7.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برای شـــــهید🌷شدن چه کار کنیم؟
♦️همراه با سخنان رهبر معظم انقلاب
♦️صدای حاج حسین خرازی
بسیار زیبا حتما ببینید پیشنهاد دانلود
#سلام_صبحتون_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
•═┄•※🍃🌸🍃※•┄═•
#سلام_بر_ابراهیم
☘ #شهید_هادی حواسش بود تا خودش را درگیر ظاهر نکند. میدانست اگر مویش بلند شود به صورتش جلوه میدهد. ابراهیم از این ظواهر دنیوی فراری بود. نمیخواست ظاهرش در چشم دیگران باشد.
☘ابراهیم در فعالیتهای اجتماعی، کمک به دیگران و دستگیری جوانان خیلی فعال بود. جاذبههای ابراهیم همه را جذب میکرد. از هر مدلی دوست و رفیق داشت طوری که برخی به او ایراد میگرفتند و میگفتند تو چرا با این آدمها رفت و آمد میکنی؟ خیلیها اهل هیچ چیزی نبودند و به مرور با رفتارهای ابراهیم جذب شدند.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
خیلی سخت است انتظار
انتظاری که بهر یک یار باشد
#شهید_حاج_احمد_متوسلیان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐 #درس_اخلاق
🔹اســـتاد مسعود عــالے
🔸مرگ راحت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
«وَالْحَمْدُ لِلّهِ قاِصمِ الجَّبارینَ مُبیرِ الظّالِمینَ»؛ یعنی ستایش خدای را که درهم شکننده سرکشان و نابودکننده ستمکاران است🌷
.
⭕️ پ_ا_س_د_ا_ر_ا_ن غریبانه زندگی میکنند؛ مظلومانه ⭐ش_ه_ی_د میشوند؛
.
اولش :چند ملیارد گرفتید شدیدمدافـــــــع حـــــــــرم؟؟؟؟
بعد تـــــــهمت !!!! بعد🔫گلوله
شادی روح 💥پ_ا_س_د_ا_ر_⭐ ش_ه_ی_د صیاد خدایی صلوات...🌷
~~
خیلی ها میگن ما 🔥انتقام ترور ⭐ش_ه_ی_د ⭐س_ل_ی_م_ا_ن_ی و ⭐ف_خ_ر_یز_ا_د_ه رو نگرفتیم
و به این دلیله که دشمن باز هم به اقدامات تروریستی خودش ادامه میده…
~~~
قبول! نه اینکه انتقام نگرفتیم ها نه ...
ما انتقام اصلی رو نگرفتیم
اما کی گفته کلا انتقام نگرفتیم؟؟!
~~~
تصور کنید بعد از شهادت ⭐حاج_ق_ا_س_م
ایران اسرائیل و آمریکا رو مستقیم و عجولانه میزدچی میشد؟
~~~
کل دنیا بر علیه ایران موضع میگرفتند
که آهااای ایران تروریسته و آتیش بیار معرکه میشدن اما ایران باهوش بود!
این کار رو نکرد ... مثل خودشون نرم عمل کرد
~~~
یکم برگردیم به دو سال قبل ...
آمریکا در منطقه به راحتی جولان می داد
طوریکه سردار مارو در خاک عراق و کشوری که حاجی توش مهمون بود زد!
حکومت افغانستان رو آمریکا اداره میکرد…
خلاصه تر بگم؟
یه جورایی که کلا منطقه خاور میانه زیر دستش بود، جز ایران.....
~~~
اما الان چی؟
آمریکا تو افغانستانه؟ نه!
عراق چطور؟ بیرونش کردن!
کشورای دیگه منطقه چی؟ اکثرا یا بیرونش کردن یا مثل پاکستان در تلاش برای بیرون کردنش هستن.....
~~~
تا چند سال قبل، اغلب مردم دنیا جرئت نمیکردن با آمریکا مخالفت کنن!
الان تو خود آمریکا با اقدامات تروریستیشون مخالفت میکنن!
شعار 🔥مرگ_بر_آمریکا جهانی شده مردم دنیا دیگه نمی ترسن ...و چرا؟
~~~
تمام این اقداماتِ نرم_نرم ، انتقام خون های ریخته شده ماست
درسته ✊انتقام_سخت چیزی جز نابودی کامل اسرائیل نیست
اما یهو که نمیشه! ماشاءالله به هوش سرداران سپاهمون که دشمن رو بدجور تار و مار کردن، طوریکه حتی خودمون هم گیج شدیم و فکر می کنیم ساکت نشستیم ...
اما
انتقام ترور ⭐ش_ه_ی_د_صیاد_خدایی هم سر جاشه، روز های آینده 👌قطعا 🔥آتیش بازی خواهیم داشت
ما به غیرت غیورمردانمون ایمان داریم
~~~
خلاصه که چشمامون رو باز کنیم
خود_تحقیری نکنیم
آرامشی چنان میانه میدانم آرزوست....😔
.
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات 🌷
📸رهبر شیعیان تاجیکستان به شهادت رسید
🔸منابع محلی در تاجیکستان از شهادت محمد باقر محمد باقروف، رهبر شیعیان این کشور خبر دادند.
🔸محمد باقروف در منطقه خودمختار گورنو-بدخشان ساکن بود و دیروز به وسیله شلیک یک تک تیرانداز به مقام شهادت نائل آمد. هنوز از شناسایی عاملان این شهادت و انگیزه آنها از این ترور خبری منتشر نشده است.
.
یادشون ـــــــصلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
📜فرازی از وصیت نامه
#شهیدعلیجمالجشي...
⭕️اگر برای نعمت #شهادت به من غبطه میخورید بدانید که من برای نعمت
" جهاد در راه خدا "
به شما غبطه خواهم خورد...
🌹#شهدای_حزب_الله
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش مسعود هست🥰✋
*تَڪ پسر*🕊️
*شهید مسعود آخوندی*🌹
تاریخ تولد: ۱۳۴۲
تاریخ شهادت: ۲۰ / ۱۰ / ۱۳۶۵
محل تولد: اصفهان
محل شهادت: شلمچه
*🌹راوی← تک پسر بود🌙 خانهشان بزرگ بود🍃 آن را فروختند پولش را ریختند به حساب مسعود تا دیگر جبهه نرود🍂 کارخانه بزند و خودش مدیر شود🍁 بار آخری بود که میرفت🕊️ توی وسایلش یک چک امضا شده بدون مبلغ گذاشته بود با یک نامه📃توی نامه نوشته بود: برگشتی در کار نیست🕊️این چک روگذاشتم تا بعد از من برا استفاده از پولی که ریختین توی حسابم به مشکل بر نخورید»🌙 او فکر همه جا را میکرد🌷 همرزم← معروف بود به پنج ضلعی❗اما برای خودش یک گودال قتلگاهی بود❗هر کس میخواست وارد این پنج ضلعی بشود میدانست راه برگشتی ندارد🥀مسعود آمد جلو گفت: خودم میروم مهمات میآورم🕊️ ایستادند جلویش نه! تو صبر کن یکی دیگر برود🍂 پایش را کرد توی یک کفش که هرجوری هست خودم میروم🍂رفت مهمات را گذاشت روی شانهاش🍂یکی از دوستانش دل از دستش رفت، صدا زد: مسعود بس است🥀برگشت نگاهش کرد: سرش را که برگرداند تیر خورد توی سرش💥 و همانجا افتاد🥀فقط گفت: یا حسین و به شهادت رسید🕊️مزار این شهید عزیز در ردیف شهدای کربلای پنج🍃پایینتر از مزار شهید خرازی است*🕊️🕋
*شهید مسعود آخوندی*
*شادی روحش صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💞☘بِسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘💞
🇮🇷رمــــــــان شهدایی و #امنیتی
🇮🇶 #تنــها_میان_داعش
💣قسمت #سی_وهفتم
او میگفت و من تازه میفهمیدم
چرا دل عباس طوری لرزیده بود ڪه برای ما نارنجڪ آورده و از چشمان خسته و بیخوابش خون میبارید. از خیال اینڪه عباس با چه دلی ما را تنها با یڪ نارنجڪ رها ڪرد و به معرڪه برگشت، طوری سوختم ڪه دیگر ترس اسارت در دلم خاڪستر شد و اینها همه پیش غم حیدر هیچ بود.
اگر هنوز زنده بود،
از تصور اسارت ناموسش بیش از بلایی ڪه عدنان به سرش میآورد، عذاب میڪشید و اگر شهید شده بود، دلش حتی در بهشت از غصه حال و روز ما در آتش بود! با سرانگشتان لرزانم نارنجڪ را در دستم لمس ڪردم و از جای خالی انگشتان حیدر در دستانم آتش گرفتم ڪه دوباره صدای گریه یوسف از اتاق بلند شد.
نگاهم به قوطی شیرخشڪ افتاد
ڪه شاید تنها یڪبار دیگر میتوانست یوسف را سیر ڪند. به سرعت قوطی را برداشتم تا به اتاق ببرم و نمیدانستم با این نارنجڪ چه ڪنم ڪه ڪسی به در حیاط زد.
حس ڪردم عباس برگشته،
نارنجڪ و قوطی شیرخشک را لب ایوان گذاشتم و به شوق دیدار دوباره عباس، شالم را از روی نرده ایوان برداشتم. همانطور ڪه به سمت در میدویدم، سرم را پوشاندم و به سرعت در را گشودم ڪه چهره خاکی رزمندهای آینه نگاهم را گرفت. خشڪم زد و لبهای او بیشتر به خشڪی میزد ڪه به سختی پرسید :
_حاجی خونهاس؟
گریه یوسف را از پشت سر میشنیدم و میدیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشڪهایش مقاومت میڪند ڪه مستقیم نگاهش ڪردم و بیپرده
پرسیدم :
_چی شده؟
از صراحت سوالم، مقاومتش شڪست و به لڪنت افتاد :
_بچهها عباس رو بردن درمانگاه...
گاهی تنها خوشخیالی میتواند نفس رفته را برگرداند ڪه ڪودڪانه میان حرفش پریدم :
_دیدم دستش زخمی شده!
و ڪار عباس از یڪ زخم گذشته بود ڪه نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد :
_الان ڪه برگشت یه راڪت خورد تو خاڪریز.
از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زن عمو پشتدر آمد و پیش از آنڪه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم. دیگر نمیشنیدم رزمنده از حال عباس چه میگوید و زن عمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای ڪوچه میدویدم.
مسیرطولانی خانه تا درمانگاه
را با بیقراری دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدمهایم رمقی مانده بود نه به قلبم. دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس میڪردم
ڪه در گوشه حیاط عباسم را دیدم. تختهای حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. بهقدری آرام بود ڪهخیالڪردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر خونی به رگهایش نمانده است. چند قدم بیشتر با پیڪرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه ڪوبیده میشد و بالای سرش از نفس افتادم. دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلڪی هم نمیزد. رگهایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود ڪه پهلویش زانو زدم
و با چشم خودم دیدم این گوشه،
#علقمهعباسمن شده است. زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این جراحت به چشمم نمیآمد ڪه همان دست از بدن جدا شده و ڪنار پیڪرش روی زمین مانده بود.
سرش به تنش سالم بود،
اما از شڪاف پیشانی بهقدری خون روی صورتش باریده بود ڪه دلم از هم پاشیده شد. شیشه چشمم از اشڪ پُر شده و حتی یڪ قطره جرأت چڪیدن
نداشت ڪه آنچه میدیدم باور نگاهم نمیشد.
دلم میخواست یکبار دیگر
چشمانش را ببینم ڪه دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند ڪردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع میڪردم و زیر لب التماسش میڪردم تا فقط یڪبار دیگر نگاهم ڪند. با همین چشمهای به خون نشسته ساعتی پیش نگران جان ما نارنجڪ را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره ڪافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود.
با هر دو دستم به صورتش دست میڪشیدم و نمیخواستم ڪسی صدایم را بشنود ڪه نفس نفس میزدم :
_عباس من بدون تو چی ڪار ڪنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم!تورو خدا با من حرف بزن!
دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم ڪه پیراهن صبوریام را پاره ڪردم.....
ادامه دارد....
💣نویسنده؛ فاطمه ولی نژاد
☘ #کپی_باذکرنام_نویسنده
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh