هدایت شده از مرکز تفقه علوم اسلامی
رویداد تخصصی مصباحالهدی- آیتالله میرباقری.mp3
زمان:
حجم:
43.76M
🌱
⭕️ پاسخگویی وحی به نیازهای امروز جامعه
⭕️ جایگاه عقل، تجربه و عرفان در نسبت با وحی
⭕️ نقش دین در سرپرستی و هدایت دانش، عقل، تجربهها، گرایشها و شهود ما
🎙 سخنران؛
آیتالله سید محمدمهدی میرباقری
⏰ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
⏺ سلسله نشستهای موسسه فقهی تربیتی مصباحالهدی
ارسال تنها با لینک کانال
📮 @feghhe_tarbiat_mesbah
💠 نسبت عاطفه و استدلال
بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از روحانیون کهگیلویه و بویراحمد
۱۳۷۳/۰۳/۱۷:
آن ماجرای عاشورا، فقط بیان یک خاطره نیست. بلکه بیان حادثهای است که - همانطور که در آغاز سخن عرض شد - دارای ابعاد بیشمار است. پس، یادآوری این خاطره، در حقیقت مقولهای است که میتواند به برکات فراوان و بیشماری منتهی شود. لذا شما ملاحظه میکنید که در زمان ائمّه علیهمالسّلام، قضیه گریستن و گریاندن برای امام حسین علیهالسّلام، برای خود جایی دارد. مبادا کسی خیال کند که در زمینه فکر و منطق و استدلال، دیگر چه جایی برای گریه کردن و این بحثهای قدیمی است! نه! این خیالِ باطل است. عاطفه بهجای خود و منطق و استدلال هم بهجای خود، هر یک سهمی در بنای شخصیّت انسان دارد. خیلی از مسائل است که باید آنها را با عاطفه و محبّت حل کرد و در آنها جای منطق و استدلال نیست. شما اگر در نهضتهای انبیا ملاحظه کنید، خواهید دید وقتی که پیغمبران مبعوث میشدند، در وهله اوّل که عدّهای دور آنها را میگرفتند، عامل اصلی، منطق و استدلال نبود. شما در تاریخ پیغمبر اسلام که مدوّن و روشن هم هست، کجا سراغ دارید که آن حضرت کسانی از کفّار قریش را که مثلاً استعداد و قابلیّت داشتهاند، در مقابل خود نشانده و برایشان استدلال کرده باشد که به این دلیل خدا هست، یا بهاین دلیل خدا واحد است، یا به این دلیل و استدلال عقلانی، بتهایی را که میپرستید، باطلند؟ دلیل و استدلال، زمانی کاربُرد دارد که نهضت پیشرفته است. در وهله اوّل، حرکت، حرکتی احساسی و عاطفی است. در وهله اوّل این است که ناگهان فریاد میزند: «نگاه کنید به این بتها و ببینید که اینها ناتوانند!» در وهله اوّل میگوید نگاه کنید که خدای متعال واحد است: «قولوالاالهالااللهتفلحوا.» به چه دلیل «لااله الاالله» موجب فلاح است؟ اینجا کدام استقلال عقلانی و فلسفی وجود دارد؟ البته در خلال هر احساسی که صادق باشد، یک برهان فلسفی خوابیده است. اما بحث سرِ این است که نبی وقتی می خواهد دعوت خود را شروع کند، استدلال فلسفی مطرح نمیسازد؛ بلکه احساس و عاطفه صادق را مطرح می کند. البته آن احساس صادق، احساس بی منطق و غلط نیست؛احساسی است که در درون خود، استدلالی هم دارد. اوّل توجّه را به ظلمی که در جامعه جاری است؛ اختلاف طبقاتی ای که وجود دارد و فشاری که «انداد الله» از جنس بشر و شیاطین انس بر مردم وارد میکنند، معطوف می سازد. این، همان عواطف و احساسات است. البته بعد که حرکت وارد جریانِ معقول و عادّی خود شد، نوبت استدلال منطقی هم میرسد. یعنی کسانی که دارای تحمّل عقلی و پیشرفت فکری هستند، به استدلالات عالی میرسند. ولی بعضی افراد هم، در همان درجات ابتدایی میمانند. در عین حال، معلوم هم نیست آنهایی که از لحاظ استدلال سطح بالاتری دارند، از لحاظ درجات معنوی هم، حتماً سطح بالاتری داشته باشند. نه؛ گاهی کسانی که سطح استدلالىِ پایینتری دارند، اما جوشش عواطفشان بالاست، ارتباط و علقهشان با مبدأ غیبی بیشتر و محبتشان نسبت به پیغمبر، جوشانتر است و به درجات عالی تری می رسند. قضیه اینگونه است.
در حرکتهای معنوی، عاطفه سهم و جای خود را دارد. نه عاطفه جای استدلال را میگیرد و نه استدلال میتواند به جای عواطف بنشیند. حادثه عاشورا، در ذات و طبیعت خود، یک دریاىِ خروشانِ عواطفِ صادق است. یک انسان والا، پاک، منوّر و بدون ذرّهای شائبه تردید در شخصیت ملکوتىِ والای او، برای هدفی که همه منصفین عالم در صحّتِ آن، که مبتنی بر نجات جامعه از چنگ ظلم و جور و عدوان است، متّفقند، حرکت شگرفش را آغاز میکند و میگوید: «ایها النّاس! انّ رسول الله، صلّی اللهعلیهوآله، قال: من رأی سلطاناً جائراً...(۱)» بحث سرِ این است. امام حسین علیهالسّلام، فلسفه حرکت خود را مقابله با جور قرار میدهد: «یعمل فی عبادالله بالاثم والعدوان.» بحث بر سرِ مقدّسترین هدفهاست که همه منصفین عالم آن را قبول دارند. چنان انسانی، در راه چنین هدفی، دشوارترین مبارزه را تحمّل میکند.
❇️ نکاتی پیرامون معاد جسمانی
استاد مفیدی
ذیل آیۀ شریفۀ «وَضَرَبَ لَنَا مَثَلا وَنَسِيَ خَلقَهُۥۖ قَالَ مَن يُحيِ ٱلعِظَٰمَ وَهِيَ رَمِيم، قُلۡ يُحيِيهَا ٱلَّذِي أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّة وَهُوَ بِكُلِّ خَلقٍ عَلِيمٌ» بود؛ وقتی آخوند ملاصدرا، صاحب اسفار رضواناللّهعلیه، ذیل تفسیرشان به این آیه میرسند، بیانشان با سایر مواضع دو جور میشود. کسانی که راجع به نظرات آخوند بحث کردهاند، این را میدانند. علی ای حال، آخوند اینجا یک جور صحبت دارند و در جای دیگری، فرمایش دیگری دارند. در یک کلمه، آیه میفرماید: «قُلۡ يُحيِيهَا ٱلَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّة»، روشن است که ضمیر «یحییها» به «رمیم» بر میگردد، ولو در آیۀ دیگری دارد: «قَادِرٌ عَلَىٰ أَن يَخلُقَ مِثۡلَهُم» در این آیه، کلمۀ «مثل» دارد، اما در آیه، مرجع ضمیر به خود «ها» بر میگردد. همینطوری که فرمودند، در یک کلمه، معاد جسمانی مورد اتفاق تمام ملیّین است. خود صاحب اسفار دارند؛ میگویند هر کسی الهی است و در خانۀ انبیاء و اوصیاء و ملل وحی است و به آنها اعتقاد دارد، اعتقاد به معاد جسمانی دارد. در این مشکلی نیست. کسانی باشند که روی فکر خودشان جلو بروند، ممکن است بگویند که معاد فقط روحانی است [اما نسبت به کسانی که درب خانۀ انبیاء و اوصیاء چنین نیست].
مرحوم حاج ملا هادی [سبزواری] رضواناللّهعلیه، در منظومه یا شاید در تعلیقاتشان بر شواهد الربوبیه، وقتی به معاد جسمانی میرسند، میفرمایند: شیخ الرئیس گفته است من با ابزار حکمی، با براهین علمیای که در دست دارم، معاد روحانی را میتوانم ثابت کنم اما معاد جسمانی را نمیتوانم ثابت کنم! بعد حاجی میگویند: این نه یعنی منکر معاد جسمانی است؛ «أمّا الشيخ رئيس المشائين، فإنه لم ينكر المعاد الجسماني حاشاه عن ذلك، إلاّ أنّه لم يحقّقه بالبرهان ، كما يظهر لمن نظر في إلهيّات الشفاء»3. یعنی ابنسینا خیلی اجل از این است که با اینکه مخبر صادق خبر داده است، معاد جسمانی را قبول نداشته باشد! بلکه قبول دارد و میگوید من به صورت برهانی، نمیتوانم ثابت کنم. زور برهانِ من، به اثبات معاد جسمانی نمیرسد؛ حاشاه عن ذلک؛ خیلی تعبیر عالیای است که مرحوم حاجی برای شیخ الرئیس دارند.
اما اینکه کیفیت آن، به چه صورت است، یکی همین آیۀ شریفه است؛ «يُحيِيهَا ٱلَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّة». نمیدانم سال نود و دو بود یا سال دیگری بود؛ در جلسات متعددی راجع به معاد جسمانی در همین جلسات بحث کردیم. همین بدن دنیوی محشور میشود؛ با خصوصیتی که عالم آخرت دارد. معاد جسمانی است، نه مادی بهمعنای مادی اینجا. این هم باز خلاف اعتقادات متدینین است. اگر معاد مادی بود، سیب در بهشت میپوسید. حرکت از لوازم ماده است. اما همان کسی که بهشت را قبول دارد و میگوید سیب را در آنجا میخوریم، نمیگوید سیب آنجا میپوسد. بلکه میگوید: ریخت سیب آنجا، ریخت عالم ماده نیست. معاد مادی غیر از معاد جسمانی است. این هم نکاتی است که در این بحث هست.
اساس عرض من این بود: بدنی که در آخرت میآید، غیر از آن بدن اختراعی صاحب اسفار است، توضیحاتی که عرض کردم، حتی با فرمایش آقا علی هم تفاوت داشت، این بود که بدن ما در این عالم سه بعدی است، بدن آن جا چهار بعدی است. این نکتۀ اصلی بحث ما بود. تا آدم نرود، نمیبیند. عالم آنجا، عالم احاطه بر زمان است. الآن که به من نگاه میکنید با یک بدن سه بعدی هستم. اما آنجا که به این بدن نگاه میکنید، یک موجود منبسط نود ساله میبینید. نه یک بدن پیر شدۀ در سن نود سال. بدن آنجا جامع همۀ عمر شخص است و لذا حضرت علیه السلام فرمودند: وقتی کتاب میگذارند و میگوید: «اقرء کتابک»، آیه شریفه میفرماید: «وَوُضِعَ ٱلكِتَٰبُ فَتَرَى ٱلمُجرِمِينَ مُشفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَٰوَيلَتَنَا مَالِ هَٰذَا ٱلكِتَٰبِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَة وَلَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحصَىٰهَاۚ وَ وَجَدُواْ مَا عَمِلُواْ حَاضِرا». در تفسیر برهان هست، حضرت علیه السلام ذیل این آیه فرمودند: نه یعنی عکس و تصویر، بلکه خود همان صحنه و خود همان زمان، حاضر است. چون عالم احاطه بر زمان است و لذا یک بدنی است که هر کاری انجام داده را نشان میدهد؛ با آن خصوصیاتی که آن عالم دارد. «وَ قَالُواْ لِجُلُودِهِمۡ لِمَ شَهِدتُّمۡ عَلَيۡنَاۖ»5؛ ما در دنیا یک عمر رفیق بودیم، حالا در اینجا میخواهید علیه ما شهادت بدهید؟! «قَالُواْ أَنطَقَنَا ٱللَّهُ ٱلَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيۡء»؛ آن روز هم میتوانستیم کلی حرف بزنیم. اما بهخاطر حِکمی که خداوند متعال داشت، دار حجاب بود. حالا در صحنهای آمدهایم که «أَنطَقَنَا ٱللَّهُ ٱلَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيۡء»؛ حالا دیگر به این صورت است. مراتبی که در کمال پیش میآید …؛ مثلاً زمان ظهور حضرت صلوات اللّه علیه، اصلاً کل عالم به یک درجهای از کمال ارقی رسیده است. در روایت هست؛ حضرت علیه السلام فرمودند: زمان ظهور حضرت، اگر یک منافقی حتی در دل سنگی مخفی شود، مؤمن که رو به روی سنگ میرسد، سنگ به سخن میآید. میگوید: «فی بطنی منافق فاقتله». یعنی سنگ به سخن میآید. یعنی مرتبهای میشود که «أَنطَقَنَا ٱللَّهُ ٱلَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيۡء».
📚http://amafhhjm.ir/wp/almobin/Amafhhjm/q-tfs-050-000-bahth/q-tfs-050-000-bahth-02-hadith-219-1403-tawhid-069.html
ارائه کننده: حجت الاسلام و المسلمین دکتر رضا برنجکارصوت نشست علمی نقد کتاب وجودشناسی و معناشناسی اسما و صفات الهی - 06-10-1403.mp3
زمان:
حجم:
29.28M
💠📣 صوت نشست علمی نقد کتاب "وجودشناسی و معناشناسی اسما و صفات الهی"
🔷 با همکاری انجمن کلام اسلامی حوزه و پژوهشگاه قرآن و حدیث
ارائه کننده:
🎤✍️ حجت الاسلام و المسلمین دکتر رضا برنجکار
(مولف کتاب و رئیس پژوهشگاه قرآن و حدیث و رئیس انجمن کلام اسلامی حوزه)
📚 ناقدین:
🎙 حجت الاسلام و المسلمین عبدالرحیم سلیمانی بهبهانی
(استادیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)
🎙 دکتر علی الله بداشتی
(استاد دانشگاه قم)
🗓 تاریخ برگزاری : پنجشنبه ۶ دی ماه ۱۴۰۳
🌐 اطلاع رسانی اخبار و برنامه های انجمن کلام اسلامی حوزه 👇
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
🆔@Islamic_theology
فلسفه تابع وحی
جلسه 31 شرح توحید صدوق- استاد مفیدی مُقْتَدِرٌ بِالْآلَاءِ وَ مُمْتَنِعٌ بِالْكِبْرِيَاءِ وَ مُتَمَ
در نسبت وجودشناسی میان ذات و صفات سه دیدگاه کلی وجود دارد: زیادت، عینیت و نیابت. استاد مفیدی دیدگاه دیگری را مطرح می کنند 👆
📜عرفان نظری
برگرفته از پرسش از حکیم ص ۲۳
سوال : آیا پرداختن به عرفان نظری در علوم حوزوی، نیاز روز و جامعه و پاسخ دهنده به شبهات امروز است ؟
🔰جواب
👤 علامه مصباح یزدی رحمه الله
پرداختن به عرفان نظری بدون اهتمام به کتاب و سنت و عرفان عملی برخاسته از آنها توصیه نمی شود؛ چون چنین کاری نه تنها نیاز جامعه را برآورده نمی سازد، بلکه نیاز فرد را نیز پاسخگو نخواهد بود.
🔹نظرات فلسفی آیت الله مصباح🔹
@PhilosophyofAyatollahMesbah
هدایت شده از مهدی عبداللّهی
💢 خطاهای مشهور در معرفتشناسی فلسفی
✍🏻 در طول تاریخ، با اصولی مسلّم از فلسفه روبرو هستیم که پیامدهای منفی بسیاری دارد. اصلاح این خطاها میتواند باعث انقلاب در معرفتشناسی شود.
🔻این اصلاح، آثاری دارد از جمله:
▫️انتقال معرفتشناسی از ذهنگرایی و ایدئالیسم به واقعگرایی و رئالیسم
▫️افزایش توان بشر برای پاسخگویی به برخی شبهات معرفتشناسی مثل سفسطه و وجود اذهان دیگر
▫️نزدیک شدن بشر به معرفت شناسی وحیانی
🔻این خطاها عبارتند از:
1️⃣ تعریف معرفت به صورت
2️⃣ برابر دانستن علم با باور
3️⃣ تعریف صدق به تطابق صورت با خارج
4️⃣ قرینهگرایی در مقام توجیه معرفت
🌐https://sobhanimt.com
📲@mtsobhanii
هدایت شده از مهدی عبداللّهی
⭐️ نقدی بر سخنان استاد #محمدتقی_سبحانی
🖌 مهدی عبداللّهی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جناب حجت الاسلام دکتر محمدتقی سبحانی پیش از این نیز انتقاداتی بر دستگاه معرفتشناسی فلسفه اسلامی ایراد فرموده بودند که نگارنده برخی از آنها را پاسخ گفت (اینجا)
اکنون نیز بار دیگر مدعای خویش را این چنین فرمودهاند که «در طول تاریخ، با اصولی مسلّم از فلسفه روبرو هستیم که پیامدهای منفی بسیاری دارد. اصلاح این خطاها میتواند باعث انقلاب در معرفتشناسی شود.»
🔻این خطاها به گفته ایشان عبارتند از:
1️⃣ تعریف معرفت به صورت،
2️⃣ برابر دانستن علم با باور،
3️⃣ تعریف صدق به تطابق صورت با خارج
4️⃣ قرینهگرایی در مقام توجیه معرفت.
1️⃣ در خصوص اشکال اول، پیش از این نیز فرموده بودند: «هیچ دلیل روشنی برای وجود «صورت» به عنوان واسطه معرفت، در دست نیست و ادلهای که برای این موضوع آوردهاند، محل تامل و اشکال است.»
🔆 نقد: بنا بر معرفت شناسی اسلامی، معرفت همان مطلق علم و آگاهی است که در اولین و مهمترین انقسام، به حضوری و حصولی تقسیم میشود. این تقسیم یک تقسیم عقلی و دایر بین نفی و اثبات است: هر شناختی از یک معلوم، یا به واسطه حاکی است یا بی واسطه حاکی. به بیان دیگر، گاه خود واقعیت معلوم نزد شخص عالم حاضر است، مانند احساس گرسنگی یا احساس شادی و درد که به آن شناخت حضوری میگویند. گاه نیز آگاهی ما از یک معلوم، با واسطه صورت ذهنی آن است و ما از طریق این صورت و به جهت حکایتگریاش از آن معلوم، بدان شیء علم داریم که به آن شناخت حصولی میگویند. پس علم به هر معلومی یا باید حضوری باشد یا حصولی. در نتیجه اگر به چیزی علم حضوری نداشتیم و خود واقعیت آن نزد ما حاضر نبود، تنها راه علم به آن، معرفت با وساطت صورت ذهنی است. و دست بر قضا اغلب معرفتهای ما به ویژه معرفت به امور بیرون از خود فاعل معرفت از این نوع میباشند.
کجای این دلیل روشن نیست و چه اشکالی بر آن وارد است؟!
✅ با این بیان، هویت رئالیستی فلسفه اسلامی نیز به روشنی عیان میشود. فلسفه اسلامی برخلاف فلسفههای مدرن، یک فلسفه رئالیستی و مخالف ایدهآلیسم و سوبژکتیویسم است. درست به همین جهت بود که فیلسوف بزرگ معاصر حضرت علامه طباطبایی عنوان کتاب مهم خود را اصول فلسفه رئالیسم نامید.
2️⃣ از تعریف بالا، میزان اعتبار اشکال دوم نیز روشن شد. فیلسوفان اسلامی هرگز علم را با باور یکی نداستهاند، بلکه چنان که اشاره کردیم، مقصود ایشان از علم، معنای عام آن است که مطلق شناخت، معرفت و آگاهی را شامل میشود و به همین جهت در نخستین تقسیم به علم حضوری و حصولی تقسیم میشود. روشن است که باور قابل تقسیم به حصولی و حضوری نیست.
شاید ایشان در این اشکال، نظر به تعریف معرفتشناسی غربی معاصر داشتند که آن را به «باور صادق موجه» تعریف میکنند، اما روشن است که این تعریف متعلق به سنت اسلامی نیست، و معرفتشناسان و پژوهشگران فلسفه اسلامی بر آن خرده گرفتهاند.
3️⃣ از بیان نخست، پاسخ اشکال سوم ایشان نیز روشن است. چنان که گفتیم در علم حصولی خود واقعیت معلوم نزد ما حاضر نیست، بلکه امری به نام صورت ذهنی در نفس ما تحقق دارد که خاصیت آینگی دارد و محکی خود را نشان میدهد. بله در مرحله بعد مسئله دشوار مطابقت مطرح است. اما اگر کسی وجود صورت در معرفت بشری را انکار کند، باید اصل علم حصولی را که اکثریت قریب به اتفاق علوم ما به عالم خارج را تشکیل میدهد، نفی نماید! و در این صورت، یا باید همه معرفتها را حضوری بداند! شما که منکر وجود صورت در فرآیند معرفت هستید، آیا به این نتیجه ملتزم هستید یا راه حل دیگری دارید؟ و اگر ناچار به پذیرش صورت ذهنی (اعم از تصور و تصدیق) و علم حصولی هستند، در چیستی صدق کدام دیدگاه را میپذیرید؟ اگر نظریه مطابقت را ناتمام میدانید، انسجامگروی، نظریه پراگماتیستی یا کدام دیدگاه را صحیح میدانید؟
👇👇👇
هدایت شده از مهدی عبداللّهی
👆👆👆
4️⃣ در خصوص اشکال چهارم نیز باید عرض کرد، قرینهگرایی دیدگاهی در نسبت عقل و دین در معرفتشناسی دینی و فلسفه دین است، نه دیدگاهی در باب توجیه.
شاید مقصود ایشان از قرینهگرایی، همان مبناگروی است. چون در معرفتشناسی معاصر در خصوص عنصر سوم معرفت، یعنی توجیه دیدگاههای مختلفی وجود دارد که دیرپاترین آنها همان مبناگروی (Foundationalism) است. نگرش فیلسوفان اسلامی را نیز میتوان تقریری خاص از مبناگروی دانست. مستشکل باید به طور روشن بفرمایند چه اشکالی بر منباگروی دارند و اگر آن را ناتمام میدانند، از میان دیدگاههای دیگر همچون انسجامگروی، وثاقتگروی، نظریه علّی و معرفتشناسی فضیلتمحور کدام نگرش را قبول دارند یا شاید ایشان معرفت را اساسا نیازمند موجهسازی نمیدانند.
در هر صورت، باید به طور روشن دیدگاه خود را در معرفتشناسی عام درباره توجیه معرفت و نیز در معرفتشناسی دینی روشن فرمایند که معتقد به عقلانیت گزارههای دینیاند یا ایمانگروی (در مقابل قرینهگروی) را برحق میدانند.
❌ در خاتمه اعلام میدارم که مباحث دقیق فلسفی به ویژه معرفتشناسی نیازمند گفتگوهای مستقیم و رودررو است تا در لابهلای گفتگوها و تضارب دیدگاهها، بر مواضع اختلاف و نقاط باریک اندیشهها روشنایی افکنده شود. باشد که از این رهگذر مسیری به حقیقت گشوده شود چنان که مولی الموحدین فرمودند:
«اِضرِبُوا بعضَ الرأيِ ببعضٍ يَتَوَلَّدْ مِنهُ الصَّوابُ.» (غرر الحكم، ح2567)
●➼┅═❧═┅┅───┄
✍️ مهدی عبداللهی
🆔 @MAbdullahi
❇️مطلب فوق را برای استاد سبحانی فرستادم، پاسخ ایشان را در ادامه👇 مطالعه بفرمایید.
با تشکر از بازارسال یادداشتی که به نقد یک عکس نوشته از بنده که حاصل دهها جلسه بحث علمی بوده است، پرداخته اند.
این عزیزان ظاهرا بنا ندارند از آموختههای کلیشهای فلسفه بیرون بیایند و در برابر هر نقد و بحثی، همان مدعیات را بار دیگر تکرار می کنند. همین پیشفرضهاست که اجازه نمی دهد به مواضع نقد توجه کافی مبذول دارند. مستحضرید که به همه این مطالب در جای خود به تفصیل پرداخته ایم که باید مراجعه کرد و بدون تعصب و با ذهنی فراخ و سینهای گشوده مورد توجه قرار داد.
فقط در مورد اشکال اول نکتهای را یادآور می شوم و تفصیل این مطالب را به اصل مباحث ارجاع می دهم. همین یک نمونه مشتی است نمایانگر یک خروار.
برای اثبات صورت در علم حصولی، حصر عقل در وساطت حاکی و عدم حاکی را مطرح کرده اند، که در این حصر عقلی فعلا بحثی نیست، سخن در یک ادعای بی دلیلی است که پس از این حصر افزوده می شود که « درهر گونه معرفت حضوری(بدون واسطه حاکی) باید معلوم با عالم متحد باشد» و نتیجه می گیرند که در علم به معلوماتی که متحد با نفس انسان نیست، لاجرم باید حاکی و صورتی در کار باشد. اما آن پیش فرض نه تنها اثبات نشده است، بلکه کسان بسیاری و از جمله شیخ اشراق آن را قبول ندارند. شیخ اشراق بر این باور است که در علم به مشهودات حسی، نفس بدون هیچ واسطه صورت، به معلوم علم مستقیم پیدا می کند. بنابراین کسی که مدعی است در علم حصولی، واسطه صورت لازم است، باید امتناع ادراک معلومات خارجی بدون واسطه صورت را اثبات کند و چنین مطلبی به اثبات نرسیده و آقایان مصادره به مطلوب کردهاندو یا بدیهی پنداشته اند.
وانگهی، این عزیز توجه نکرده است که اگر اثبات وساطت صورت بدین سادگی با یک حصر عقلی ممکن می شد، بزرگان فلسفه به دنبال ادله گوناگونی چون انطباع کبیر در صغیر، ادراک عدم مطلق و ... نمی رفتند.
خوب است امثال جنابعالی که براین امور واقف هستید، با روشنگری بیشتر برای نسل جوان، تفکر عقلی حوزه را از انسداد دهشتناکی که بدان دچار شده است بیرون آورید
طرفه آن که گمان می کنند که با نامگذاری یک کتاب به نام رآلیسم، می توان مسمای آن را هم رآلیستی دانست. در جای خود اثبات کرده ایمکه فلسفه مصطلح اسلامی با پذیرش وجود ذهنی به یک ایدآلیسم بیپایان تن داده است و راهی جز تغییر پارادایم معرفت شناختی خود ندارد.
موید و محفوظ باشید