eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
31هزار عکس
8.9هزار ویدیو
217 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
#عاشقانه_شہدا 🌹 اولین بار براے صحبت کردن زمان #خواستگارے💐 وآخرین بار هـم براے صحبت کردن قبل از اعزا
2⃣5⃣4⃣ 🌷 🌹 🌿 من خیلے مخالف رفتن عباس به بودم☹️ و اصلا اجازه ندادم که بره! ولے با حرف هاش منو کرد...😔 🌿روزی که مےخواست به سوریه بره من بودم و از روزهای قبل هم داشتم نتونستیم زیاد باهم صحبت کنیم و فقط برام یه نوشته بود💌 🌿وقتی اونو خوندم خیلے شدم😰 چون نوشته هاش طوری بود که مشخص می شد آخرین نوشته هاشه خیلی نوشته بود💞😭 🌿نوشته بود رفتم تا نشوم😓 چون مےترسید به دنیویش زیاد وابسته بشه! و نتونه دل بکنه💔 و فراموش کنه که در اون طرف مرزها چہ اتفاقاتی دارد میافته!💚 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
خواهرش پيراهن👕 برايش فرستاده بود. من هم يك شلوار👖 خريدم، تا وقتى از منطقه آمد، با هم بپوشد.لباس ها را كه ديد، گفت «تو اين شرايط جنگى، #وابسته ام مى كنين به دنيا.» گفتم « آخه يه وقتايى نبايد به #دنياى_ماهام سر بزنى؟» بالأخره پوشيد. وقتى آمد، دوباره همان لباس هاى كهنه تنش بود. چيزى نپرسيدم. خودش گفت «يكى از بچه هاى سپاه #عقدش بود. لباس درست و حسابى نداشت.. #شهید_مهدی_زین_الدین @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
می‌گفت: رضایت بده تا به #سوریه بروم، می‌گفتم: اجازه بده #سنت کمی بیشتر شود. می‌گفت: #شیطان در کمین
7⃣3⃣5⃣ 🌷 💠جوان ترین مدافع حرم 🔰اصلا اهل بیرون رفتن و گردش و تفریح نبود❌ تا وقتی که تفکرات شهید بابایی شد👌 و مرتب در اینترنت📱 اطلاعاتی پیدا میکرد و میخواند و فیلمهای مربوط📽 به او را می دید. 🔰میدانستم میبیند،⚡️اما نمیدانستم کجا⁉️ققط میدیدم ریاضت میکشد. با آب سرد حمام🚿 میکرد، روی موکت و بدون بالش و پتو 🔰از زندگی دست شسته بود و وقتی دلیلش را میپرسیدم میگفت: باید برای شرایط سخت آماده باشم💪 . باید سرم را روی سنگ بذارم و بخوابم😴. 🔰مامان تو که در نیستی مراقبم باشی. مامان وابسته این دنیایـ🌍 بی ارزش نباش🚫.من هم دل کنده ام💕 و میدانم روزهای خوبی در در انتظار من است... 🔰با وجود کم سن و سال بودن اصلا به این دنیا نبود✘ و همه را تشویق به وابسته نشدن به دنیا و متعلقات آن میکرد✓.میگفت:مادر برای هر فردی در دنیا یک روز، و ندای _هل من ناصر ینصرنی_را میشنود🎧. 🔰من هم این ندا را شنیده ام و باید ، ⚡️اما اگر تو نباشی و اجازه ندهی خودت باید جواب 🔅حضرت زهرا(س)و 🔅حضرت زینب(س) را بدهی.. 🔰مصطفی و مبتکر خوبی بود حتی طرح یک را به سازمان نخبگان فرستاد و بالاترین امتیاز را گرفت✅ و بعد از یک ماه در کشور کانادا پذیرفته شده بود و برایش دعوت نامه آمده بود که برای ادامه تحصیل به برود، اما مصطفی قبول نکرد❌. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
گم میشوم میان ِ #دلتنگی هایم! و #محو ِ نگاهت ... که مشتاقانه #پرواز را به انتظار نشسته ای... #شهید_
1⃣2⃣9⃣ 🌷 💠 🌷در مورد شدن آقا عبدالمهدی اگر فكری هم به ذهنم خطور می‌كرد، خودم را به كاری می‌كردم تا فراموش كنم. 🌷سه روز قبل از آمدنش دیدم رفتم حرم (سلام الله علیها). عکس همه شهدا به دیوارهای حرم بود. همان طور که نگاه می کردم، دیدم عکس همسرم هم بین آنهاست. از که بهم وارد شد داد زدم «وای عبدالمهدی شهید شد.» 🌷از خواب بالا. دستانم خیلی می‌لرزید. اتفاقا دو، سه ساعت بعدش، زد. ‌خواستم خوابم را تعریف كنم، ولی گفتم نگرانش نكنم. فقط گفتم: عبدالمهدی خوابت را دیدم.گفت: «چه خوابی؟» گفتم:وقتی آمدی، تعریف‌ می کنم.. 🌷آقا عبدالمهدی خیلی دل به دل بچه ها می‌داد و با آنها داشت. انقدر كه بچه‌ها دور پدرشان بودند با من نبودند. اهل با بچه‌ها بود. فاطمه را خیلی به خودش كرده بود. ریحانه هم كه جای خود داشت. همه جا جای خالی‌اش پر شدنی نیست. 🌷بعد از شهادتش، هرشب را می‌بینم. احساس می‌كنم الان هم یک لحظه از من و زندگی ام و بچه‌هایم نیست! اگر زمانی كه آقاعبدالمهدی زنده بود، احساس خوشبختی می‌کردم، الان صدبرابر احساس می‌کنم، چون می‌دانم به رسیده است. 🌷یک داشتم كه خاطراتم با عبدالمهدی را آنجا می‌نوشتم، گاه و بیگاه هم شعرهایم را، به خصوص اوایل زندگی كه هنوز بچه‌دار نشده بودم و بیشتری داشتم. 🌷یک روز بعد از شهادت همسرم، دلم خیلی گرفته بود. گفتم بروم سراغ آن دفتر و را مرور كنم. به محض بازكردن دفتر، دیدم برایم یک نوشته با این مضمون كه «همسر عزیزم! من به شما می‌کنم که مرا سربلند و عاقبت بخیر کردی و باعث شدی اسم من هم در لیست شهدای کربلا نوشته شود. آن دنیا هستم!» راوی:همسر شهید 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🏵اگر می‌دانستم یک روز این اتفاق برای #دردانه‌ام می‌افتد هیچ‌وقت مانعش نمی‌شدم❌ ولی هرطور شده قبل از
0⃣6⃣0⃣1⃣ 🌷 🔻راوی: مادر شهید 🔰من و هر دو عاطفی و به‌هم وابسته💞 بودیم و این وابستگی از طرف من خیلی بیشتر بود. دانشگاهش را انتخاب کرد و می‌خواست این فاصله عاطفی را کم💕 کند. 🔰چند روز قبل از رفتنش برای چکاپ قلب❤️ به تهران رفت و آنجا دکتر می‌گوید باید سریع بستری🛌 و عمل شوی و در قلبت بگذاریم. همسرم و دخترم با هم👥 رفته بودند 🔰و چون بحث پیش آمد به آقاعارف گفتم شما هم پیش‌شان برو. هم همین کار را کرد و چند روز آنجا ماند. عمل انجام شد✅ و باتری را که گذاشتند همان روز به عارف زنگ📞 می‌زنند که آمده. پدرش می‌گوید من حالم خوب است و اگر می‌خواهی بروی من نمی‌شوم❌ 🔰خواهرش خیلی به عارف بود و آنجا با هم صحبت‌هایشان را می‌کنند، گردش می‌روند. را بعد چند روز فرستاد🚌 و خودش پیش ماند. پدرش گفت حالم خوب است🙂 و نگران حال من نباش. 🔰عارف دادن به من می‌رود و من مرتب تماس می‌گرفتم☎️ و می‌دیدم موبایلش خاموش📴 است. به پدرش می‌گفتم چرا موبایل خاموش است⁉️ که پدرش می‌گفت داشت و رفت. 🔰من خیلی تعجب کردم😟 که عارف چطور برای امتحان پدرش را در بگذارد و برود. پدرش هم با خیال راحت صحبت می‌کرد. به می‌گفتم چه امتحانی بود که آن‌قدر مهم بود و شما را تنها گذاشت👤 و رفت. گفت امتحانش بود و ممکن است طول بکشد. 🔰پدرش به برگشت و من نمی‌دانستم از دست عارف ناراحت باشم یا نه🙁 بعد از چند روز که دوباره پرسیدم کجاست❓ گفت که رفته است و تلفنش باید خاموش📵 باشد. 🔰یک روز زود که بلند شدیم نماز📿 بخوانیم فکرم خیلی مشغول شد. به گفتم از تو چیزی می‌پرسم، تو را خدا راستش را بگو. گفتم عارف کجاست😢و بااصرار من گفت به رفته است. گفتم یا حضرت زینب(س) و شنیدن این جواب برایم بود. سکوت سهمگینی آن روزها جانم را گرفته بود. 🔰از روزی که عارف را حس عجیبی داشتم. تمام اینها تمام شد و چند روز بعد برای مهمانی به رفتیم. بعد از صرف شام گوشی‌ام📱 را باز کردم و در فضای مجازی عارف را خواندم😭 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠خواب مادر شهید 🌷درد #فراق و دوری احمد برایم رنج‌آور شده بود😔 و گاهی #سخنان اطرافیان بر دردم می‌افز
💠دوست داشتنی 🌷بچه #اول بود، خیلی هم شیرین و دوست داشتنی نمی دانم خدا در وجود این فرزند چه چیزی قرار داده بود که من را این قدر به خودش #وابسته کرده بود، دوست نداشتم حتی لحظه ای از او دور باشم 🌷حتی وقتی برای #نماز جماعت به مسجد می رفتم سریع خودم را به منزل می رساندم تا این فراغ و #دوری از احمد زیاد طول نکشد. عجله کردن برای بازگشت به خانه به قدری ظاهر و مبین بود که اهل مسجد با شوخی و خنده می گفتند کجا با این عجله؟ دوباره میخوای احمد روببینی؟ 🌷یادم می آید دو روز از تولد احمد می گذشت که من برای شرکت در کلاس وارد حوزه شدم. در حوزه مسول حضور و غیاب بودم و #آخرین کسی که باید از کلاس خارج می شد من بودم 🌷بیشتر وقت ها تا مغرب توی مدرسه می ماندم ولی آن روز به محض اینکه استاد گفت: والسلام علیکم و رحمه الله #سریع از جا بلند شدم و آمدم خانه اصلا یادم رفته بود که باید حضور و غیاب کنم. 🌷فردای آن روز معلم مچم را گرفت و گفت: دیروز کجا بودی؟ چرا اینقدر با عجله رفتی؟ گفتم: کار داشتم. با خنده گفت کار داشتی یا می خواستی بری بچه تو ببینی؟ راوی: پدر شهید حجت الاسلام و المسلمین مجید مکیان #شهید_احمد_مکیان🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔹رضا پس از بازگشت به #سوریه هم به دلیل استعداد و توانایی خارق‌العاده‌اش👌 در #اطلاعات و شناسایی و تجز
🔹همیشه می‌گفت بچه‌های مردم را ببینید. #اسیر می‌شوند و به من می‌گفت: نگذاشتید من بروم و این گونه شد. من می‌گفتم: هر بار که تو می‌روی من تمام بدنم می‌لرزد💓 می‌گفت: مادر این اندازه #وابسته نشوید❌ چرا که خواب دیدم نوری آمد و رفت و #امام_زمان(عج) به من گفت چرا نرفتی و از قافله عقب ماندی؟» 🔸از زمانی که به #افغانستان رفتیم به من می‌گفت: رضایت بدهید من به ایران🇮🇷 بروم. هر بار این حرف را می‌زد و من #اجازه نمی‌دادم✘شب خوابی می‌دید و روز بعد برای من تعریف می‌کرد که مثلاً خواب #امام_خمینی(ره) را دیدم که در کلاسی به ما درس📚 می‌دادند. 🔹از کودکی این گونه بود. دو پسر👥 دیگر من یکی در #سوریه و دیگری نزد من است اما به پای #رضا نمی‌رسند. رضا خیلی پاک✨ بود، خیلی حرام و حلال را مراعات می‌کرد👌 رضا طور دیگری بود. یک شب خواب دیدم به من خبر دادند #سر رضا را آورده‌اند😭 #شهید_محمدرضا_خاوری #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🕊 #افلاکیان_خاکی 18 📖 روستای سابقیه را تازه فتح کرده بودیم. درگیری سنگینی داشتیم. در آن درگیری ها،
🌺کم توفیقی نیست ، چرا که مراقبه میخواهد وظاهر وباطنی ✨ 🎀 هایش تنها مادی نیست❌به قول امیرالمومنین(ع): شدن، مراقبه ی قلبی میخواهد. شاید فکر کنی کم است اما میدانی، قلب آدمی♥️ به سرعت می شود و این وابستگی، سمی است برای متعالی شدن و از فرش به رسیدن، وابستگی به مال، وابستگی به ادم ها💞 به عمر. 🎀آری! اینک شدن برایت سخت میشود. باید عشق ورزید و دوست داشت اما وابسته نشد🚫 چراکه این وابستگی ها تو را به زنجیر میکشند و در ، اسیرت میکند. تنی که به شدن فکر نمیکند، تنی که اگر باب میلش پیش بروی، عاقبتت می شود و سنگدلی، که بر سر کوفیان و ابن سعد آمد😢 💥اما می دانی، گاهی اوقات وابستگی خوب است😍 ⇜اینکه وابسته باشی به واهل بیت ⇜اینکه وابسته شوی به شجاعت💪 و صلابت ⇜وابسته شوی به ⇜اصلا میدانی وابسته شوی به کتاب📕 🎀آخر آدم های وابسته به کتاب هم، کم پیدا می شوند. کم هستند آدم هایی که به همه کتاب هدیه🎁 دهند، حتی برای اولین کادو به . این آدم ها، ارزش کتاب را به خوبی درک میکنند، چرا که کتاب📚 باعث ارتقای آگاهی است و مسبب تمام گمراهی های ما همین ست. 🎀می دانی، باید برای دستیابی به تلاش کرد و راه وابستگی به تمام چیز های خوب را یافت👌 به عبارتی، تنها در پی بود. درست مانند ! 🎊آری باید دل کند و رها شد🕊 🎈 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💥 کاش اینقدرے که به وابسته ایمـ به قرآن 📖 بودیمـ... :) ☁️💕 😶🍉 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh