eitaa logo
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
11.6هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
5.7هزار ویدیو
126 فایل
﷽، #داناب (داستانک‌های آموزنده و نکات ناب کاربردی) 🔹کاری از مؤسسه جهادی #مصباح 🔻سایر صفحات: 🔹پاسخ به‌شبهات؛ @shobhe_Shenasi 🔹سخنرانی‌ها: @ghorbanimoghadam_ir 🌐 سایت: ghorbanimoghadam.ir 🔻تبادل و تبلیغ @tabligh_arzan
مشاهده در ایتا
دانلود
🟢 جواب امام زمان را چه بدهم؟ 🟡 شیخ زین‌العابدین مازندرانی از شاگردان صاحب جواهر و شیخ انصاری، ساکن کربلا بوده است. در مورد سخاوت و انفاق او نوشته‌اند: تا می‌توانست قرض می‌کرد و به محتاجان می‌داد و هر چند وقت که بعضی از هند به کربلا می‌آمدند قرض‌های او را می‌دادند. روزی بینوایی به در خانه‌ی او رفت و از او چیزی خواست. شیخ چون پولی در بساط نداشت، بادیه‌ی مسی منزل را برداشت و به او داد و گفت: این را ببر و بفروش. دو سه روز بعد که اهل منزل متوجه شدند که بادیه نیست فریاد کردند که: بادیه را دزد برده است. صدای آنان در کتابخانه به گوش شیخ رسید؛ فریاد برآورد که: دزد را متهم نکنید، بادیه را من برده‌ام. در یکی از سفرها که شیخ به سامرا می‌رود، در آنجا سخت بیمار می‌شود. میرزای شیرازی از او عیادت می‌کند و او را دلداری می‌دهد. شیخ می‌گوید: «من هیچ‌گونه نگرانی از موت ندارم ولیکن نگرانی من از این است که بنا به عقیده ما امامیه وقتی‌که می‌میریم روح ما را به امام عصر علیه‌السلام عرضه می‌کنند. اگر امام سؤال بفرمایند: «زین‌العابدین! ما به تو بیش از این اعتبار و آبرو داده بودیم که بتوانی قرض کنی و به فقرا بدهی، چرا نکردی؟» من چه جوابی به آن حضرت می‌توانم بدهم؟!» گویند میرزای شیرازی پس از شنیدن این حرف متأثر می‌شود، به منزل می‌رود و هر چه وجوهات شرعی در آنجا داشته میان مستحقین تقسیم می‌کند. 📚 سیمای فرزانگان، ص ۳۵۷ ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
روزى حمّاد بن عيسى به حضور مبارك مام جعفر صادق عليه السلام وارد شد و از آن حضرت تقاضا نمود تا برايش دعا نمايد، كه خداوند چندين مرتبه سفر حجّ، باغى مناسب و سرسبز، خانه اى نيك و وسيع، همسرى زيبا و خوش نام؛ و از خانواده اى خوب، همچنين فرزندانى متديّن و نيكوكار نصيب و روزى او گرداند. امام صادق عليه السلام چنين دعا نمود: خداوندا! پنجاه مرحله سفر حجّ، باغى مناسب، خانه اى نيك، همسرى خوب؛ و از خانواده اى بزرگوار، فرزندانى نيكوكار و فهيم، روزىِ حمّاد بن عيسى گردان. يكى از دوستان حمّاد كه در آن مجلس دعا حضور داشت، گويد: پس از گذشت چند سالى، به شهر بصره رفتم؛ و ميهمان حمّاد بن عيسى شدم. حمّاد گفت: آيا به ياد مىآورى آن روزى را كه امام جعفر صادق عليه السلام براى من دعا كرد؟ گفتم: بلى. گفت: من تاكنون چهل و هشت مرتبه حجّ انجام داده ام؛ و اين خانه اى را كه مىبينى، در شهر بصره نظير و مانندى ندارد، نيز باغى دارم كه از هر جهت بهترين باغ ها است، همسرى پاك و نجيب دارم، كه از محترم ترين خانواده ها مىباشد؛ و اين هم فرزندانم مىباشند، كه مؤدّب و متديّن هستند؛ و همه اين ها از بركت دعاى امام جعفر صادق عليه السلام است. همين شخص در ادامه داستان گويد: حمّاد پس از پايان پنجاهمين مراسم حجّ، نيز براى سفر پنجاه و يكمين بار عازم مكّه معظّمه شد؛ و چون به جُحْفِه رسيد، خواست كه احرام ببندد، ناگهان سيل آمد و حمّاد را با خود برد و همراهانش جنازه او را نجات دادند. و به همين جهت، حمّاد به عنوان غريق جُحْفِه معروف شد.(49) 📚 چهل داستان و چهل حدیث از امام جعفر صادق(علیه السلام)، عبداللّه صالحی، ص ۸۵ ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
روزى حمّاد بن عيسى به حضور مبارك مام جعفر صادق عليه السلام وارد شد و از آن حضرت تقاضا نمود تا برايش
. حماد بن عیسی گفت: در محضر امام صادق علیه السّلام بودم، به من فرمود: آیا می توانی نماز را خوب بخوانی؟ عرض کردم: چگونه نمی توانم و حال آنکه کتاب حریز را که درباره نماز نوشته شده است، از حفظ دارم. حضرت فرمود: برای تو ضرر ندارد، برخیز و نمازی بخوان تا من ببینم که چگونه می خوانی. حسب الامر حضرت رو به قبله ایستادم و شروع به خواندن نماز کردم. تمام نماز را از نظر رکوع و سجود به جای آوردم، اما حضرت آن را نپسندید و فرمود: نماز را خوب نخواندی. واقعا چقدر زشت است برای مردی که شصت هفتاد سال از عمرش می گذرد و حال آنکه نمی تواند یک نماز کامل با مراعات حدود کامله آن بخواند. من خجالت کشیدم و خود را کوچک دیدم. عرض کردم: فدایت شوم، شما نماز را به من تعلیم دهید. پس، امام علیه السّلام راست قامت رو به قبله ایستاد و دست‌هایش را با انگشتان بسته بر روی ران‌هایش انداخت و پاهایش را نزدیک به هم به فاصلة سه انگشت باز قرار داد و انگشتان پاهایش همه رو به قبله بود و آن‌ها را از قبله منحرف نمی‌کرد و با خشوع و فروتنی تمام بود. پس تکبیر گفت و سوره حمد و قل هو اللّه احد را با ترتیل قرائت کرد، سپس به اندازه نفس کشیدنی در حال قیام صبر کرد و پس از آن تکبیر گفت در حالی که هنوز ایستاده بود، آنگاه به رکوع رفت و دو کف دستش را با انگشتان باز روی کاسه زانوهایش قرار داد و زانوها را به عقب داد تا پشتش صاف شد به طوری که اگر قطره‌ای آب یا روغن بر پشتش ریخته می‌شد به واسطه راست بودن پشتش به هیچ طرف مایل نمی‌گشت. امام گردنش را (در رکوع) راست گرفت و چشمانش را بست و سه مرتبه با ترتیل تسبیح (سبحان رَبّی العظیم وبحمده) گفت، سپس راست قامت ایستاد و چون کاملاً به حال قیام درآمد، گفت: «سمع اللّه لمن حمده» و بعد از آن در همان حال قیام، تکبیر گفت و دست‌ها را تا مقابل صورت بالا آورد، و آنگاه به سجده رفت و دست‌هایش را قبل از زانوها بر زمین گذاشت و سه مرتبه گفت: سبحان ربّی الأعلی وبحمده. (در سجده) عضوی از بدنش را بر عضو دیگر نگذاشت و بر هشت موضع سجده کرد: پیشانی، دو کف دست، دو کاسه زانو، دو انگشت ابهام پا، و بینی، (گذاشتن هفت موضع در سجده بر زمین واجب و گذاشتن بینی بر خاک مستحب است که اِرغام نامیده می‌شود). سپس سر از سجده برداشت و هنگامی که راست نشست، تکبیر گفت و ساق پای چپ را خم کرده، روی آن نشست و پشت پای راستش را بر کف پای چپش گذاشت و گفت: «أستغفر اللّه ربّی و أتوب إلیه»، و در همان حال نشسته تکبیر گفت و بعد سجده دوم را مانند سجده اوّل بجا آورد و همان ذکر تسبیح را در سجده دوم نیز گفت و از عضوی از بدنش برای عضو دیگر در رکوع و سجود کمک نگرفت و در حال سجده دست‌هایش را به صورت بال از بدنش جدا گرفت و ذراعِ دست‌ها را بر زمین نگذاشت و بدین ترتیب دو رکعت نماز بجا آورد. سپس فرمود: ای حمّاد، این گونه نماز بخوان، و در نماز به هیچ سویی التفات مکن و با دست‌ها و انگشتانت بازی مکن.. 📚 منبع : أمالي شیخ صدوق: ص۳۳۷ ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
به مناسبت ولادت امام جعفر صادق علیه السلام 🟢 دو برادر از اهل كوفه به زيارت مي‌رفتند و چون به ميان بيابان رسيدند يكي از آنها از شدت تشنگي وفات كرد. ديگري متحير بر بالين او نشست و نمي دانست كه چه كند و پناه به حق سبحانه و تعالي برد و از اهل بيت حضرت رسالت راه نجات مي‌خواست و يك يك ائمه را مي‌خواند تا آن كه به امام ناطق جعفر بن محمدالصادق عليه السلام رسيد. نگاه كرد و مردي را پيش خود ايستاده ديد. مرد پرسيد: حالت چگونه است؟ گفت: برادرم فوت كرده و من نمي دانم در اين بيابان چه كنم. آن مرد تكه عودي به او داد و گفت: اين را در ميان دو لب برادرت بگذار. جوان آن عود را در ميان دو لب وي نهاد، در همان لحظه به فرمان حضرت ذوالجلال برادرش زنده شد. از وي پرسيد كه تشنه است، گفت: نه، سپس به اتفاق به كوفه رسيدند. بعد از مدتي برادري كه دعا مي‌كرد اتفاقا به مدينه رفت و به خدمت حضرت صادق عليه السلام رسيد. چون چشم حضرت به او افتاد فرمود: حال برادرت چگونه است؟ پاسخ داد، سلامت است. آن حضرت فرمود: آن پاره عود را كه از ساق عرش آمده بود چه كردي؟ گفت: يابن رسول الله چون برادرم زنده شد من از شدت خوشحالي آن را فراموش كردم. حضرت فرمود: آن وقت كه تو دعا مي‌كردي و از ما كمك مي‌خواستي، برادرم خضر پيش ما حاضر بود. او را پيش تو فرستادم و آن پاره عود را كه از ساق عرش آورده بودند پيش شما آورد. هنگامي كه برادرت زنده شد، عود به ما رسيد. بعد از آن حضرت خادم را طلبيد و فرمود تا آن پاره عود را حاضر كردند و به آن شخص نشان داد. 📚 [دانشنامه امام جعفر صادق علیه السلام - صفحه۳۵۲] ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
به هنگام میلاد رسول خدا، اتفاقات شگرفی به ظهور رسید و بسیاری از مورخان، از حوادث زیر، مقارن ولادت یاد کرده اند: 1. ایوان کسری در مداین، لرزید و ۱۳ یا ۱۴ کنگره آن فرو ریخت. 2. آتشکده فارس، پس از هزار سال، خاموش شد. 3. دریاچه ساوه خشک گردید. 4. بت ها، همگی به رو درافتادند. 5. نوری درخشش پیدا کرد که فضای مکه را روشن نمود. 6. شیاطین که تا آن لحظه به عالم بالا راه داشتند و صدای ملائکه را می شنیدند، برای همیشه، طرد شدند[1]. بیهقی درباره حوادث شب ولادت پیامبر، می نویسد: «در شب میلاد پیامبر، ایوان کسری به لرزه درآمد و شکست (ترک) برداشت و چهارده کنگره آن فرو ریخت. آتشکده فارس که پیوسته روشن بود، خاموش شد. دریاچه ساوه خشکید و موبد بزرگ در خواب دید که شتران تنومندی همراه اسب های عربی، از دجله گذشتند و در سرزمین ایران، پراکنده شدند»[2]. ابن شهر آشوب، افزون بر حوادثی که بیهقی گفته، از وقایع دیگری به نقل از امام صادق (ع) یاد می کند که حضرت فرمود: «در هنگام ولادت پیامبر عظیم الشأن، بت ها به صورت، به زمین افتادند.. . پادشاهی نماند؛ مگر آن که تاجش واژگون و زبانش در آن روز، بند آمد. کاهنان از دانش خود جدا شدند.. . در آن شب، نوری از سرزمین حجاز پدید آمد و منتشر شد و تا مشرق، گسترش یافت»[3]. پی نوشت ها [1] . تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 55. [2] . ابوالفضل بيهقى، دلايل النبوه، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، ج 1، ص 99. [3] . ابن شهرآشوب، المناقب، ج 1، ص 30. ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
اصفهانی زرنگ گويند ناصرالدين شاه در بازديد از اصفهان با کالسکه سلطنتي از ميدان کهنه عبور مي‌کرد که چشمش به ذغال‌فروشي افتاد. مرد ذغال فروش فقط يک شلوارک به پا داشت و مشغول جدا کردن ذغال از خاکه ذغالها بود و در نتيجه گرد ذغال با بدن عرق کرده و عريان او منظره وحشتناکي را بوجود آورده بود. ناصرالدين‌شاه سرش را از کالسکه بيرون آورده و ذغال‌فروش را صدا کرد. ذغال فروش بدو آمد جلو و گفت: «بله قربان.» ناصرالدين شاه با نگاهي به سر تا پاي او گفت: «جنهم بوده‌اي؟» ذغال فروش زرنگ گفت: «بله قربان!» شاه از برخورد ذغال‌فروش خوشش آمده و گفت: «چه کسي را در جهنم ديدي؟» ذغال‌فروش حاضرجواب گفت: «اين هايي که در رکاب اعلاحضرت هستند، همه را در جهنم ديدم.» شاه به فکر فرورفته و بعد از مکث کوتاهي گفت: «مرا آنجا نديدي؟» ذغال‌فروش فکر کرد اگر بگويد شاه را در جهنم ديده که ممکن است دستور قتلش صادر شود، اگر هم بگويد که نديدم که حق مطلب را ادا نکرده است. پس گفت: «اعلاحضرتا، حقيقِتِش اينِس که من تا ته جهنم نرفتم!» (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
یک‌روزی یک آقای خوبی را داشتم می‌دیدم عالم خوب، واقعاً آدم خوبی است. خب سنّی هم ازش گذشته بود سنگین؛ داشتم کم‌کم حسرت‌زده می‌شدم من چرا وقت کم می‌کنم بنشینم پیش این آقا؟ ازش استفاده کنم. همین‌جوری داشتند صحبت می‌کردند، یک دفعه‌ای با کس دیگر رو کردند بهشان گفتند، آقا خیلی زمانه بدتر از زمان طاغوت شده. یک دفعه‌ای من گفتم خوب شد ما وقت نداشتیم بنشینیم پیش ایشان درس بگیریم. آقا این چه تحلیلی بود تو داری؟! کجای زمانه بدتر است؟ چه‌جوری تو تحلیل می‌کنی؟! بدتر شده؟! اول گوش کردم ببینم چرا زمانه بدتر شده؟ دیدم یک نکته‌هایی را دارد می‌گوید که اتفاقاً دلیل بر این است که زمانه بهتر شده! "آقا زمان طاغوت به علما توهین می‌کردند امّا نه اینجوری، توی رسانه‌ها و شبکه‌ها ببینید چه خبر است." خب آن زمان کسی ماها را آدم حساب نمی‌کرد، می‌گفت اینها کی هستند ما وقت صرف کنیم برویم بزنیم‌شان. حالا دیدند سه تا عمامه به سر خاورمیانه را دست‌شان گرفتند دارند اداره می‌کنند. ماشالله سلسلۀ جلیلۀ علما و روحانیت و سادات هم که همین‌جوری پشت سر هم هستند، اصلاً امکان اینکه کار را از دستشان بگیری بیرون نیست. خب معلوم است به تو حمله می‌کنند! الآن بدتر است؟! "دین مردم ضعیف‌تر شده!" ه! نفس آدم بند می‌آید. دین مردم ضعیف‌تر شده؟! من الآن به شما عرض بکنم ها! بنده حدود سی سال است توی دانشگاه‌ها رفت و آمد دارم مسئولیت دارم، توی این سی سال به طور مداوم تعداد نمازخوان‌های دانشگاه افزایش پیدا کرده تا الآن. به کدام آمار تو داری نگاه می‌کنی؟ این مقدار محجبه‌ها را شما ببینید. من نمی‌خواهم صرفاً نیمۀ پر لیوان را ببینم. بابا ما هر کاری توانستیم برای اینکه مردم دست از حجاب بردارند کردیم و نشده! باز هم مردم هنوز حجاب دارند. خب این معجزه است. هر شب شما سریال‌هایی دارید کم و بیش یکی در میان دارد پیام منفی می‌دهد نسبت به حجاب. پیام مثبت نسبت به حجاب‌تان کو مثلاً ببینم؟ ما که حرف خوب و درست حسابی جذّاب و عمیق و کارآمد که نزدیم. از آن‌طرف تا توانستیم بمباران هم کردیم، مشکلات اجتماعی هم می‌تواند اضافه بشود مردم را به لجبازی با دین وادار بکند. والّا این همه حجاب خیلی است. "آقا خیلی زمانه بدتر از زمان طاغوت شده." آقا این چه تحلیلی است تو داری؟! "دین مردم ضعیف‌تر شده!" ه! نفس آدم بند می‌آید. آقا این چه تحلیلی است تو داری؟! 💬 علیرضا پناهیان ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
مثنوی هفتاد من معمولاً کنایه از طولانی بودن یک مطلب است. با این حال یک شاعر با ذوق آمده و در یک مثنوی ۷۰ مرتبه کلمه من را تکرار کرده و یک مثنوی ۷۰ من جدید عرضه کرده. خواندنش خالی از لطف نیست👇 📚 @dastanak_ir مثنوی هفتاد "من" مَن(۱) اگر با مَن(٢) نباشم میشَوَم تنهاترین کیست با مَن(٣) گر شَوَم مَن(۴) باشد از مَن(۵) ماترین مَن(۶) نمیدانم کی‌اَم مَن(٧) لیک یک مَن(٨) در مَن(٩) است آن که تکلیف مَنَ(١۰) اَش با مَن(١١) مَنِ(١٢) مَن(١٣) روشن است مَن(١۴) اگر از مَن(١۵) بپرسم ای مَن(١۶) ای همزاد مَن(١٧) ای مَنِ(١٨) غمگین مَن(١٩) در لحظه‌های شاد مَن(٢۰) هرچه از مَن(٢١) یا مَنِ(٢٢) مَن(٢٣) در مَنِ(٢۴) مَن(٢۵) دیده‌ای مثل مَن(٢۶) وقتی که با مَن(٢٧) میشوی، خندیده‌ای هیچ کس با مَن(٢٨) چنان مَن(٢٩) مردم آزاری نکرد این مَنِ(٣۰) مَن(٣١) هم نشست و مثل مَن(٣٢) کاری نکرد ای مَنِ(٣٣) با مَن(٣۴) که بی مَن(٣۵) مَن(٣۶) تر از مَن(٣٧) میشوی هرچه هم مَن(٣٨) مَن(٣٩)کنی، حاشا شوی چون مَن(۴۰) قوی مَن(۴١) مَنِ(۴٢) مَن(۴٣) مَن(۴۴) مَنِ(۴۵) بی‌رنگ و بی‌تأثیر نیست هیچ کس با مَن(۴۶) مَنِ(۴۷) مَن(۴۸) مثل مَن(۴۹) درگیر نیست کیست این مَن(۵۰)؟ این مَنِ(۵۱) با مَن(۵۲) زِ مَن(۵۳) بیگانه‌تر این مَنِ(۵۴) مَن(۵۵) مَن(۵۶) کُنِ از مَن(۵۷) کمی دیوانه‌تر ؟ زیر بارانِ مَن(۵۸) از مَن(۵۹) پُر شدن دشوار نیست ورنه مَن(۶۰) مَن (۶۱) کردنِ مَن(۶۲) از مَنِ(۶۳) مَن(۶۴) عار نیست راستی . . . این قدر مَن(۶۵) را از کجا آورده‌ام !!؟ بعد هر مَن(۶۶) بار دیگر مَن(۶۷) چرا آورده‌ام !!؟ در دهانِ مَن(۶۸) نمیدانم چه شد، افتاد مَن(۶۹) مثنوی گفتم که آوردم در آن هفتاد من(۷۰) . . . !!! ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 🇮🇷 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
مرحوم آیت الله میلانی می فرمودند: هر روز بنشینید یک مقدار با امام زمان درد و دل کنید. خوب نیست شیعه‌ روزش شب شود و شبش روز شود و اصلاً به یاد او نباشد. بنشینید چند دقیقه ولو آدم حال هم نداشته باشد، مثلاً از مفاتیح دعایی بخواند، با همین زبان خودمان سلام و علیکی با آقا کند. با حضرت درد و دلی کند. خدا مرحوم آیت الله العظمی بهجت را رحمت کند. یک حرف بلندی می فرمودند. بین دهان تا گوش شما کمتر از یک وجب است. قبل از اینکه حرف از دهان خودتان به گوش خودتان برسد، به گوش حضرت رسیده است. او نزدیک است، درد و دل‌ها را می‌شنود. با او حرف بزنید و ارتباط برقرار کنید. در زمان حضرت امام هادی علیه السلام شخصی نامه‌ای نوشت از یکی از شهرهای دور نامه‌ ای نوشت که آقا من دور از شما هستم. گاهی حاجاتی دارم، مشکلاتی دارم، به هر حال چه کنم؟ حضرت در جواب ایشان نوشتند: «إِنْ کَانَتْ لَکَ حَاجَةٌ فَحَرِّکْ شَفَتَیْک فان الجواب یأتیک» اگر حاجتی داری لبت را حرکت بده، حرف بزن، جواب به نزد تو خواهد آمد! بحارالأنوار 50: 155 ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
🟢 یادگیری ناخودآگاهِ اسنفجی 🟡 بیش از نیمی از یادگیری های ما به صورت ناخودآگاه و در اثر نوعی الگوبرداری ناخودآگاه، عمیق و درونی سازی از محیط اطرافمان شکل می گیرد. درست مانند یک اسفنج که وقتی در یک مایع قرار گیرد، به دلیل خاصیت اُسمزی، مایع را جذب می کند، ما هم وقتی با کارآفرینان معاشرت می کنیم ناخودآگاه خلاق تر و جسورتر و آینده ساز تر می شویم، زمانی که با افراد معنوی و با ایمان نشست و برخاست کنیم، معنوی‌تر می‌شویم. وقتی با کسانی که تفکرات عمیق و فلسفی دارند تعامل می کنیم ناخودآگاه دیدگاه مان به مسائل عمیق تر می شود و زمانی که با آدمهای پرتلاش ارتباط داریم، ناخودآگاه عمل گراتر می شویم. 🟢 گفته می‌شود افکار هر آدمی، میانگین افکار پنج نفری است که بیشتر وقت خود را با آنها می گذراند. پس خود را در محاصره افراد موفق قرار دهید. 🟡 برای بهره گیری از این نوع یادگیری، سه ایده زیر مفید خواهند بود: 1️⃣ کتاب های خوب کتاب ها عصاره دانش و شخصیت نویسنده های آن هستند. اگر خود را در کتاب های خوب، محاصره کنیم، آنگاه افکارمان رشد می کند. مخصوصا نوع خاصی از کتاب ها هستند که در مورد زندگی افراد موفق و مشهور در زمینه کاری شماست. حتما زندگی نامه آن ها را بخوانید. این یک جور «همنشینی مجازی» است. 2⃣ محفل های خوب ممکن است ما همیشه به آدم های مورد نظرمان دسترسی نداشته باشیم. اما می توانیم به صورت منظم در محافل و جمع هایی شرکت کنیم که با هدف ما همخوانی بیشتری دارد. 3⃣ همکاران خوب سه نفری که بیش از همه در محیط کار و فعالیت حرفه ای با ما ارتباط دارند بیشترین تاثیر را در یادگیری های اسمزی ما دارند. انتخاب درست این سه نفر تاثیری بسیار اساسی در حرفه ای شدن ما دارد. 🔴نکته پایانی آنکه هر از گاه از خودمان بپرسیم اسفنج مان را در چه محیطی قرار داده ایم؟ ✅مواظب اسفنج زندگی تان باشید. مکان اسفنج های شما سرنوشت شما را تغییر می دهد. ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
تلنگر ! وارد کلاس شدم به عمد با زیپ شلوار نبسته!!! خواستم عکس العمل دانشجویان کلاس را بسنجم و مطلبی را هم که می خواستم، تبیین کنم براش عدله منطقی داشته باشم. اولش کسی متوجه نشده بود کم کم بهم رسوندن زیپ شلوار استاد بازه... دخترها پوزخند پنهانی می زدند و پسرها زیر لب با هم پچ پچ می کردند... یکی دو نفر خواستن موضوع رو به من منتقل کنند با ممانعت عده دیگری مواجه شدند... که یعنی بذار بخندیم... من هم ضمن اینکه همگی رو زیر نظر داشتم طبق روال درس را دنبال کردم نزدیک آخرهای تایم کلاس بدون اینکه به پائین نگاه کنم روی تخته سیاه نوشتم زیپ شلوار من پایین بود... اشکالی داره؟؟!! یهو انگار کلاس با تنفس جدیدی مواجه شده باشه ... چند نفری متلک گفتن چند نفری هم اظهار فضل کردند. ولی بیشتر خانم ها گفتن خوب بی ادبیه اینکه فرد متشخصی چون شما اینگونه ظاهر بشوید!! بعد نوشتم از درس امروز کسی چیزی یاد گرفت؟؟!! تقریبا همه گفتن نه... چون اصلا حواسمون جای دیگه ای متمرکز شده بود!!! گفتم پس یک زیپ کوچولو می تواند یک نفر باشخصیت رو تنزل بدهد... دوم اینکه می تواند روی ذهن دیگر تاثیر بگذارد... حال پاسخ بدهید وقتی دکمه روی سینه دختر خانمی باز می ماند.. پاچه شلوار خانمی تا نزدیکی های زانو باز و عریان می شود وقتی گوشواره و گردنبند و آرایش موهای خانمی با رنگ آمیزی غلیظ و چشم نواز مواجه می شود... آیا تنزل شخصیت ایجاد نمی کند؟ آیا... حواس دیگران را پرت نمی کند... آیا .... به نظر شما قباحت زیپ باز شلوار آقایون بیشتر است یا عریانی اندام یک زن .... آیا شما نمی توانستید بدون توجه به زیپ شلوار، تمام حواستان را معطوف درس کنید پس یادتان باشد حجاب و پوشش برای حفظ آرامش زن و مرد در جامعه لازم است . ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
روزی راهبی با جمعی از مسیحیان به مسجد النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)آمدند در حالیکه طلا و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه داشتند پس راهب رو کرد به جماعتی که در آنجا حضور داشتند ( أبوبکر نیز در بین جماعت بود )و سوال کرد "خلیفه ی نبی و امین او چه کسیست؟" پس جمعیت حاضر ، ابوبکر را نشان دادند ، پس راهب رو به ابوبکر کرده و پرسید نامت چیست؟ ابوبکر گفت ، نامم "عتیق" است راهب پرسید نام دیگرت چیست؟ابوبکر گفت نام دیگرم "صدیق" است راهب سوال کرد نام دیگری هم داری؟ ابو بکر گفت "نه هرگز" پس راهب گفت گمان کنم آنکه در پی او هستم شخص دیگریست.ابوبکر گفت دنبال چه هستی؟ راهب پاسخ داد من بهمراه جمعی از مسیحیان از روم آمدم و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه آوردیم و هدف ما این است که از خلیفه ی مسلمین چند سوال بپرسیم ، پس اگر توانست به سوالات ما پاسخ دهد تمام این هدایای ارزنده را به او میبخشیم تا بین مسلمانان قسمت کند و اگر نتوانست سوالات مارا پاسخ دهد اینجا را ترک کرده و به سرزمین خود باز میگردیم ابوبکر گفت سوالاتت را بپرس ، راهب گفت باید بمن امان نامه بدهی تا آزادانه سوالاتم را مطرح کنم و ابوبکر گفت در امانی ، پس سوالاتت را بپرس راهب سه سوالش را مطرح کرد: 1)ما هو الشئ الذی لیس لله؟ چه چیزاست که از آن خدا نیست؟ 2)ما هو شئ لیس عندالله؟ چه چیزاست که در نزد خدا نیست؟ 3)ما هو الشئ الذی لا یعلمه الله؟ آن چیست که خدا آن را نمیداند؟ پس ابوبکر پس از مکثی طولانی گفت باید از عمر کمک بخواهم ، پس بدنبال عمر فرستاد و راهب سوالاتش را مطرح کرد ، عمر که از پاسخ عاجز ماند پس بدنبال عثمان فرستاد و عثمان نیز از این سوالات جا خورد ، و جمعیت گفتند چه سوالیست که میپرسی؟خدا همه چیز دارد و همه چیز را میداند راهب خطاب به آن سه نفر(ابوبکر و عمر و عثمان)گفت این ها شیخ ها و مردان بزرگی هستند اما متأسفانه به خود مغرور شدند و قصد بازگشت به روم کرد سلمان فارسی که شاهد ماجرا بود بسرعت خود را به امام علی (ع) (أمیرالمؤمنین ع) رسانده و ماجرا را تعریف کرد و از امام خواست که به سرعت خودش را به آنجا برساند. پس امام علی ع بهمراه پسرانش امام حسن (ع )و امام حسین (ع )میان جمعیت حاضر و با احترام و تکبیر جماعت حاضر مواجه شدند ابوبکر خطاب به راهب گفت ، آنکه در جست و جویش هستی آمد ، پس هر سوالی داری از علی (ع) بپرس! راهب رو به امام علی (ع) کرده و پرسیدنامت چیست؟ امام علی (ع) فرمودند نامم نزد یهودیان "الیا" نزد مسیحیان "ایلیا" نزد پدرم "علی" و نزد مادرم "حیدر" است پس راهب گفت ، نسبتت با نبی (ص) چیست؟ امام (ع )فرمود (او برادر و پسرعموى من است و نیز داماد او هستم) پس راهب گفت ، به عیسی بن مریم قسم که مقصود و گمشده ی من تو بودی پس به سوالاتم پاسخ بده و دوباره سوالاتش را مطرح کرد امام علی (ع) پاسخ دادند: آنچه خدا ندارد ، زن و فرزند است آنچه نزد خدا نیست ، ظلم است و آنچه خدا نمیداند ، شریک و همتا برای خود است (فإن ا لله تعالی أحد لیس له صاحبة و لا ولدا فلیس من الله ظلم لأحد و فإن الله لا یعلم شریکا فی الملک) پس راهب با شنیدن این پاسخها ، امام علی ع را به سینه فشرد و بین دو چشم مبارکش را بوسید و گفت: "أشهد أن لا اله إلا الله و أن محمد رسول الله و أشهد أنک وصیه و خلیفته و أمین هذه الامة و معدن الحکمة" به درستی که نامت درتورات إلیا و در انجیل ایلیا و در قرآن علی و در کتابهای پیشین حیدر است ، پس براستی تو خلیفه ی بر حق پیامبری ص ، پس ماجرای تو با این قوم چیست؟ سپس تمام هدایا را به امام علی ع تقدیم کرد و امام در همانجا اموال را بین مسلمین قسمت کرد عزيزان کپی فضائل أمیرالمؤمنین (ع) توفيقيست كه نصيب هركسي نميشود.پیامبر(ص)فرمود:(هرکس فضائل امیرالمومنین علی ابن ابیطالب (ع)رادرمیان مردم نشردهد، (گناهان غیرحق الناس )اوبخشیده می شود. ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b