میگویند روزی برای سلطان محمود غزنوی كبكی را آوردند كه یک پا داشت .
فروشنده برای فروشش قیمت زياد میخواست.
سلطان محمود حكمت قيمت زياد كبك را جويا شد.
فروشنده گفت: «وقتی دام پهن میكنيم برای كبکها، اين كبک را نزديک دامها رها میكنم. آواز خوش سر میدهد و كبکهای ديگر به سراغش میآيند و در اين وقت در دام گرفتار میشوند.
هر بار كه كبک را برای شكار ببريم، حتما تعدادی زياد كبک گرفتار دام میشوند.»
سلطان محمود امر به خريدن كرد و خواستار كبک شد.
چون قیمت به فروشنده دادند و كبک به سلطان، سلطان تيغی بر گردن كبک زد و سرش را جدا كرد.
فروشنده كه ناباوارنه سر قطع شده و تن بیجان كبک را میديد، گفت اين كبک را چرا سر بريديد؟
سلطان محمود گفت: «هر كس ملت و قوم خود را بفروشد، بايد سرش جــــــدا شود!»
*قابل توجه وطن فروشای نامرد
#مذاکره_با_ترامپ
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir