eitaa logo
داناب (داستانک+نکات‌ناب)💠
11.8هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
5.5هزار ویدیو
124 فایل
﷽، #داناب (داستانک‌های آموزنده و نکات ناب کاربردی) 🔹کاری از مؤسسه جهادی #مصباح 🔻سایر صفحات: 🔹پاسخ به‌شبهات؛ @shobhe_Shenasi 🔹سخنرانی‌ها: @ghorbanimoghadam_ir 🌐 سایت: ghorbanimoghadam.ir 🔻تبادل و تبلیغ @tabligh_arzan
مشاهده در ایتا
دانلود
▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️ •┈┈••••✾•﷽•✾•••┈┈• بیست سالی می شد تاریخ که به نیمه ی شهریور می رسید، قلب خانه از حس اشتیاق و انتظار رسیدن مهمان می تپید. گلهای شمعدانی با طراوت بیشتری به آفتاب سلام می دادند و ماهی های درون حوض از دلبری آسمان آبی جانی تازه می گرفتند. در لحظه ای که نسیم اول صبح بوی اسپند و خاک نم خورده ی باغچه را درهم می پیچاند و خیابان را از بوی خوشش لبریز می کرد، پیرزن چادر گلدارش را به سر می کرد و لَنگ لَنگان سینی اسپند به دست روی سکوی جلو خانه می نشست و با نگاه بی فروغش به امتداد خیابان زل می زد تا مبادا لحظه ی رسیدن مهمان از پرده مه آلود چشمهایش پنهان بماند. در طی این سالها همه چیز تغییر کرده بود.آدمها، خانه ها، خیابانها و حتی نگاهها، جز انتظار پیرزن. درست در همین روز، تنها جوان رعنایش را با آب دیدگانش به سفر آن روزهای جان دادن ها و دوباره جوانه زدن ها،بدرقه کرده بود و اکنون هم که این چشمه به خشکی می گرایید، امید داشت به بازگشت مسافرش. گاهی این انتظار ساعتها به درازا می کشید و چیزی نمی ماند جز خاکستر اسپند و سکوت خیابان و بی رنگی آفتاب . دیگر همه حتی همسایه های ناآشنا هم می دانستند این پیرزن فرتوت جوانی اش را در این سالهای انتظار، به چهره تکیده و دستهای لرزان و قامت خمیده اش امانت داده بود و امید به شکفتن دوباره در دلش سوسو می زد اماهیچ کس از راز لالایی های شبانه و خلوتها و قرارهای عاشقانه این مادر با فرزندش، خبر نداشت. این بار هم هرچه بیشتر می گذشت در افق نگاهش خیابان طویلتر می شد و وعده آمدن مهمان به آخر می رسید و اینگونه بود که باخاموشی خورشید و برآمدن ماه، قصه انتظار به سال بعد رسید و کسی جز خدا خبر نداشت که عمر این مادر به آمدن شهریوری که شاهد قصه ی انتظارش بود، نمی رسد. ✍️ به قلم : سرکارخانم فاطمه شفیعی ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ https://eitaa.com/tarino ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
1.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید کیهانی وقتی فهمید کاملا در محاصره تکفیری های داعشی است، این ویدیو را پر می‌کنه: «کمیلِ بابا، مقداد عزیزم، میثمِ گلم! از شما می‌خوام ولایی بمونید، ولایی به ایستید؛ بسیجی، حزب الهی.... ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب)👇 📚 @DasTanaK_ir
نهج‌البلاغه ، حکمت ۸۶ 📚 @DasTanaK_ir
تکون نخور اقامه را هم بخونم 😂😂😂 📚 @DasTanaK_ir
حالا تمدید نشدن قرارداد سیاسیه یا جار و جنجالی که راه انداختید ؟ 📚 @DasTanaK_ir
ترکمنچای برجام و ترکمنچای قاجار!! 📚 @DasTanaK_ir
3.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیوند مادر و پدر شیعیان🌺 سالروز حضرت علی و فاطمه گرامی باد 📚 @DasTanaK_ir
هدایت شده از خیریه احسان‌آسمانی
💢اگر پول نداری....💢 مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللهُ (طلاق،۷) اگر تنگدست هستی از آنچه خدا به تو داده انفاق کن. پرداخت صدقه اول ماه و مشارکت در قربانی نیازمندان ✅پرداخت آنلاین یا واریز به شماره کارت:
6104337954422075
بنام فقیهی. جهت کپی بروی 👆شماره بزنید http://eitaa.com/ehsan_asemani
عجب ماهی است ذی‌الحجه!!! 📚 @DasTanaK_ir
بهترین راه غلبه بر نفس 📚 @DasTanaK_ir
🔻روایتی ناب در فضیلت انس با 🔹حضرت امام محمد باقر (علیه‌السّلام) فرمود: «قرآن را بیاموزید زیرا قرآن در بهترین صورت‌ها که مردم دیده‌اند روز قیامت بیاید درحالیکه مردم در یکصد و بیست هزار صف هستند، که هشتاد هزار آن صف‌ها از امت محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است و چهل هزار صف از امت‌های دیگر. قرآن به صورت مردی در برابر صف مسلمانان در آید و آنها به وی نظر کنند و گویند: «معبودی جز خدای بردبار و کریم نیست، همانا این مردی از مسلمانان است که به سیما و صفت، او را بشناسیم جز این که او درباره قرآن کوشاتر از ما بوده و از این رو درخشندگی و زیبایی و روشنی بیشتری به او داده شده که به ما داده نشده و سپس از آنها بگذرد تا در صف شهیدان قرار بگیرد، شهداء به او نظر کنند و گویند: معبودی جز خدای پروردگار مهربان نیست، این مرد از شهیدان است که ما او را به سیما و صفت شناسیم، جز این که او از شهیدان در دریاست و از اینجا به او زیبایی و برتری داده‌اند و به ما نداده‌اند، فرمود: بگذرد تا به صورت شهیدی در برابر صف شهیدان دریا برسد، پس آنان به او نگاه کنند و شگفت آنها بسیار گردد و گویند: این از شهیدان در دریاست که ما او را به علامت و صفت بشناسیم جز این که آن جزیره که این مرد در آن شهید شده هولناک‌تر از جزیره‌ای است که ما در آن گرفتار شدیم. روی این جهت است که به او درخشندگی و زیبایی و روشنی بیشتری از ما داده‌اند، پس از آنان بگذرد تا به صف پیامبران و مرسلین برسد، در صورت یک پیامبر مرسل، پس پیامبران به او نگاه کنند و تعجبشان بیشتر گردد. و گویند: براستی این پیامبر مرسلی است که ما او را به نشانی و وصفش می‌شناسم جز این که به او برتری بسیاری داده شده است. پس همگی پیامبران گرد آیند و خدمت رسول خدا آیند و از او پرسند و گویند: ‌ای محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) این کیست؟! فرماید: آیا او را نمی‌شناسید؟ گویند: ما او را نشناسیم، او از آنهایی است که خدا بر او خشم نکرده است. پس رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌فرماید: «این حجت خدا بر مردم است» پس سلام کند و بگذرد تا به صف فرشتگان برسد به صورت فرشته‌ای، پس فرشتگان به او نظر کنند و سخت در شگفت روند و چون برتری او را ببینند بر آنها گران آید و گویند: پروردگار ما، این بنده‌ای از فرشتگان است که او را به نشانی و وصفش بشناسیم جز این که او از نظر مقام و مرتبه نزدیک‌ترین فرشتگان است نزد خدای ـ عزوجل ـ و از این نظر نور و جمالی دارد که ما نداریم. پس بگذرد تا به درگاه رب ـ تبارک و تعالی ـ رسد و پای عرش به سجده افتد. خدای او را ندا کند: ‌ای حجت من در زمین و‌ای سخن راست و گویایم! سر بردار و بخواه تا به تو داده شود و شفاعت کن، تا شفاعتت پذیرفته شود، پس سر بردارد و خدای به او فرماید: بندگان مرا چگونه دیدی؟ عرض کند: بار پروردگارا، برخی از ایشان مرا نگهداری کردند و محفوظ داشتند و چیزی از مرا ضایع نکردند و برخی از ایشان مرا ضایع کردند و حق مرا سبک شمردند و مرا تکذیب کردند، با این که من حجت تو بر تمامی بندگانت بودم. پس خدای ـ تبارک و تعالی ـ فرماید: به عزت و جلال خودم و مکانت والایم سوگند! امروز بهترین ثواب را به تو بدهم و دردناک‌ترین کیفر را به خاطر تو بدهم. قرآن به صورت مردی رنگ پریده و متغیر که اهل محشر او را ببینند درآمده و به مردی از شیعیان که او را می‌شناخته می‌گوید: ‌ای بنده خدا من تو را می‌شناسم پس بدان منم که تو را به شب بیداری کشیدم و در زندگیت تو را به تعب می‌افکندم، درباره من ناهنجار شنیدی و رانده در گفتار شدی، آگاه باش که همانا هر تاجری سود خود را دریافت کند و من امروز پشتیبان و پشت سر تو هستم و گوید: پروردگارا بنده توست و تو به او داناتری که رنجش درباره من بود و مواظب بر من، به خاطر من با دشمنانم دشمنی می‌کرد و دوستی و خشمش درباره من بود. پس خدای ـ عزوجل ـ فرماید: بنده‌ام را وارد بهشتم کنید و از جامه‌های بهشتی به او بپوشانید و تاج بر سرش نهید و چون با او چنین کنند او را به قرآن نشان دهند و گویند: آیا به آن چه درباره دوستت رفتار شده خشنود شدی؟ گوید: بار پروردگارا! من اینان را کم شمرم، خیر را درباره اشاره افزون کن! خداوند فرماید: به عزت و جلال و ارتفاع مقامم سوگند امروز به او و هر که در پایه اوست پنج چیز دهم. آگاه باش! که ایشان جوانانی باشند که پیر نشوند، تندرستانی باشند که بیمار نگردند و توانگرانی باشند که ندار نشوند و خرسندانی باشند که غمگین نشوند و زنده‌هایی باشند که نمی‌میرند. 📚 کافی ج ۲ ص ۴۰۰ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
مردم ایران یادتان می‌آید ؟ 📚 @DasTanaK_ir