eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
31هزار عکس
8.9هزار ویدیو
217 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷 ... و تو ای #خواهرم، آنچه که بیش از سرخی #خون من، #استعمار را می ترساند؛ سیاهی #چادر توست. 👈پس در حفظ #حجابت زینب گونه باش ... 🇮🇷 برگی از وصیتنامه شهید: مسعود عسگری🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
‌#چادری بودنت را #مسخره میکنند؟ چه کسانی⁉️ ⭕️کسانی که خودشون را #عروسک دیگران کرده اند ♨️این را بد
توصیه های شهـ🌷ـدا به 🌺طلبه «محمد جواد نوبختی» در وصیت‌نامه خود نوشته است «خواهرم! هم چون زینب باش و در سنگر  به اسلام خدمت کن.» 🌺 «سید محمدتقی میرغفوریان» خطاب به خواهران مسلمانش می‌گوید: «از تمامی خواهرانم میخواهم که ، این لباس رزم را حافظ باشند.» 🌺 «صادق مهدی‌پور» حجاب یک دختر مسلمان را چنین ترسیم کرد: «یک دختر نجیب، باید باشد.👌»                   🌺 «بهرام یادگاری» در وصیت‌نامه خود نوشته است: «خواهرم! تو مشت محکمی بر دهان منافقین و دشمنان اسلام می زند.» 🌺 «ابوالفضل سنگتراشان» خون❣ خود را با حجاب مقایسه کرده و گفته است: «تو ای خواهرم ... تو کوبنده‌تر از خون سرخ من است»        🌺 «حمید رستمی» بانوان را به پهلوی شکسته💔 خانم حضرت زهرا (س) قسم داده و فرموده است: «به پهلوی شکسته حضرت فاطمه زهرا (س) قسم‌تان می‌دهم که را رعایت کنید.» 🌺 «علی اصغر پور فرح پور آبادی» به خواهران و برادران خود، حفظ حریم‌ها و حرمت‌ها را یادآوری می‌کند و می‌گوید: «خواهر مسلمان! شما موجب حفظ نگاه برادران خواهد شد. برادر مسلمان! بی اعتنایی شما و حفظ نگاه شما موجب حجاب خواهران خواهد شد✅» 🌺 «علی رضائیان» حجاب را سرمنشأ صفا و معنویت دانسته و اظهار داشته است: «شما خواهرانم و مادرانم! شما جامعه را از فساد به سوی معنویت و صفا می‌کشاند.»   🌺 «علی روحی نجفی» حجاب را خون بهای شهیدان دانسته و بیان کرده است: «از خواهران گرامی خواهشمندم که حجاب خود را حفظ کنند، زیرا که  خون بهای❣ شهیدان است.»                     🌺 «غلامرضا عسگری»، مادرش را عامل سعادت خود برمی‌شمرد و می‌گوید: «مادرم! من و عزت نفس و فداکاری شما رشد پیدا کردم.» 🌺 «محمد حسن جعفرزاده» سیاهی چادر بانوان را عامل ترس استعمار بیان کرده و می‌گوید:«ای خواهرم! قبل از هر چیز استعمار، از سیاهی می‌ترسد تا سرخی خون من.» 🌺 «محمد علی فرزانه» به خواهران توصیه کرده است که «زینب‌ گونه» حجاب خود را حفظ کنند و ادامه داده است: «خواهرم! زینب‌ گونه  را که کوبنده تر از خون من است، حفظ کن.» 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💥رفقا خبر دارید... 🌴هنوز که هنوز است از عملیات فاتحانه خیبر برنگشته🚷 ⇜خبر دارید که آن دلیرمرد خطه جنوب مهمان نهنگ های خلیج فارس شد😔 و برنگشت. 🌴از خبری دارید⁉️ بعد از اینکه یارانش را از به عقب بازگرداند دیگر کسی او را ندید ⇜از جوانانی که خوراک های اروند شدند خبری دارید❓ 🌾هنوز از صدای اذان بچه ها می آید 🌾هنوز صدای رزمندگان از حسینیه🔊 حاج همت به گوش می رسد 🌾هنوز وصیت نامه📜 شهدا خشک نشده؛↵خواهرم ، ↵برادرم 🌾هنوزکه هنوز است نگرانند از اینکه رهبر رو تنها👤 بگذاریم 🌾و هنوز که هنوز است شهدا🌷 بند پوتین هایشان را باز نکرده اند و منتظر (علیه السلام) هستند تا دوباره در رکابش شوند 🌾و هنوز که هنوز است چشم انتظار جـــــــ♥️ــــــگرگوشه هایشان هستند😔 را یاد کنید با ذکر 💐 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✫⇠ ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 0⃣6⃣ 📖توی دکتر که صورت رنگ پریده ام را دید، اجازه نداد حرف بزنم. با دست اشاره کرد به نیمکت بنشینم🛋 _ارام باشید خانم، حال ایشان .... چادرم را توی مشتم فشردم و هق هق کردم +به من نگو، هجده سال است دارم میبینم هر روز ایوب اب میشود. هر روز درد میکشد💔 میبینم که هر روز میمیرد و زنده میشود. میدانم که است. 📖گردنم را کج کردم و ارام پرسیدم: رفته؟🙁 دکتر سرش را پایین انداخت  و را نشان داد. توی بغل زهرا وا رفتم. چقدر راحت پرسیدم "ایوب رفته؟" 📖امکان نداشت ایوب برای به جبهه نرود و من پشت سرش نماز حاجت نخوانم. سر سجادت زار نزنم😭 که برگردد. از فکر زندگی بدون ایوب💕 مو به تنم سیخ میشد. ایوب چه فکری درباره من میکرد؟ فکر میکرد از اهنم؟ فکر میکرد اگر اب شدنش را تحمل کنم هم برایم ساده است؟ 📖چی فکر میکرد که ان روز وسط شوخی هایمان در باره مرگ گفت: حواست باشد بلند بلند گریه نکنی✘ سر وصدا راه نیاندازی، یک وقت وسط گریه و زاری هایت کنار نرود. حجاب هدی، حجاب خواهر هایم. کسی صدای انها را نشنود🔇 مواظب باش به اندازه مراسم بگیرید، به اندازه گریه کنید. 📖زهرا اخرین قطره های اب قند را هم داد بخورم. صدای داد و بیداد را میشنیدم. با لباس خاکی و شلوار پاره و خونی جلوی پرستارها ایستاده بود. خواستم بلند شوم، زهرا دستم را گرفت و کمک کرد. محمدحسین امد جلو صورت خیس من و زهرا را که دید. 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هم شهید میشوند یا شهید پرور🌷 می شوند خواهرم تو مانده ای که ⇜ازآنچه که شهدا برایش خون❣دادند ↵دفاع کنی از ↵دفاع کنی از اعتقادت...✌️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸هر گاه که خواستم زندگی‌اش را بخوانم، #اشک هایم بر گونه هایم هجرت می‌کردند. اشک هایی گرم😭 و مزاحم که
5⃣9⃣2⃣1⃣ 🌷 💞 💠 (س)فرمودند:👇 ✓بهترین شما کسی است که در برخورد با مردم نرم تر و مهربان تر باشد🙂 و ✓ارزشمندترین مردم کسانی هستند که با مهــــربان و بخشنده اند♥️ 🔰و از با ارزشمندترین مردان زمان خود بود👌 چرا که در بخشش محبت به من هیچ خساست و غروری به خرج نمی داد🚫 و بسیار در بذل و بخشش مهر و عشــــق به دست و دلباز بود. 🔰تا جایی که وقتی برای خرید به بازار و یا به گردش و مسافرت🚘 می رفتیم اجازه نمی داد✘ هیچ وسیله ای را من کمکش بیاورم. سبکترین چیزهایی هم که خریده بودیم یا به همراه داشتیم را هم می آورد. می گفت: برای من خیلی زشت است که در کنار باشم و همسـرم حتی یک پاکت🛍 را همراه بیاورد 🔰برای اهمیت ویژه ای قائل بود و این کار را با عشـق و خواست قلبی خودش و نه به اجبار❌ یا اصرار من انجام می داد. می گفت: خانمم شما فقط موا‌ظب چادر و باش. حتی هم علی اکبرمان را بغل می کرد و هم وسایل را می برد. 🔰جزئیات محبتهای علیرضا به حدی به من و زیاد بود که همیشه رفتارش برایم تعجب آور بود. اما همین رفتارهای زیبای باعث می شد در وجود هردویمان آنچنان ریشه کند که تا سالیان سال هم از آن عشــ♥️ــق و علاقه ذره ای کم نشود. که هنوز با یادش روزگار را سپری می کنم. 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
•|❄️❣|• 🗣💥 🌸هنگآمـے ڪ دستـ هایتـ را🖐 نــذر ڪردنـِ حـجابتـ 🧕مےڪُنے هنگآمے ڪ چشــ👀ــمآنتـ را بـَر «حرامـ» مےبـندے 🍃هنگآمے ڪ بآ و وقـآر😌 از جـادهـ‌ے تـلخِ گنآهـ..🛣 مـــےگـُذرے🤩 🌸هنگآمے ڪ وجـودتــ را از نگآهـ هاےِ چـرڪیݩ مےپوشانـے😇 آنگـاهـ پیشڪش بـُلندآے آسمانـ ها💫🕊 🍃ڪ آسـمانـ استـُـ 🌫 خودتــ از جـنسـِ مآهـ... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
20.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥 🎥بهش گفتم درست کن گفت به تو چه برو جلو اونا که و دزدی میکنن بگیر اما آیا شما نیستی⁉️ 👌👌👌 از دست ندیها 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
هم شهید میشوند یا شهید پرور🌷 می شوند خواهرم تو مانده ای که ⇜ازآنچه که شهدا برایش خون❣دادند ↵دفاع کنی از ↵دفاع کنی از اعتقادت...✌️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
گفتم: کاش میشد منم همراهت به بیام .🙏 لبخندے زد و پاسخی داد که قانعم کرد.🤗 گفت: هیچ میدونی سیاهی تو ، از خون من کوبنده تر است؟ همین را رعایت کنی، مبارزه ات را انجام داده اے .💪 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✫⇠ ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 0⃣6⃣ 📖توی دکتر که صورت رنگ پریده ام را دید، اجازه نداد حرف بزنم. با دست اشاره کرد به نیمکت بنشینم🛋 _ارام باشید خانم، حال ایشان .... چادرم را توی مشتم فشردم و هق هق کردم +به من نگو، هجده سال است دارم میبینم هر روز ایوب اب میشود. هر روز درد میکشد💔 میبینم که هر روز میمیرد و زنده میشود. میدانم که است. 📖گردنم را کج کردم و ارام پرسیدم: رفته؟🙁 دکتر سرش را پایین انداخت  و را نشان داد. توی بغل زهرا وا رفتم. چقدر راحت پرسیدم "ایوب رفته؟" 📖امکان نداشت ایوب برای به جبهه نرود و من پشت سرش نماز حاجت نخوانم. سر سجادت زار نزنم😭 که برگردد. از فکر زندگی بدون ایوب💕 مو به تنم سیخ میشد. ایوب چه فکری درباره من میکرد؟ فکر میکرد از اهنم؟ فکر میکرد اگر اب شدنش را تحمل کنم هم برایم ساده است؟ 📖چی فکر میکرد که ان روز وسط شوخی هایمان در باره مرگ گفت: حواست باشد بلند بلند گریه نکنی✘ سر وصدا راه نیاندازی، یک وقت وسط گریه و زاری هایت کنار نرود. حجاب هدی، حجاب خواهر هایم. کسی صدای انها را نشنود🔇 مواظب باش به اندازه مراسم بگیرید، به اندازه گریه کنید. 📖زهرا اخرین قطره های اب قند را هم داد بخورم. صدای داد و بیداد را میشنیدم. با لباس خاکی و شلوار پاره و خونی جلوی پرستارها ایستاده بود. خواستم بلند شوم، زهرا دستم را گرفت و کمک کرد. محمدحسین امد جلو صورت خیس من و زهرا را که دید. 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh