هدایت شده از پاکنویس
#صلح_تحمیلی و #رهبری جهانی که عاشق #سبک_هندی است.
🔸هر سال، در ماه مبارک رمضان و مقارن با روز تولد امام حسن مجتبی(ع)، رهبر جمهوری اسلامی ایران- که اکنون در راس تمام مجاهدان جهان، تیغ بر کف، از شش جهت، راه را بر سفاکان تاریخ بسته است- ساعاتی را به شنیدن و البته نقد اصولی و کارشناسی "شعر" میپردازد.
در این سالها، چه در طول سخنرانی ایشان در خلال این دیدارها و چه در زمان شعرخوانی شاعران، ایشان اگر بخواهند شاهد مثالی از گنجینهی شعر فارسی برای حرفهایشان بیاورند، بیشتر اشعار "بزرگان سبک هندی" مانند صائب تبریزی، طالب آملی و بیدل دهلوی و امثالهم را میخوانند. البته از اشعار دیگری نیز که در سایر سبکهای شعر فارسی سروده شده است نیز استفاده میکنند ولی گزینش ایشان از میان گنجینهی شعر فارسی، بیشتر مرواریدهای بیهمتای سبک هندی است.
تعریف سبک هندی مفصل است ولی چند نمونه از ابیات شاخص در این سبک را خدمت شما ارائه میدهم تا کنی متوجه ظرافت تعابیری مثل #صلح_تحمیلی در بیان حضرت آقا بشویم:
🔹از چشم نیمه مست تو یا یک جهان شراب/ ما صلح میکنیم به یک سُرمهدان شراب
در جهان شعری صائب کلمهی "صلح" -اگر در تقابل با واژهی "جنگ" نیامده باشد- بیشتر به معنای کوتاه آمدن است. یعنی از آنچه موجود است، بخش بسیار کوچکی را برگزیدن و به آن دلخوش بودن( به دلیل وجود یک مصلحت شعری). مثل راضی شدن به نوشیدن شراب به مقدار یک سُرمهدان، در حالی که تمام شرابهای عالم در دسترس اوست.( چون چشم یار که منبع مستی شاعر است، مست و نیمهبسته است و این شراب برای شاعر، به تمام شرابهای جهان ارجحیت دارد. حالا تناسب چشم و سرمه و سرمهدان و غیره هم بماند که شاهکار سبک هندی، همین تناسبهای ظریف است.)
در ابیات دیگر نیز، وقتی صائب، کلمهی صلح را به تنهایی میآورد، به همین معنی است. مانند:
🔹به بوی پیرهن از دوست صلح نتوان کرد/کجا فریب دهد جلوهی بهشت مرا
(نمیتوان از تمام وجود دوست، تنها راضی به بوی پیراهن بود، بنابراین به من حق بدهید که از وجود خداوند، تنها به جلوهی بهشت دل خوش نکنم.)
🔹نیست طول عمر را کیفیت عرض حیات/ ما به آب تلخ صلح از آب حیوان کردهایم
(جناب صائب در این بیت این اصل را بیان میکند که عرض زندگی از طول آن مهمتر است و توصیه میکند که به قول حافظ: در عیش خوش آویز، نه در عمر دراز! و تمثیلی که به کار میبرد این است که ما آب حیات را -که عامل و نماد عمر بلند است- با آب تلخ که همان شراب است و نماد عشرت زودگذر است، تاخت زدهایم. به عبارتی در این معامله، از آن کُل که ممکن است عُقَلا آن را توصیه کند، جزئی را برمیگزینیم که مطابق با شیوهی رندان است.)
🔹ز دولت صلح کن زنهار با امنیت خاطر/که در دنبال خواب امن باشد، چشم دولتها
(از تمام شئون خوشبختی، باید امنیت خاطر را برگزید. چرا که دولتمندان، حسرت یک خواب امن را میخورند.)
از این مثالها در اشعار شاعران سبک هندی بهویژه صائب فراوان است( البته با تفاوتهایی در معنی و منطق کلامی) که اگر فرصتی دست داد، شرح آن را نیز خدمت دوستان،به قدر وُسع، خواهیم داد. مسلم این است که ریشهی اینگونه تعابیر رهبر جمهوری اسلامی ایران را که پیش و بیش از آنکه سیاسی باشد، یک تعبیر ناب ادبیاست، باید در گنجینهی سخن بزرگان این سرزمین جستجو کنیم.
القصه...وقتی حضرت آیتالله خامنهای، ترکیب متناقضنمای "تحمیل صلح" را به کار میبرند، یک معنی آن این است که ملت ایران میتوانند چیزهای بزرگتری داشته باشند ولی صاحبان ظاهری قدرت جهان، میخواهند آن عظمت حقیقی را از ما بگیرند تا به واقعیتهای بیمقدار و معیّنی که آنها برای ما تعیین میکنند قانع باشیم و دَم برنیاوریم. در این صورت، #صلح_تحمیلی یعنی خسارت مطلق ملت ایران.
#ادامهها_دارد
#پژمان_اصلانی
هدایت شده از پاکنویس
#صلح_تحمیلی و #رهبری جهانی که عاشق #سبک_هندی است.
قسمت دوم(بیدل دهلوی)
۲-۱
عالیجناب، بیدل دهلوی(رضوانالله علیه) وقتی واژهی "صلح" را در شعر خود میآورد، معانی مختلفی را از آن استخراج میکند.
نمونههایی از این استفاده، در پایین شرح داده میشود:
🔹با جنون کن صلح و از تشویش پیراهن درآ
/ ورنه در پیش است با هر خار دامنگیر جنگ
صلح در این بیت در فضایی متناقض آورده شده است، "صلح با جنون!". بیدل، نتیجهی این صلح و در واقع تبعیت از "عقل سرخ" را کم شدن نزاعهای درونی و بیرونی با جهان میداند. شاخصهی آدم دیوانه، محکوم نبودن او به قضاوتهای جمعی و نادیده گرفتن عقل معاشاندیش است. لذا برهنه شدن از تعلقات و ترسها که نتیجهاش پایان یافتن جنگ با خارهای دامنگیر راه حیات است، مبارک است. به عبارتی صلح با جنون، آزادی را به ارمغان میآورد.
به قول صائب تبریزی:
دلِ آزاد من و گَرد تعلق؟ هیهات
بارها سیل تهیدست از این خانه گذشت
بیدل، در بیتی دیگر، به این معنیِ واژهی صلح اشاره میکند:
آخر از وضع جنون، عذر علائق خواستم
کرد با عریانیِ ما خاک دامنگیر، صلح
وقتی آدمی خود را از زیر یوق دستورات عقل مصلحتبین و ترسزده، رها میکند، دیگر برای حرکت در راه حیات، سبکبار میشود.
🔹در عدم بیخبر از خویش فراغی داریم
/صلح ما متهمِ نسبت اضداد مباد
معنی دیگر صلح در جهان بیدل، جمع بین پدیدهها حتی پدیدههای متضاد است. در نظر اول، فرد مجنون باید همهی اصول عقل را کنار بگذارد و جمع ضدّین را بپذیرد. آنگونه که منکر دوگانگیهای اصیل جهان مثل خیر و شر و دیو و ملِک و غیره باشد. چیزی که عقلانیت مدرن ترویج میکند نیز شکستن این قاعدهی ابتدایی و اساسی منطقی است. عقلانیت مدرن میگوید که برای حفظ عافیت ذلیلانهی زندگی، هرآنچه هست را باید پذیرفت و باید پذیرای همه حتی دشمن بود و در جهان همهچیز زیل رواداری افراطی قرار میگیرد. ولی بیدل با تایید جنون، نوعی "جنون هوشیاریانه" را تعریف میکند. که اگرچه چون حافظ، که میگوید: نهادم عقل را رهتوشه از می، ز شهر هستیاش کردم روانه، بیدل راه پیروزی بر جنگ جاری و هموارهی زندگی را جنون و سبکباری میداند، ولی هرگز خود را در سطح خوابزدگان تاریخ تقلیل نمیدهد.
در واقع صلح بین عدم و حیات که به ظاهر دو متناقض هستند، یعنی پیوستن به جریان "کلّ وجود" و فراغت از "رهزنان جزئی" آن. به عبارتی همانطور که اریکسون، روانشناس شهیر معاصر، غایت شکوفایی آدمی را پیوستن به جریان حیات و یکی شدن با آن میداند، بیدل در سطح بالاتر، عدم را نیز وارد ساحت وجودی خویش میکند و همانطور که نور در کنار تاریکی جلوه پیدا میکند، بیدل جلوهی وجود را در همراهی با عدم و نترسیدن و صلح با آن میداند.
🔹طراوت برده ام از آب و گرمی از دل آتش
/چو یاقوت از فسردن، انفعال صلح اضدادم
در این بیت، بیدل صلح بین اضداد را به گونهای دیگر بیان میکند. آدمی در سطح مُلکی خود همواره دستخوش تغییرات و نوسانات در حالات و روحیات است. بیدل این صلح را بین حالات ضد، حاصل انفعال درونی انسان و تسلیم او در مقابل جبر جهان خاکی میداند و خود را به یاقوتی تشبیه میکند که تا به ماهیت خود نرسیده و درگیر وجود خود است، باید آب و آتش فراوان و پی در پی ببیند. و به قول شهریار:
با عقل آب عشق به یک جو نمیرود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم
ولی بیدل وجود این تضادها را حاصل یکپارچه نبودن وجود بر اثر انفعال و افسردگی خویش در مقابل جبر وجود مُلکی آدمی میداند. چرا که این صلح بین آب و آتش( که از عناصر چهارگانهی کرهی خاک هستند) حاصل عدم پیوند آدمی با ملکوت خود است. ملکوتی که در آن تضادهای تعینات اول و دوم، باعث تشویش آدمی نمیشوند.
🔹عام شد رسم تعلق، شرم آزادی کراست؟/خلق را چون حلقه با هم داد این زنجیر صلح
مرحوم علامه جعفری تعبیر "زنجیرهای طلایی" را برای شرح برخی تعلقات انسان به کار میبرد. زنجیرهایی که برای گرفتارانشان گرانبها و مایهی مباهات هستند. این زنجیرها بر پای عامهی مردم برق نخوت میزند و شوق به این زنجیرها کافی است که دلهای پراکندهی آنها به هم بپیوندد. وقتی تعلق به جهان و جهانیان عام و عالمگیر میشود و حتی مثل یک آیین و رسم در میآید( چنانچه در جهان امروزی مثالهای فراوانی دارد) باید قهرمانی باشد که از این شرایط ننگین به تنگ آمده و در مقابل سیل تعلق، علَم آزادی را برافرازد و به گفتهی حافظ، سرحلقهی رندان جهان شود.