میگم چقدر باعث افتخار من است که همسرم نظامی هست. نمیخوام فکر کنی چون سفرمون کنسل شده من ناراحت شدم، همیشه شغلت برای من تو اولویت بوده.» بعد پیشانیاش را بوسیدم. از زیر قرآن ردش کردم. زیر لب برای پیروزی و سلامتی همه رزمندگان دعا کردم.
🗓شماره ٤٥
📩روایتهای خود را برای انتشار در رسانه ریحانه به حسابهای زیر ارسال کنید.
🖥 ایتا | بله | روبیکا | سروش پلاس
🖥 @khamenei_reyhaneh
ریحانه
🖥من تو را «بصیر» صدا میزنم!
❤️روایتهای زنانه از غزه
📝آقای جوان فلسطینی؛ من نام تو را نمیدانم، اما تو از امروز قهرمان منی. من تو را لابهلای هزاران ویدئویی که از هشت اکتبر به بعد دستبهدست میشود یافتم و میخ کلماتت شدم. تو شبیه ستونی محکم که از بلا ترک بر نداشته، ایستادهای وسط بیمارستانی که این روزها از تنهای خونبستهی هموطنانت پر میشود و خالی نه، بعد شروع میکنی به دعا خواندن، چشم تنت باز نیست که ببینی کسی دور و برت جمع شده یا نه. اما دست بلند میکنی، با آن نوای دلنشین، رسا، واضح، یکنفس، چهار دقیقه پشت سر هم دعا میخوانی… انگار کاری که همهی این سالها تمرینش کردهای. توکل.
آقای مؤمن مجسم؛ امثال من، توی دنیایی که کسی شبیه تو در آن نفس میکشد، ته صف عبادالرحمان هم جا نمیشویم. مایی که چهارستون تنمان سالم است اما تا خار به پایمان میرود، شکوه و شکایت است که مسلسلی روانهی خدا و پیغمبر میکنیم، مایی که تا دنیا کمی بهمان سخت میگیرد دیگر خدا را بنده نیستیم. حالا تو بیناتر از همهی ما ایستادهای وسط مهلکهی خون و آتش، انگار که بندبازی ماهر، دعادعا قدم میزنی طناب نازک مرگ و زندگی را، و برای ما کر و کورها میخوانی که «حسبناالله و نعم الوکیل»… که خدا برایت کافی است، که ایمان داری خوب وکیلی است و دادت را از ظالم خواهد گرفت.
راستش را بخواهی من به مادرت فکر میکنم، به زنی که وقتی چشم در چشم تو باز کرده، درگوشی از خدا برایت طول عمر خواسته، آرزوی محال آن سرزمین را، و نمیدانم چه کرده که تو اینقدر استوار و مؤمن بار آمدهای…
آهای مرد جوان نابینا! من نام تو را نمیدانم، اما تو را بصیر صدا میزنم. بینای بینای بینا.
آقای بصیر!
تو قهرمان منی.
تو که یک تنه ایمان لنگ و لوک ما پاپسکشیدهها را ضربه فنی کردی.
تو که در اوج غم و اندوه مؤمنتری به خدا. با وجود تو قیامت ما سختتر خواهد شد و حجت بر ما تمام، دیگر نمیشود گفت نشد، نمیدانستیم، نتوانستیم…
📝 فریناز ربیعی؛ رسانه «ریحانه»؛
💬مجموعه روایت «مینویسم تا صدای غزه باشم»
🖥 ایتا | بله | روبیکا | سروش پلاس
🖥 @khamenei_reyhaneh
هدایت شده از KHAMENEI.IR
45.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣ویژه؛ ببینید
👈مستند کوتاه «خیابان کشوردوست»
🔹مستند کوتاه «خیابان کشوردوست» شامل نظرات، دیدگاهها و حال و هوای شرکتکنندگان در شش شب مراسم عزاداری ایام محرم در تیرماه امسال در حسینیه امام خمینی(ره) است که توسط رسانه KHAMENEI.IR تهیه و تولید شده است.
🔹مشاهده در وبسایت
💻 Farsi.Khamenei.ir
🖥 #خرده_روایت | هرمزگان؛ جایی که قلب جهان شد
📝خردهروایتهایی از گپوگفت رسانه ریحانه KHAMENEI.IR با دانشجویان حاضر در مراسم عزاداری هیئتهای دانشجویی در حسینیه امام خمینی (ره) ١٤٠٤/٠۵/٢٣
📖 چهارسال در شیراز دانشجو بود و هر بار که قرعهی دیدار میچرخید، نامش جا میماند. بعد از تغییر رشته و دلگیری از انتخابش، راهی هرمزگان شد. تا روزی که پیام آمد: «از هیئت محبان فاطمةالزهرا، دعوتید برای حضور در بیت رهبری.» در مسیر بیت، با لبخند گفت: «شاید این همان باشد که آقا گفت… جایی که هستی را مرکز دنیا قرار بده.» و هرمزگان برایش قلب جهان شد.
👈راوی: زهرا دهقانی، علوم پزشکی هرمزگان، بهداشت مدارس
📝به قلم سمانه اعتمادیجم
🖥 @khamenei_reyhaneh
🖥 #خرده_روایت | دختری که ستارهها بدرقهاش کردند
📝خردهروایتهایی از گپوگفت رسانه ریحانه KHAMENEI.IR با دانشجویان حاضر در مراسم عزاداری هیئتهای دانشجویی در حسینیه امام خمینی (ره) ١٤٠٤/٠۵/٢٣
📖 ساعت دو صبح، ستارهها هنوز بیدار بودند که از سمنان حرکت کرد. چمدانش کوچک بود و دلش بزرگ. عضو هیئت محبینالزهرا بود. با شیطنت گفت: «من تعریف میکنم، تو قشنگ بنویس.» آمده بود تا شاگردان فردایش را در برابر طوفان رسانه، محکم بایستاند و از آرمانهای انقلاب برایشان بگوید.
👈راوی: فاطمه اکبری، فرهنگیان استان سمنان، آموزش ابتدایی
📝به قلم سمانه اعتمادیجم
🖥 @khamenei_reyhaneh
🖥 #خرده_روایت | گامهای کوچک، آرزوهای بزرگ
📝خردهروایتهایی از گپوگفت رسانه ریحانه KHAMENEI.IR با دانشجویان حاضر در مراسم عزاداری هیئتهای دانشجویی در حسینیه امام خمینی (ره) ١٤٠٤/٠۵/٢٣
📖 دبیر هیئت دانشجويی بقیةالله، اولینبار بود که برای حضور در بیت رهبری دعوت میشد. دانشجوی میکروبیولوژی بود. قصهاش از ایام فاطمیه آغاز شده بود؛ روزی که پایش به هیئت رسید و قلبش به هیئت و معنویت بیش از پیش آراسته شد. دلش میخواست روزی با علمش راهی برای خدمت به کشورش پیدا کند.
👈راوی: مائده عبدی، دانشگاه آزاد تبریز، میکروبیولوژی
📝به قلم سمانه اعتمادیجم
🖥 @khamenei_reyhaneh
🖥 #خرده_روایت | مسیر امید
📝خردهروایتهایی از گپوگفت رسانه ریحانه KHAMENEI.IR با دانشجویان حاضر در مراسم عزاداری هیئتهای دانشجویی در حسینیه امام خمینی (ره) ١٤٠٤/٠۵/٢٣
📖 اذان صبح را در تهران شنیدند. کیفها روی شانه، یکراست راهی بیت شدند. اهل نورآبادِ لرستان بود و در کرمانشاه مشاوره میخواند. گفت وسط همهمهی بازار، صدای تلفنش آمده که: «دعوتی، برای روز اربعین، مراسم بیت رهبری.» و از همان لحظه، گامهایش رنگ پرواز گرفته.
👈راوی: زینب علینژادی، دانشگاه رازی کرمانشاه، مشاوره
📝به قلم سمانه اعتمادیجم
🖥 @khamenei_reyhaneh
🖥 #خرده_روایت | سنگر عشق و خدمت
📝خردهروایتهایی از گپوگفت رسانه ریحانه KHAMENEI.IR با دانشجویان حاضر در مراسم عزاداری هیئتهای دانشجویی در حسینیه امام خمینی (ره) ١٤٠٤/٠۵/٢٣
📖 داروسازی را برای خدمت انتخاب کرده بود نه فقط داشتن شغل. مسئول تدارکات هیئت انصارالحسین بود و چایخانهی هیئت را سنگر میدانست. هرگز بیت نیامده بود. اینبار، اسمش برای حضور در مراسم نوشته شد. دلش مثل استکان چای، تا لبه پر بود.
👈راوی: محدثه خوش اخلاق، علوم پزشکی لرستان، داروسازی
📝به قلم سمانه اعتمادیجم
🖥 @khamenei_reyhaneh