💠 دو درس از جلال
✍️حجت الاسلام عبداله جلالی
جلال آلاحمد نه فقط نویسنده و منتقدی تیزبین بود، که صدایی شد برای آنانی که باور داشتند تسلیم ــ چه در برابر ایدئولوژیها و چه در برابر قدرتمندانی که فضای عمومی را تعیین میکنند ــ آخرِ راه نیست.
جلالِ آلاحمد، در میانِ موجِ تحلیلها و گزارههای زمانهاش، بارها و بارها بر امکانِ ایستادن در برابر زورگویان تأکید کرد. واین دعوتیست اخلاقی و سیاسی برای نه گفتن روشنفکران عصر حاضر به استعمارِ فکری که در لباسِ روشنفکریِ محافظهکار یا تسلیمپندار رخ مینماید.
او به ما میآموزد که تسلیمپنداریِ جمعی ــ آن توهم که «با اینها نمیشود درافتاد» ــ محصولِ ارزیابیهای نادرست و شتابزده است. جلال نشان میدهد که تسلیمِ فردی و اجتماعی اغلب راهی است که قدرتمندان برای عادیسازی وضع موجود برمیگزینند؛ راهی که نهایتاً منجر به فروخفتن توانِ مطالبگی و کاهشِ امیدِ جمعی میشود. از همینرو کلام او همواره پُر از فراخوان به شهامتِ فکری و مقاومتِ سازمانیافته بوده است.
در مقامِ روزنامهنگاری و رسانهای، بازخوانی نصایحِ جلال دو کارکرد مهم دارد: نخست، تشویق نخبگانِ فرهنگی و رسانهای به نفیِ خودسانسوری و تقابلِ نقدآمیز با ناهمواریهای قدرت های جهانی؛ دوم، ترغیبِ عامه جهان به بازپسگیریِ حسِ مؤثرِ حضور در عرصه بین الملل — اینکه اعتراض و ایستادگی در مقابل ظلمه تاریخ صرفِ یک آرمانِ دورافتاده نیست، بلکه ابزارِ تغییرِ ممکن است.
یادآوریِ این نکته نیز ضروری است که مبارزه با «گردنکلفتهای عالم» راهبرد تقابلی با آنانی است که بهنامِ روشنفکری، سازِ سازش میزنند یا ناامیدی را ترویج میکنند؛ اینان بیآنکه بدانند، به حفظ وضع موجود ظالمان جهانی کمک میکنند.
#ادبیات
#روشنفکری
#جلال_آل_احمد
#تبلیغ_مکتوب
#جهاد_روایت
💎@howzavian | نویسندگان حوزوی
🕌 مسجد
نقطۀ پایان جدایی دین از دنیا
👥 ادیان دیگر، عبادت را به گوشهای از زندگی و به معابدِ جداافتاده از متن جامعه تبعید کردند اما اسلام، #مسجد را از حاشیه به قلب زندگی کشاند و آن را به کانونِ سیاست، عدالت، اجتماع، آموزش و عبادت تبدیل کرد.
✍🏻 استاد سعید دسمی
#نویسندگان_حوزوی_خوزستان
@howzavian_khuzestan
🔺خر برفتُ خر برفت!
✍️ قمرالملوک اکابرزاده
نمیخواهم این را به همه تعمیم بدهم؛ اما یک دردی افتاده به جان ادبیات، یک چیزی بدتر از مافیای کنکور، کلاس، جزوه و آزمونهای تستزنیاش. معلوم نیست توطئه استکبار جهانی است یا چه؟
اینطور است که چهار پنج نفر به هر دلیلی مثلاً استعداد یا در آوردن چشم خواهرشوهر نفهم و یا حتی از مد افتادن مدرک دکتری که الان دیگر همه چندتاچندتایش را دارند، راه میافتند میروند خدمت نویسنده عزیزی که کتاب پرفروشی داشته، زانوی تلمذ میکوبند زمین و حتی چند باری زانویشان را خدمت اساتید دیگر هم محکمتر میکوبند زمین. جوری که خاک صحنه نویسندگی حتماً تمام حلقشان را پوشش بدهد. بعد میروند سراغ چاپ کتاب.
استادشان میداند از حقالتألیف کتاب هرچند پرفروشی که به چاپ دوم و سوم با تیراژ پانصد تا هم نمیرسد، چیزی در نمیآید؛ برای نشاندادن لول استادیاش و ثمره کارگاهش فارغ از استعداد شاگردانش سخت پیگیر میشود که پا تُنبکیهایش کتاب چاپ کنند و تابلو و دکان دستک نویسندگی استاد معظمٌله را ببرند بالاتر و شاگردان دیگری جذب کنند و منتوری کنند. گاهی حتی انتشاراتی هم میزند که لازم نباشد التماس این ناشر و آن ناشر را بکنند و ناشرها به ثمره کلاسهایشان ایراد بگیرند. اگر بودجه دولتی هم پشت انتشارات باشد یا اصلاً بتوانند چمبره بزنند روی یک نشر پروپیمان، وابسته به بودجههای کلان و بعدش کار تشکیلاتی در راه آرمانهای امام و انقلاب و شهدا و قسعلیهذا، فرتوفرت کتاب شاگردهایش را چاپ میکند و میگوید شاگردانش به ثمر رسیدهاند.
اگر داور جشنوارهای هم بشود به کتاب شاگردش که در انتشارات خودش به چاپ رسیده جایزه میدهد و تقدیر میکنند هی برای هم استوری میزنند و قربانصدقه هم میروند. بماند که چطور خودشان را به درودیوار میکوبند تا تقریظ رهبری بگیرند. هرچقدر هم خودمان را شرحه، شرحه کنیم، گوش شنوایی نیست که یادداشت رهبری درباره عظمت شخصیت آن شهید یا اطرافیانش بوده و تقریظ رهبری آن قسمت فنی و تکنیک داستان و روایت عرقریزان روحی که محمدحسن شهسواری گفته است را پوشش نمیدهد.
بعد شاگردهای این اساتید هم به اعتبار اینکه شاگرد استاد فلانی بودهاند؛ کلاس و کارگاه میزنند و شاگردهای آنها هم و شاگردهای اینها هم... و اینطور شده که اینقدر که نویسنده داریم مخاطب کتابخوان نداریم.
تنها کسانی میتوانند در سلسله جلیله این اساتید حضور داشته باشند که مجیزگوی آنها باشند جزئی از پازلشان اگر نویسندهای استعداد داشته باشد ولی نخواهد باج و شیتیل را بدهد در حلقه ایشان راهی ندارد و خارج از این ماجراست. البته که این رویه آنهایی را که اهلقلماند و دغدغه آرمان امام و انقلاب نیستند هم شامل میشود؛ اما باید از دوستان انقلابی پرسید این بود آرمانهای امام؟
#تبلیغ_مکتوب
#جهاد_روایت
💎@howzavian | نویسندگان حوزوی
در جستجوی کعبه از مسیر اورشلیم!
نقد سهگانه یک تطبیق نادرست روششناختی (۱)
✍️علی اسدی
۱. طرح مساله
برای رسیدن به هر مقصدی، باید راه درست آن را شناخت و پیمود؛ نااگاهی نسبت به مسیر صحیح، انسان را به گمراهه و بیراهه میکشاند، تلاش ها را بی ثمر می کند و چه بسا انسان هرگز به مقصد نرسد و در ناکجاآباد سرگردان و نابود شود. سعدی چه زیبا گفته است:
ترسم به کعبه نرسی ای اعرابی،
این ره که تو میروی به ترکستان است.
باستانشناسی را تصور کنید که با دستگاههای پیشرفتهٔ تحلیل سنگهای آتشفشانی به سراغ یک بنای تاریخیِ آجری رفته و فریاد میزند: «این بنا ساختگی است! زیرا در مواد آن، هیچ اثری از کانیهای بازالت( یک سنگ سخت و سیاه آتشفشانی) یافت نمیشود!»
این تصویر، دقیقاً نشاندهندهٔ آن چیزی است که در موارد متعددی در برخی پژوهش ها و گفت وگو های علمی شاهد آنیم: تطبیق نادرست یک روش تخصصی، بر حوزهای که با آن ناسازگار است.
این روزها، برخی از سخنان آقای عبدالرحیم سلیمانی، پژوهشگر حوزهٔ ادیان ابراهیمی، به شکلی گسترده در فضای مجازی منتشر میشود. تخصص اصلی ایشان یهودیت و مسیحیت است و آثار علمی ارزشمندی نیز در این حوزه نگاشته است. وی با تکیه بر تخصص خود و آشنایی با جریان موسوم به «نقد کتاب مقدس»، برخی از باورهای تاریخی و کلامی شیعه را—که برای قرنها هویتساز و الهامبخش بودهاند—مورد حمله قرار میدهد. روش او در نگاه نخست، «علمی» و «انتقادی» به نظر میرسد؛ روشی که پژوهشگران کتاب مقدس برای واکاوی متون کهن مسیحی و یهودی به ویژه « کتاب مقدس» یا همان «عهدین» (عهد قدیم و جدید) به کار میبرند.
اما اینجا یک اشتباه مبناییِ خطرناک رخ داده است. گویا این منتقد، ابزارِ جراحیِ طراحیشده برای کالبد یک موجود زندهٔ خاص (کتاب مقدس) را برداشته، و بیتوجه به آناتومی، فیزیولوژی و حتی گونهٔ زیستیِ یک موجود کاملاً متفاوت (تاریخ و کلام شیعه)، آن را به کار بسته است. نتیجه، نه یک تشخیص علمی، بلکه آسیبی روششناختی است که به سه خطای بنیادین منجر شده است:
۱. خطای روششناختی (اشتباه در انتخاب ابزار): نادیده گرفتنِ نظامِ پیشرفته و ذاتیِ نقد متن که خودِ سنت شیعه، قرنها برای بررسی گزارشهایش ابداع کرده است.
۲.خطای هستیشناختی (اشتباه در تشخیص ماهیت موضوع): خلطِ فاحش بین «خودِ متن مقدس» (مثل تورات و انجیل کنونی) با «گزارشهایی دربارهٔ یک واقعهٔ مقدس».
۳.خطای معرفتشناختی (اشتباه در درک چگونگی شکلگیری دانش): تقلیل یک «شبکهٔ به همتنیده از شواهد تاریخی، عقلی، قرآنی و اجتماعی» به «یک سند منفردِ قابل خدشه».
این نوشتار، با واکاوی این سه خطا، نشان خواهد داد که چرا چنین نقدهایی، حتی اگر با ادعای علمیگری همراه باشند، از پایه سست و گمراهکننده هستند. این نه یک مناظرهٔ کلامی، بلکه یک هشدار روششناختی است: حقیقتیابی، نیازمند آن است که پیش از به کار بردن چاقو، بدانیم چه چیزی را میبُریم. ۱۴۰۴/۹/۱۲
ادامه دارد
#نویسندگان_حوزوی_زنجان
@howzavian_zanjan