هدایت شده از ارتباط موثر
📄یک داستان، یک درس
در مدرسه یک دهکدهی کوچک معلم از دانش آموزان خواست تا تصویری از چیزیکه برایشان بسیار با ارزش است را بکشند.
او با خود فکر میکرد که این بچههای فقیر حتما تصویر خوراکی، و یا انواعی از نداشتههای خیالی خود را میکشند.
وقتی یکی از بچه ها نقاشی ساده و کودکانه خود را تحویل داد,معلم شوکه شد.
او تصویر یک دست را کشیده بود. ولی این دست چه کسی بود؟
یکی از بچه ها گفت من فکر میکنم این دست خداست که بما غذا میرساند. دیگری گفت که این دست کشاورزی است که گندم میکارد....
معلم بالای سر آن کودک رفت و از او پرسید این دست چه کسی است؟
کودک در حالیکه خجالت میکشید گفت:خانم، این دست شماست.
معلم بیاد آورد که از وقتی این کودک پدر و مادرش را از دست داده بود به بهانههای مختلف پیش او میآمد تا خانم معلم دست نوازشی بر سر او بکشد....
گفتهاند:
ایمان داشته باش که کوچکترین محبتها از ضعیفترین حافظهها پاک نمیشود.
@ertebatmoaserdini
#اخلاق_معاشرت
#ارتباط_موثر
#مهربانی
.
هدایت شده از تبلیغ نیوز | TablighNews
16.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 #ببینید | معلم عزیزم روزت مبارک
🌀 کاری از گروه تبلیغی هنری #کافهموشن
🔹 تولید شده در اداره فضای مجازی، هنر و رسانه دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان
🔻 #تبلیغ_نیوز مرجع رسمی اطلاع رسانی دفتر تبلیغات اسلامی:
🔺 @tablighnews
هدایت شده از دفتر آیت الله العظمی مظاهری
💠 هیچ عبادتی بالاتر از معلّمی نیست
#عکس_نوشته
🆔 @almazaheri
🔳 زندگی یعنی...
گفتهاند:
زندگی عمر کردن نیست،
بلکه "رشد" کردن است
عمر کردن کاری است که از همهی حیوانات برمیآید.
اما رشد کردن هدف والای انسان است،
که عدهی معدودی میتوانند ادعایش را داشته باشند.
@ertebatmoaserdini
#مهارت_آموزی
#توانمند_باشیم
.
🔵 گوش دادن برای یک مدیر
گوش دادن برای یک مدیر ضروری است و حتی قبل از اینکه با یک کارمند مشغول صحبت شوید شروع می شود.
مدیریت کارکنان با گوش دادن شروع می شود، و گوش دادن قبل از اینکه انتظار داشته باشید(قبل از هر مکالمه) شروع می شود.
ما گوش دادن را به عنوان چیزی که بین شروع و پایان یک مکالمه اتفاق می افتد در نظر می گیریم یعنی: توجه کردن، برقراری ارتباط چشمی، یادداشت برداری و عدم صحبت کردن به صورت همزمان با طرف مقابل. اینها همه بخش هایی از مجموعه مهارت های گوش دادن هستند که باید آنها را تمرین کنید.
به گفته دایان شیلینگ، متخصص هوش هیجانی، مهارت گوش دادن شامل باز نگه داشتن ذهن و عدم نتیجه گیری سریع قبل یا در حین مکالمه می شود.
@ertebatmoaserdini
#گوش_دادن_فعال
#ارتباط_موثر
#اخلاق_معاشرت
.
هدایت شده از ارتباط موثر
16.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رهبر مهربان و حکیم(دام عزه):
«اقیانوس را به موج آوردن کار ساده ای نیست؛ اینها اقیانوس را به موج آوردند.»
🌹پرواز تا بهشت
لحظاتی از دیدار صمیمانه خانواده شهدای مدافع حرم
https://www.instagram.com/tv/CP1NMPQgiM8/?utm_source=ig_web_copy_link
شعر مادر شهید:
سر که زد چوبه ی محمل ، دل ما خورد ترک
غربتش ریخت به زخم دل عشاق نمک
آنقدر داغ عظیم است که بر دل شده حک
سر زینب به سلامت ، سر نوکر به درک
📌یادمان هست، که ما مدیونیم؟
سلام و درود خدا بر مادران و همسران و فرزندان شهداء
@ertebatmoaserdini
#من_ایرانی_ام
#فرشتگان
#عزت_نفس
#افتخار
#معنویت
#مهربانی
#زندگی_عاشقانه
.
یک داستان، یک درس
من فقط معلم نیستم
مریم صیاد آموز
لنگان لنگان داشتم تو خیابون راه میرفتم که یه خانم مودب و شیک پوش بهم نزدیک شد ازم پرسید : شما آقای نصیری هستین؟
گفتم : بله
گفت : من شاگرد شما بودم ، دبیرستان توحید، یادتون میاد؟
با اینکه قیافش اشنا بود ، گفتم :
نه متاسفانه،آخه من خیلی دانش آموز داشتم .
و بعد ادامه دادم : خب مهم نیست شما خوبید خانم ؟
گفت : بله ممنون استاد،
من شیمی خوندم و تا دکترا ادامه دادم البته نه اون سالهای جنگ دکترامو چند سال بعد گرفتم و در حال حاضر محقق هستم.
آقای نصیری ، "سماک بحری" هستم یادتون اومد؟
از شنیدن حرفاش خیلی خوشحال شدم وقتی کمی دقت کردم ،شناختمش ،آره خودش بود
اتفاقا خیلی دلم میخواست از احوالش با خبر بشم و حالا دیده بودمش که فرد موفقی شده بود ،
یه هو رفتم به بیشتر از بیست سال پیش . اون موقع ها با اینکه انقلاب شده بود و مدارس تفکیک شده بود؛ به علت کمبود دبیر بعضی از دبیران مرد مدارس دخترانه تدریس میکردند .
من هم اون وقتها به دانش آموزان دختر جبر درس میدادم، یادم اومد این دختر چند جلسهای که صبحها من کلاس داشتم دیر سر کلاس میاومد و من هم همیشه دعواش میکردم و بدون اینکه چیزی بگه میرفت سر جاش.
من هم کلی عصبی میشدم و به خاطر نظم کلاس، سریع درسو ادامه میدادم .
چند بار میخواستم واسه دیر کردش به مدیر بگم ولی یادم میرفت تا اینکه یه روز زنگ اخر تو کلاس بغلی ، آخرین نفری بودم که از کلاس میرفتم بیرون یه هو همین دانش آموز "سماک بحری" رو دیدم که به دیوار راهرو تکیه داده و تو چشماش پر از اشکه .
پرسیدم :سماک چی شده؟
با بغضی که تو گلوش بود جواب داد: پام پیچ خورده آقا حالا نمیدونم چه جوری برم خونه؟
یه هو گفتم : بیا من میرسونمت
اون وقتها یه ماشین پیکان داشتم که هرکسی نداشت
جواب داد : نه آقا خونمون دوره
گفتم : اشکالی نداره میرسونمت ، میتونی تا ماشین یه جوری بیای؟
درحالی که برق خوشحالی تو چشماش موج میزد گفت:بله آقا
بالاخره هر جور بود خودشو تا ماشین رسوند من هم که طبعا عذر داشتم و نمیتونستم دستشو بگیرم ، بلاخره به سمت خونه اش حرکت کردیم وقتی آدرس میداد تازه متوجه شدم خونهاش خارج از شهر و در یکی از دهات اطراف قرار داره. وقتی رسیدیم سر یه جاده خاکی گفت : آقا تو همین جاده است دیگه خودم میرم ممنون. گفتم : نه چه جوری میخوای بری میرسونمت
همینطور که میرفتیم چون راه خیلی طولانی شد ازش پرسیدم : این مسیر رو با کی میای بری مدرسه ؟
گفت: با هیشکی آقا، پیاده میام تاسر خیابون ۵ صبح بلند میشمِ اما خب گاهی بارونو باد باعث میشه کمی دیر برسم
داشتم دیوونه میشدم این همه راهو این دختر پیاده میاومد !!!!.
خلاصه رسیدیم خونشونُ یه خونه روستایی دیدم که از امکانات اون زمان هم خیلی چیزها کم داشت.
به سختی رفت بالا و گفت : بفرمایید
صدای پیر مردی از تو اتاق شنیده شد که پرسید: طاهره کیه ؟
دانش آموزم جواب داد : آقا معلممه
پیر مرد اصرار کرد که برم بالا و یه چای بنوشم.
من هم رفتم و بعد از سلام و احوال پرسی
پیرمرد که فهمیدم پدر طاهره دانش آموزم بود گفت: آقا معلم این دختر همه زندگی منه، الان دوساله مادرشو از دست داده منم مریضم، هم تو مزرعه کار میکنه هم تو خونه به دوتا برادرهای کوچیکشم میرسه ، میگم دختر نمیخواد درس بخونی راه به این درازی چه کاریه آخه ولی هی اصرار میکنه میخوام درس بخونم آه ببینین الان شما رو تو درد سر انداخته...
گفتم : این چه حرفیه در حالی که با بغضی که گلومو گرفته بود به زور چایی که طاهره آورده بودو میخوردم گفتم: ببخشید من دیگه باید برم.
تمام راهو که بر میگشتم گریه کردم پیش خودم گفتم من فقط یک معلم نیستم؛
من باید بیشتر از اینها از حال دانش آموزم با خبر باشم.
از اون روز به بعد بهش زنگهای تفریح کمک میکردم چند تا کتاب بهش دادم و دیگه دعواش نکردم اینها تنها کاری بود که از دستم بر میاومد .
حالا اون با وجود تمام مشکلات اینقدر موفق شده بود و من بهش افتخار میکردم ،همینطور که لبخند میزدم، نگاش میکردم که یه هو از گذشته بیرون اومدم چون صدام زد: آقای نصیری .....
و ادامه داد : خیلی خوشحال شدم دیدمتون من هیچ وقت محبتهایی که به من کردین رو فراموش نمیکنم
گفتم : خواهش میکنم من افتخار میکنم که چنین شاگردی داشتم.
خداحافظی کرد و در حالی که ازم دور میشد پیش خودم گفتم : امیدوارم معلمهای امروزی هم بدونند که فقط یک معلم نیستند....
@ertebatmoaserdini
#ارتباط_موثر
#همدلی
#اخلاق_معاشرت
#مهربانی
#قضاوت
#مسئولیت_پذیری
.
💐شور یک گیاه در وسط زمستان، برای مقاومت و شکفتن بهاری از تابستان گذشته نمیآید، با امید به بهاری است که می داند، فرا میرسد.
گیاه در سختی و تلخی روزهایى که رفته، نمی ماند و به آن نمیاندیشد؛ بلکه به روزهایى میاندیشد که میآید،
اگر باور افراد به آمدن بهار زندگی بخش انسانیت، از جنس ایمان واقعی باشد، در ناملایمات مقاوم و استوار به امید شکفتن و آمدن بهار می ماند و چشم و دلش به آینده امیدبخش روشن است...
@ertebatmoaserdini
#امید
#معنویت
#مثبت_نگری
#او_خواهد_آمد
.
هدایت شده از باشگاه خبرنگاران جوان
11.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بدون تعارف با معلمی که به کودکان کارِ اتباع افغانستان و پاکستان درس میدهد
🆔 @YjcNewsChannel