eitaa logo
دوتا کافی نیست
48.3هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
1.9هزار ویدیو
36 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۲۵۶ بنده سال ۹۲ با همسرم به‌صورت سنتی آشنا شدیم و بعد از ۶ ماه ازدواج کردیم. من چون علاقه‌ای به گناه‌ها و بریز و بپاش‌های الکی عروسی نداشتم و از طرفی همسر و خانواده‌شان تمایل داشتند مراسم عروسی داشته باشیم ایشان دانشجو بودند و بیکار، من در مدرسه غیرانتفاعی معلم بودم. وقتی خواستگاری بنده آمدند، خیلی تفاهم داشتیم، هر چیزی میخواستیم بگوییم با هم میگفتیم و بعد یهو خنده‌مان میگرفت. من با کارم مشغول بودم و پرتلاش جلو می‌رفتم، ایشان هم که تا آن روز به زندگی مشترک جدی نگاه نکرده بود(فکر کنم الان هم نگاهش خیلی تغییر نکرده😉)، بازی‌ بازی وارد فاز جهاز و این‌ها شدیم. من که خیلی جدی هستم و جدی گرفته بودم، از بهترین جاهای شهر وسایلم را تکمیل کردم و همه جهازم را بدون ذره‌ای فشار به خانواده خودم تهیه کردم. همسرم هم پنج تکه بزرگ را آورد و رفتیم توی خانه ۴۰ متری که پول پیشش را هم من دادم. البته خواهر بزرگ‌ترم خیلی حامی من بودند که واقعاً ازشون ممنونم دیدم طایفه همسرم قصد عروسی گرفتن دارند و من هم که نه اینکه مخالف باشم، علاقه‌ای نداشتم، به‌خصوص که حرف و حدیث‌های این مراسم‌ها زیاد است،از خدا خواستم کاری کند. درست روز قبل عقد ما، یکی از اقوام همسرم فوت کردند و ما از خدا خواسته راهی مشهد شدیم، و زیر سایه امام رضا (ع) زندگی مشترک‌مان شروع شد. همسرم هر کاری که روزی حلال داشت انجام می‌داد تا چرخ زندگی ما بچرخد، اما سخت می‌گذشت. گاهی برای سرکار رفتن تا زانو توی برف می‌رفتم و کفش‌هایم سوراخ بودند، اما به همسرم چیزی نمی‌گفتم تا ناراحت نشود. همسرم چندین بار حقش را ندادند و بالا کشیدند. بخشی از حقوقم را صرف پس‌انداز و قسمتی را هم برای اجاره می‌دادیم. دیدم این‌طور نمی‌شود، طلاهایم را آوردم و به همسرم گفتم همه را بفروش و بگذار بانک باهاش وام بگیریم تا بتوانیم خانه بخریم. ایشان هم خیلی استقبال کرد.😂 دو سال از زندگی مشترک ما می‌گذشت و ایشان هر کاری کرد، یک شغل مناسب پیدا نکرد. چشم‌هایش خیلی ضعیف بودند و شاید به این دلیل استخدام نمی‌شد. فشار اقتصادی از یه طرف و تیکه‌ و کنایه‌های جاری و مادرشوهر و خواهرشوهر واقعاً من را تا مرز طلاق بردند اما مادرم اجازه این کار را به من نداد. ناگفته نماند که همسرم هم بی‌نهایت سرد و بی‌تفاوت برخورد می‌کرد و وسط مانده بود و اصلاً احساسی بروز نمی‌داد که من تازه‌عروس جوان دل‌خوش به زندگی شوم اما شانس من این بود که خانواده گرمی داشتم که تنهام نمی‌گذاشتند و ازطرف دیگر خدا خیلی حواسش به من بود. دیدم نمی‌شود، خودم را با کار و خانواده خودم مشغول کردم و هر چیزی را که از زندگی سردم می‌کرد کنار زدم. تا اینکه یه ماه رمضان طاقتم تمام شد، رو کردم به عکس حرم امام رضا و گفتم: این رسمشه؟ من نخواستم گناه کنم، اومدم پابوست، این رسمشه؟ دستم رو خالی گذاشتی؟ شوهرم موقعیت اجتماعیش به من نمی‌خوره، هر شب باید با گریه بخوابم؟ با گریه خوابم برد. چندوقت بعد یه کار خیلی خوب برای همسرم پیدا شد، یعنی برای خودم بود که انصراف دادم و همسرم را معرفی کردم. وقتی فیش اولین حقوقش را دیدیم باور نمی‌کردیم، هی نگاه می‌کردیم و هی خدا را شکر می‌کردیم. خلاصه، موقعیت اجتماعی همسرم با پدری امام رضا عجیب عوض شد و شد باعث افتخارم، و مشکلات اقتصادیمان هم حل شد. تا اینکه اقدام برای بارداری کردیم، نشد تا ۳ سال، که کار من شده بود گریه و غصه. گذشت تا یه مامای خیلی خوب معرفی کردند و با راهنمایی‌های ایشان دوقلو باردار شدم و خدا رحمتش رو هزاران برابر بهم داد، البته هدیه‌های حضرت عباس هستن. با اینکه اقوام و خانواده چندین بار خواب دیده بودند که باید اسم بچه عباس باشه، من اعتنا نکردم و تو شناسنامه عباس گذاشتم، اما پیش خودمون یه اسم دیگه با خواهرش ست کردم. خدا شاهده از وقتی اسمش رو عوض کردم بچه دیگه نشنید چون نارس بودن و پسرم به محض تولد به‌خاطر مشکل ریه بستری بود، سنجش شنوایی نگرفتن و گفتن دوماهگی بیارینشون. دخترم آرام بود، من فکر می‌کردم شاید مشکل داره، اما پسرم از بدو تولد شلوغ‌کار و بلا و تیز بود، سریع به سمت صدا می‌چرخید. اما وقتی اسمش رو تو یک و نیم ماهگی عوض کردم دیگه نشنید، منم متوجه نشدم تا بردیم سنجش. اونجا معاینه‌ش کردند، دیدم هی مجدد چک می‌کنن، رنگم پرید و دست و پام بی‌حس شد. پزشک متوجه شد، بچه رو ازم گرفت گفتم چی شده؟ گفت: «فکر کنم دستگاه خرابه، درست نشون نمی‌ده، ولی بچه‌ی شما کاملاً ناشنواست.» اصلاً انتظار نداشتم، شوک عجیبی بهم وارد شد، چشم‌هام سیاهی رفت، دیگه... تمام دکترهای شهرمون که چک شنوایی انجام میدن رفتیم، همه تأیید ناشنوایی دادن ادامه👇 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۲۵۶ یکی از اقوام دیدم، بهم گفت: چته؟ چرا این‌طور شدی؟ از بس قبلاً پرانرژی بودم، حالا شادابی از چهره‌ام رفته بود. خودم سزارین شده بودم، بچه‌ ناشنوا بود، به حدی گریه کرده بودم، هر کس می‌دید می‌فهمید یه چیزی رو دارم پنهان می‌کنم. همسرم گفت: به کسی نگو تا ببینیم چکار کنیم مدام «کاشت حلزون» و این مشکل رو در گوشیم جستجو می‌کردم، اما همش ناامیدی بود که پمپاژ می‌شد. خلاصه، همون‌ فامیلمون بهم گفت: برو درِ خونه‌ی حضرت عباس، فقط اون می‌تونه حلش کنه خواهرم یکی از همکارای پزشکش که خیلی ماهر بود در بحث شنوایی معرفی کرد که بریم پیشش، ببینیم چکار باید بکنیم. ته دلم راضی نمی‌شد که پسرم ناشنواست پشتِ در اتاق پزشک از بس حالم بد بود، همه از رنگ و رویم میفهمیدن درونم چه خبره. خدا برای هیچ مادری پیش نیاره که بچه‌ش مشکل داشته باشه. خودِ قضیه یه طرف، حرف و حدیث مردم یه طرف دیگر. از منشی پرسیدم: کسی بوده مشکل پسر منو داشته باشه ولی دکتر تشخیص دیگه‌ای بده؟ برای دلخوشی من گفت: آره بابا، خیلی! فورا گفتم: مثلاً امروز چندتا بوده؟ گفت: سه تا مثلاً! همون لحظه مادرِ همسرم تماس گرفت. من که بی‌تاب بودم و ایشان اصلاً منو آشفته ندیده بود و همیشه محکم و قوی بودم، زدم زیر گریه و گفتم: برا پسرم خیلی دعا کن. مطب دکترم. بهم دلداری داد. مدام راه می‌رفتم و حضرت عباس رو به حرمت مادرشون، خانم ام‌البنین قسم دادم که پسرم رو سالم از اینجا ببرم. رفتیم داخل، بعد از معاینه، دکتر گفت: یه کم ناشنوایی داره، اما مشکلی نیست. دنیا رو به من دادن. نذر قربانی کردیم برای تاسوعا برگشتیم خونه، گذشت تا بچه‌ها سرما خوردن. بردیم دکتر، گفتم: دکتر میشه بخور بنویسین؟ بچه‌ها رو بخور دادیم، برگشتیم خونه، چون از بیمارستان اومدیم، بچه‌ها رو حموم کردیم، درآوردیم، یهو دیدم از گوش پسرم چیزهای سیاه میاد بیرون، شبیه دوده. شروع کردم پاک کردن تا تموم شد. به این صورت پسرم شفاش رو از دستای مادر حضرت عباس گرفت گذشت و ناخواسته باردار شدم، دوقلوها ۵ماهه بودن و سرما خورده بودن، امتحان سختی بود. جواب آزمایش مثبت بود، اما بچه نمی‌خواستیم، مخصوصاً از قضاوت‌های دیگران، نمی‌دونم چرا تصمیم به سقط گرفتم. چندتا دکتر رفتم، هیچ‌کدوم انجام ندادن، یکی گفت: حالا سونو بده ببینیم چطوره. رفتم سونو، اما هرچی دکتر بالا و پایین کرد، اثری از جنین و جفت نبود. دست آخر گفت: احتمالاً زود اومدی و تشکیل نشده. منم از خدا خواسته رفتم پی سقط که ای کاش دستم میشکست و نمیکردم! دخترم سرِ این کارِ من، مرد و زنده شد. انقدر بعد از این قضیه گرفتار شدم که هرچی بگم کم گفتم. حالا اصلاً تو سونو چیزی نبود ولی انقدر بدبیاری آوردیم که رزق و روزی از خونه‌مون برا همیشه پر کشید. دائم بچه‌هام مریض میشدن. اون موقع نمیفهمیدم چرا این بلاها سرم میاد، تا اینکه فهمیدم بخاطر اون قضیه‌ست. همسرم بیکار شد، پول و پس‌اندازمون رفت و دیگه تا الان هم درست نشده. خودم افسردگی شدید گرفتم و همه‌چیز بهم ریخت خیلی توبه کردم و التماس خدا کردم، نمی‌دونم خدا توبه‌مو قبول کرده یا نه. الان خیلی، خیلی پشیمونم تا اینکه با کانال شما آشنا شدم و حرف حضرت آقا برام شد حجت. سرِ کار می‌رفتم و بچه‌ها از آب و گل در اومده بودن، اما من باردار نمیشدم.۳ سال گذشت و کارِ من فقط گریه و عذاب وجدان بود. باز دیدم گدا باید درِ خونه‌ ارباب بره وفات خانم ام‌البنین بود، همین‌جوری آش پختم و گفتم: خدایا، اگر توبه‌م رو پذیرفتی، یه بچه بهم بده، منم یه کاری برای امام زمان کرده باشم. بعد پخت اون آش، متوجه شدم باردارم همسرم اصلاً خوشحال نشد و هیچ همراهی نکرد. دلم میخواست پسر باشه، اما خداوند مهربون یه دختر ریزه‌میزه بهم هدیه داد. الان یک سالشه، عجیب عزیزه، به حدی شیرینه، به حدی پدرش دوستش داره که حسادت همه رو درآورده! اصلاً به‌جز این جوجه، هیچ‌کس رو تو خونه نمی‌بینه. بی‌نهایت بچه‌ی خوب و آرامیه خودم الان به‌شدت عذاب وجدان دارم که چرا تو این ۱۲ سال زندگی مشترک، هر دو سال یه بچه نیاوردم و الان که ۴۰ سالم شده، فقط ۳تا دارم دخترم برکت عجیبی به زندگیمون داده و انگار اومده تا تمام این بدبختی‌ها رو یه تنه جبران کنه. فقط میخواستم بگم: توکل و توسل داشته باشید و هیچ‌وقت، هیچ‌وقت زیر بار سقط نرین، نابودتون می‌کنه ۹۰ درصد اشتیاقم برا فرزندآوری، حاصل تجربه‌های عزیزان کانال بود. چقدر این مطالب رو میخوندم و اشک میریختم ان‌شاءالله تصمیم دارم بیشتر زمانم رو برا تبلیغ فرزندآوری بذارم و یه مرکز بازی تأسیس کنم تا خانواده‌های خوش‌فرزند به‌صورت رایگان استفاده کنن. دعا کنید مشکلات راه‌اندازیش برطرف بشه و بتونم سال آینده هم یه دوقلو بیارم "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. چرا کارهای خونه طول میکشه؟! اینم دلیلش😍👆 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
🚨تغییر دهک خانواده های چندفرزندی بعد از دریافت وام فرزندآوری یا خودرو😳 🔹بعد از وام فرزندآوری خود به خود دهک ما تغییر کرد، وقتی رفتیم مرکز بهداشت کد ملی رو ثبت کردیم بعنوان مادر باردار هم دهکمون از ۳ به ۴ تغییر کرده بود. یارانه ۴۰۰ تومنی شد ۳۰۰ تومن. ۴ نفری ۱۶۰۰ می‌گرفتیم الان ۵نفری ۱۵۰۰ "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
با وجود آن عظمت و مقامات خارج از فهم و تصور بشرِ حضرت فاطمه‌ زهرا سلام الله علیها، یکی از شئون و مشاغل ایشان، نقش ، و است. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا