🌷شهید نظرزاده 🌷
⬆️⬆️ 4⃣5⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷 💠ماجرای پیکر شهید بی سری که با پدرش سخن گفت. 🔻بخش اول 🔹خبر آورده بودن
⬆️⬆️
4⃣5⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠ماجرای پیکر شهید بی سری که با پدرش سخن گفت.
🔻بخش دوم
🔹مسوول و کارکنان تعاون به شدت #گریه می کردند و من آنها را دلداری می دادم، آنها به من می گفتند که شما چرا گریه نمی کنی؟
🔸گفتم اینها آمده اند که شهید شوند، شهیدی که با من #حرف می زند و خود را به من نشان می دهد جایی برای گریه ندارد.
🔹مسوول تعاونی گفت #آمبولانس حاضر است بیست تومان هم پول به من داد گفت: این هم هزینه بنزین بین راه
🔸در همان ایام در روستا دو #عروسی داشتیم گفتم پیکر شهیدم را فعلا منتقل نمی کنم و تصمیم دارم تا بعد عروسی ها صبر کنم و سپس مراسم #تشییع_جنازه را در روستایمان بر پا نماییم.
🔹باز هم گریه حاضرین بلند شد علی رغم اینکه سپاه آمبولانسش حاضر بود جنازه را در #سردخانه گذاشتم و خود برگشتم تا مقدمات کار را مهیا کنم.
🔸سوار #اتوبوس شدم در راه نزدیکیهای گدوک بودیم که #شیطان در وجودم رخنه کرد و با خود اندیشیدم بابا پسرم شهید شده، حالا من چرا باید منتظر عروسی دیگران باشم در همین کلنجار با خودم بودم که شیطان بر من #غالب شد، تصمیم گرفتم وقتی رسیدم خبر را بدهم و برگردم و جنازه را بیاورم.
🔹زیراب از اتوبوس پیاده شدم و برای رفتن به اَتو (روستای محل زندگیمان) سوار مینی بوس شدم، آن زمان جاده ها هنوز آسفالت نشده بود و خاکی بود و سرعت خودروها پایین بود
🔸سوار مینی بوس که شدم از بس که خسته بودم به #خواب رفتم در خواب #یوسف_رضا را دیدم و باهم به گفتگو پرداختیم و به من گفت : پدرجان تو بهترین تصمیم را گرفتی که جنازه را گذاشتی تا صبر کنی که عروسی های روستا پایان یابد.
🔹گفتم حالا جواب #مادرت را چه بدهم؟ گفت مردد نباش الان هم برسی خونه، مادرم روی پله دوم حیاط نشسته در گوشش جریان را بگو و از او بخواه #آرام باشد و تا پایان عروسی ها صبر نمایند و سپس به همه اطلاع دهید
🔸در همین گفتگو بودیم که در یک پیچ تند ماشین پیچید و من از روی صندلی پرت شدم و از خواب بیدار شدم و لذت هم کلامی با #شهیدم را از دست دادم
🔹با حال و هوای عجیبی به خانه رفتم هنوز کسی مطلع نبود دیدم همان طور که یوسف رضا گفته مادرش بر روی پله دوم حیاط نشسته است آرام به سمتش رفتم و در گوشش همان که یوسف رضا گفت، گفتم؛ پذیرفت. انگار خداوند سعه صدر و #تحمل آن را داده بود
🔸به بستگان و دوستانی هم که همواره پرس و جو می کردند می گفتیم که گویا #اسیر شده است و سپس بعد از پایان دو عروسی پیش رو، در تاریخ 24/4/1366 یعنی مصادف با سالروز تولدش، یوسف رضا در #زادگاهش آرام گرفت.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
مادر شهید :
برای اینکه بهتر بتوانم #دوری محمدرضا را تحمل کنم،هر روز صبح #پیراهنش را بو میکردم و #گریه میکردم که شوهر و دخترم گاهی با شوخی به من انتقاد میکردند ولی من با این چیزها ۴۵ روز را #طاقت آوردم.
غرق شدم..
غرق شدی..
غرق شد..
من در روزمرگی..
تو در بی کرانهی #شهـادت..
#مادرت در دریای خون دلـ💔
سلامتی مادران دلسوخته وصبور شهدا صلوات
#شهید_محمدرضا_دهقان 🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
9⃣0⃣4⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
#خاطره_ای_از_شهید_علی_فلاح
💠مگر تو آقا را ندیدی؟
🔸نیمه های شب 🌘بود. برای یک لحظه دیدم که #علی دارد با کسی حرف می زند😟؛ حواسم را جمع کردم و دیدم می گوید:
🔹" #آقاجون! مادرم نمی گذارد من بیایم ( #جبهه) چه کار کنم⁉️"
🔸گریه میکرد😭. جواب می گرفت و جواب می داد👌؛ یک دفعه علی از #جایش بلند شد و ایستاد.
🔹گفتم: "چی شده؟"
🔸گفت:
مامان! مگر تو #آقا را ندیدی؟
🔹گفتم:نه، جریان چیه⁉️
🔸گفت:
" #آقا_امام_زمان(عج) گفت:علی! من می روم و #منتظر آمدنت هستم؛ اگر به #مادرت بگویی که من گفتم، می گذارد بیایی😊."
🔹با شنیدن این حرف دلمـ❤️ آرام گرفت و گفتم:
چون آقا گفتت. برو😔. من دیگرحرفی ندارم🚫.
🔸علی می نوشت:
#میرویم_تاکربلا_را_آزاد_کنیم.
♨️بچه ها چند تامون مثل #علی_آقای_۱۶_ساله زندگی مون مورد پسند #امام_زمان(عج) هست؟
راوی: #مادر_شهید_16_ساله
#شهید_علی_فلاح🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شــــہادت، معطل من و تو نمے ماند تو اگر #سرباز_خدا نشوے، دیگرے مےشود و گوی سبقت را از تو مےرباید
#وصیتنامه
فرازی از وصیتنامه مدافع حرم #شهیدعلیرضا نوری
شهادت:۹۳/۱۲/۲۹
⚜بسم الله #رمزعشق ب خدا و توکل به اوست..به کسی که رحمن و رحیم است عشق میورزم و کارم را با توکل به او آغاز میکنم✋..
بسم الله بیانگر انگیزه من است.یعنی که #خدایا هدفم🎯 توهستی..✘نه مردم،✘نه طاغوت،✘نه جلوه ها،✘نه هوس ها و..
⚜سلام بر #پسر عزیزم 🔅علی اکبرم.ای تنها یادگاری من،ای عزیزتر از جانمـ❤️،از روزی که خدا تورا به ما داد زندگیمان رنگ و بوی دیگری گرفت😍..تو و #مادرت از بزرگترین سرمایه های زندگی من بودید.
⚜در زندگی ات بسیار به #مادرت احترام بگذار که از زنان پاک✨ و بزرگ روزگار است.وهرچه میخواهی از مادرت بخواه تا برایت #دعاکند.
در زندگیت همواره رهرو و پشتیبان #رهبری باش که امتداد آن👈 ولایت حضرت مهدی امام عصر(عج) و فرمانش فرمان ولایت و فرمان خداست✊..
⚜همواره بر #پدرومادر احترام بگذارید که عاقبت بخیری در دنیا و آخرت برگرفته از احترام به پدرومادر است👌. #همیشه برایم دعا کنید و مرا از یاد نبرید♨️ و همیشه پشتیبان رهبر و ولایت فقیه باشید و در دستوراتشان شک نکنید🚫 و با جان و دل #بپذیرید
⚜و در پایان اگر جنازه ⚰اینجانب برگشت مرا در #گلزارشهدای_نجف_اباد به خاک بسپارید.و تا میتوانید بر سر مزارم بیایید و برایم طلب #آمرزش کنید.
⚜انتهای تاریکی🔲 روزنه ای است به روشنایی و رسیدن به روشنایی✨ و گذری است از تاریکی..
#شهید_علیرضــا_نـوری
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
کم کم همه بچه ها شده بودندمثل خود #دکتر😊 لباس پوشيدنشان،سلاح دست گرفتنشان،حرف زدنشان. بعضي ها هم #ري
1⃣2⃣5⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰یادم میآید مادرم به سختی مریض و در بیمارستان بستری🛌 بود. به اصرار #مصطفی تا آخرین روز در کنار مادرم و در #بیمارستان ماندم.
🔰او هر روز برای عیادت به بیمارستان 🏥میآمد.مادرم به مصطفی میگفت: #همسرت را به خانه ببر.
🔰ولی او قبول نمیکرد❌ و میگفت: باید پیش شما بماند و از شما #پرستاری کند.
بعد از مرخص شدن مادرم از بیمارستان، وقتی مصطفی به دنبالم آمد.
🔰سوار ماشین شدم🚙 تا به خانه خودمان برویم، #مصطفی دستهای مرا گرفت و بوسید و گریه کرد😭 و گفت:
🔰از تو بسیار ممنون هستم که از #مادرت مراقبت کردی.با تعجب😦 به او گفتم: کسی که از او مراقبت کردم #مادر_من بود ✘نه مادر شما… چرا تشکر میکنی⁉️
🔰او در جواب گفت: این #دستها که به مادر خدمت میکنند برای من #مقدس است👌. دستی که برای مادر خیر نداشته باشد، برای هیچ کس خیر ندارد⭕️ و احسان به پدر و مادر دستور #خداوند است.
#شهید_دکتر_مصطفی_چمران
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
پیکر پسرم⚰ هنوز برنگشته اما نگران نیستم، همین که پیش #حضرت_زینب(س) است خیالم راحت است. دوست دارم که
0⃣5⃣6⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰سال 57 در شهرستان #ساری به دنیا آمد. تولدش مصادف بود با چهلمین روز #شهادت برادرم «علی» از شهدای انقلاب اسلامی بود. به همین دلیل دوست داشتم نامش را روی پسرم بگذارم⚡️ اما همسرم گفت داغ برادرت تازه است و #مادرت را اذیت میکند. این شد که اسم «محمد» را برایش انتخاب کردیم. جالب است برایتان بگویم که شهید بلباسی #جمعه متولد شد و جمعه هم به شهادت🌷 رسید.»
🔰یک روز میخواست برود #نماز_جمعه، وقتی خواست بند کتانیاش👞 را ببندد، رفتم روبروی پله جلویش را گرفتم، پرسیدم:«کجا»⁉️ گفت میروم نماز جمعه. گفتم نماز جمعهی تو، درس توست📚، حالا اگر یک هفته شرکت نکنی اشکالی ندارد. درست را بخوان، #دانشگاه که قبول شدی انشاءالله نماز جمعه هم میروی. الحمدالله درس خواند و دانشگاه سراسری #مشهد رشته #مهندسی_ریختهگری هم قبول شد.»
🔰یکسال که ماه رمضان مقارن شده بود با ایام عید، محمد گفت من #وضو میگیرم بروم مسجد. شب چهارشنبه سوری هم بود، موقع رفتن بچههای محل بهش میگویند بیا برویم آتش بازی🔥، او میگوید دارم میروم مسجد🕌، امشب #شب_قدر هم هست و نباید جشن چهارشنبه سوری بگیرید🚫. بچهها هم برای اینکه اذیتش کنند بطری نوشابه پر از بنزین را خالی میکنند روی محمد😨 و لباسش آتش میگیرد. بر اثر آن اتفاق #پایش به شدت سوخت و با زحمت در بیمارستان مداوا شد».
به روایت مادر شهید
#شهید_محمد_بلباسی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
بـه چـه سـرگرم ڪــنم دیده و دل را دل تو را میطلبد دیده تو را میجوید #شهید_نظر_میکند_به_وجهالله...
#دلنوشته_مادرانه
💠تولدت مبارک پسرم 🌷
🍂دوباره نیمه زرد آذر
با اشک هایی که هنوز بر گونه ام خیسی میکند؛ لحظه آغوش کشیدنت💞 تداعی می شود. گوش کن #سجاد …
صدای گریه هایت را می شنوی⁉️
این #زیباترین هدیه🎁 خداست که برای مادرت می آید.
🍂وقتی #باراول در آغوش میکشیدمت واهمه داشتم از لحظه ای #نبودنت. کودکم را محکم تر به قلبمـ💞 می چسباندم تا آرام گیرم😌 #قدکشیدنت هر لحظه اش برایم حرف ها میزد ....
🍂پسر #ماه_عشق درقلب مادر❣ است.
#سجاد چقدر زود بزرگ شدی جانم
چقدر زود با آرزوهایم قد کشیدی👱
لا لایی های شبانه از #حضرت_زینب (س) تو را چقدر همچون عباسش #باغیرت💪 کرده بود.
🍂مادرجان تپش و عشق حرم🕌 در حال و هوایت تو را راهی #دمشق کرد.
چه دلیرانه بر شانه های #خانطومان درخشیدی✨ و چون نوری، ماه ها در #جستجویت پریشان بودیم😢
🍂سجادم قسمت این بود که تو را #دوبار با قنداقه سفید در بغلم دهند😔 سجاد پیکرت که برگشت⚰ قد رشیدت مثل همان #نوزادی شد که بیست و هفت سال پیش در آغوشم نهادند. اینبار که بغلت کردم دیگر واهمه از دست دانت را نداشتم❌ #امانت_خدا را تقدیمش کردم. دلبندم را فدایی #عمه_جان کردم.
🍂اکنون #پاییز کنارم آرام آرام قد مى کشد. ⚡️اما هنوز بوى بهار🌸 مى آید.
بهار خان طومان که #سجادم را در خاطره ها ماندگار کرد. سجاد مگر میشود #روزمیلاد پاره تنم باشد و دلتنگت نباشم⁉️😔
💥اما #مادرت صبرش را از حضرت زینب(س) آموخت. همان لحظه که تو را در لباس مقدس دفاع👊 از حرم آل الله میدیدم و از شوق و افتخارش خدا را شاکر بودم☺️ که #پسرم زیر پرچم ولایت بزرگ شده و دعایی که همیشه یک مادر برای فرزندش میخواهد جز #عاقبت_بخیری فرزندش نیست🚫
🍂پاییز به مهرش می نازد و من به #غیرت_پسرم. پاییز را بایدبا چشم های عباس گونه #تو نگاه کرد #سجادجان آن وقت #پاییزم بهار🌺 می شود.
#میلادت_مبارک_مادرجان❤️
#آمدنت_را_قاب_گرفتم...
#شهید_سیدسجاد_خلیلی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍بہ" يلدا " دل خوش ڪردهام شايد در اين دقايقِ اضافہ ی #پاييز فرصتِ بيشتري براےِ #بازگشتنت باشد!🍃
#پدرشهید جاویدالاثر مدافع حرم علی آقا عبدالهی به مناسبت شب یلدا اینگونه نوشته است:
✍علی جان
#سلام
❣تقویم🗓 نگاه نمیکنی. مردم شهر به طولانی ترین شب سال🌖 رسیده اند. این همه تکاپو برای #چندثانیه.
❣من چه بگویم #یلدای_آمدنت که پیرم کرد😔 سفره ی انتظارم رو به سمت قبله ی استجابت پهن کردم. روزهای #نیامدنت به سرخی دانه های انار به چشم #مادرت نشست😢
❣ #خنده_ات پسته ی خندان آجیل نذری🍛 خواهرانت شد. گس بودن میوه ی🍎 کودکی امیرحسین شیرین شیرین شده.
❣ببین #باباجان برای یلدای🍉 نیامدنت فال📖 گرفته ام. حافظ گفت : یوسف #گم_گمگشته باز آید به کنعان غم نخور .... #علی_جانم به نشانه ای فالم را تعبیر کن✅
#جاویدالاثر🌹
#شهید_علی_اقاعبداللهی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
آقازاده بود. پسرِ #سردار_داود_قربانی نه جایی میگفت که پدرش چه کاره است، نه از پدرش میخواست که برا
🏴سردار قربانی، پدر شهید روح الله قربانی به پسر شهیدش پیوست.
✍گوشیم زنگ خورد ...
حسین بود.فلانی #پدر روح الله به رحمت خدا رفت...
ناخواسته یهو رفتم تو دورانی که روح الله زنده بود و وقتی اسم پدرش میومد وسط، میگفت بابام #قهرمان_جهانه
ماهم تو ذهنمون مونده بود، بهش میگفتیم روح الله چه خبر از قهرمان جهان؟!
روح الله جان، قهرمان جهان، #سردار رشید سپاه قدس پس از چند سال بیماری سخت و سالها دوری از #مادرت و این اواخر دوری از #تو، اومد پیشتون، وقت استقباله
إنا لله و إنا إليه راجعون
🏴تسلیت عرض میکنیم
#شهید_روح_الله_قربانی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
برو به ميدون #پسرم
دست #علي يارت باشه✌️
برو به ميدون پسرم
#خدا نگهدارت باشه✋
برو که اشک #پدرت😭
بدرقه ي راه تويه
برو دعاي #مادرت 🌸
هميشه همراه تويه
#وداع_های_عاشقانه 💔
#پدرانه
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh