eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
30.7هزار دنبال‌کننده
35هزار عکس
16هزار ویدیو
330 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
🌙 🌕شهید مدافع‌حرم 🌺به خوراک و شکمش خیلی توجّه نمی‌کرد؛ می‌گفت:«غذای زیاد روی فکر و ذهن آدم اثر منفی می‌گذاره.» از آیت‌الله جوادی آملی تعریف می‌کرد که به او گفتند بیشتر غذا بخورید؛ در جواب گفتند:«مگر من حمّالم که غذا را حمل کنم؟! آن‌قدر می‌خورم که بتوانم کارهایم را انجام بدهم و بیشتر از آن، حمّالی است!» 🌻خودش هم این‌گونه رفتار می‌کرد؛ در پادگان خیلی کم ناهار می‌خورد و غذا را به همکارانش می‌داد. در مورد گوشت‌خوردن هم دقت می‌کرد و می‌گفت:«خوردن زیاد از گوشت باعث میشه آدم قسی‌القلب و پرخاشگر بشه.» 🌺ماه رمضان هم که می‌شد، حبیب‌آقا با یک کاسه فِرِنی افطار می‌کرد و سحر هم به چایی خرما اکتفا می‌کرد. تمام خوراک او در ماه رمضان فقط همین بود! می‌گفت: «ماه رمضان ما روزه می‌گیریم که کمتر بخوریم، نَه اینکه مثل قبل یا بیشتر هم بخوریم.» 🎙راوے: همسر شهید 📚گزیده‌ای از کتاب «حبیب خدا» @Modafeaneharaam @Modafeaneharaam
🌙 🌕شهید مدافع‌حرم 🌺از همان دوران ابتدایی تا اذان می‌گفتند، وضو می‌گرفت و نماز اول وقتش را می‌خواند. وقتی هم نماز و روزه به او واجب شد، نسبت به آنها حسّاس‌تر شد. 🌻اولین سالی که باید روزه می‌گرفت، سادات‌خانم دلش نیامد برای سحری بیدارش کند؛ می‌گفت:«بچه‌ام لاغره، روزها هم بلنده و اذیّت میشه»؛ 🌺اما وقتی سید مصطفی از خواب بلند شد و دید از سحر گذشته، روزه‌اش را بدون سحری گرفت و به سادات‌خانم گفت:«اگر بیدارم نکنی، بی‌سحری روزه می‌گیرم.» سه‌روز روزه‌ی بی‌سحری باعث شد تا سادات‌خانم مجبور شود که سحرها بیدارش کند. 🌻هر بار که برای سحری بیدار می‌شد، لبخندی به مادر می‌زد و می‌گفت: «می‌دونی وقتی نمی‌خوابی و برای ما سحری درست می‌کنی، بهترین اجر رو پیش خدا داری؟ خوش به حالت! خدا همه‌چی رو می‌بینه و حساب می‌کنه.» 📚گزیده‌ای‌از کتاب«بیست‌سال‌وسه‌روز» @Modafeaneharaam @Modafeaneharaam
🌙 🌕شهید مدافع‌حرم 🌺قبل از اینکه به سن تکلیف برسد، نماز خواندن را شروع کرد. از همان کودکی، موقع نماز کنار من می‌ایستاد و حرکاتم را تقلید می‌کرد. گوش می‌داد چه می‌خوانم. 🌻گاهی با برادرش شهرام می‌آمدند و کنار من نماز می‌خواندند. می‌گفتم:«بیاید خوب گوش کنید ببینید من کجای نمازم رو اشتباه می‌خونم. بهم بگید!» با همین روش نماز خواندن را یادشان دادم. 🌺روزه‌گرفتن را هم از همان بچگی شروع کردند. می‌گفتم:«شما هنوز به سنّ تکلیف نرسیدید، حداقل کلّه‌گنجشکی بگیرید که اذیّت نشید اما گوش‌شان به این حرفها بدهکار نبود. روزه‌شان را می‌گرفتند و سر وقت افطار می‌کردند. 🎙راوے: مادر شهید 📚گزیده‌ای از کتاب «همراهی تا آسمان» @Modafeaneharaam
🌙 🌕شهید مدافع‌حرم 🌺با توجه به اینکه امکان ورزش‌کردن در منطقه فراهم نبود، خودمان گاهی می‌دَویدیم تا به نوعی ورزش کرده باشیم. وقتی که ماه مبارک رمضان می‌شد، شهید جبار عراقی برای سحر هیچ‌چیزی نمی‌خوردند؛ البته برایشان سحری درست می‌کردم ولی می‌گفتند: «من نمی‌خورم!». فلذا همیشه زمان افطار سفره‌ی ایشان پهن و آماده بود. 🌻یکبار از ایشان سؤال کردم حاجی چرا شما سحری نمی‌خورید؟ گفتند:«من چون روزانه ۸ کیلومتر می‌دوَم و الآن امکانش نیست، اگر سحری بخورم، شاید اضافه‌وزن بگیرم و نتوانم به مأموریتم برسم.» ایشان حاضر بودند که گرسنگی بکشند اما در مأموریت‌شان خللی وارد نشود؛ حتی اگر به قیمت اذیّت‌شدن خودشان باشد. 🌺با توجه به چابکی شهید عراقی، وقتی که هرگونه حرکتی از سوی داعش اعلام می‌شد، از همه زودتر خودشان را به نقاط پر خطر می‌رساندند و همه‌ی رزمندگان از شجاعت ایشان متعجّب بودند. 🎙راوے: همرزم شهید @Modafeaneharaam
🌙 🌕شهید مدافع‌حرم 🌺در زندگی‌اش خیلی عادت‌های قشنگی داشت. مثلاً موقع نوشیدن آب یا هر نوشیدنی خنک دیگری حتماً «سلام بر حسین» می‌گفت. 🌻یا ماه رمضان که کارش طول می‌کشید و شب دیروقت می‌آمد خانه، در محلّ کار افطار نمی‌کرد. گاهی تا ساعت ۱۰ شب صبر می‌کرد تا بیاید خانه و با هم غذا بخوریم؛ می‌گفت:«خوردنِ افطار همراه همسرم لذّت دیگه‌ای داره.» می‌دانست در هر صورت من هم غذا نمی‌خورم و منتظرش می‌مانم. 🌺خودش یک‌وقت‌هایی کمک می‌کرد و سفره را می‌انداخت. منتظر می‌شد تا کنارش بنشینم؛ چه خانه‌ی خودمان و چه خانه‌ی مادرم تا من سر سفره نمی‌آمدم، لب به غذا نمی‌زد. 🎙راوے: همسر شهید 📚گزیده‌ای از کتاب «طائر قدسی» @Modafeaneharaam @Modafeaneharaam
🌙 🌕شهید مدافع‌حرم 🌺حاج حمید دلبستگی به هیچ‌کدام از لذّت‌های این دنیا نداشت؛‌ حتی غذا خوردن. سال۱۳۶۲ که «سید نصرالله تقوی‌فر»، پدرش، در عملیات خیبر شهید شد، گفت:«می‌خواهم روزه‌های قضای پدر را بگیرم.» و این شروع یک ماجرای عجیب و طولانی بود. 🌻از آن به بعد، حاج‌حمید نَه‌فقط در ماه مبارک رمضان، بلکه در بسیاری از روزهای دیگر سال نیز روزه بود. ماجرا به همین‌جا ختم نشد؛ ۲ سال بعد که «سید خسرو»، برادرش در عملیات وَالفجر۸ به شهادت رسید،‌ گفت:«حالا نوبت روزه‌های داداش است» و شروع به گرفتن روزه‌های قضای او کرد. 🌺شاید باور نکنید! دیگر از همان موقع تا شهادتش به جز روزهای حرام، همیشه روزه بود! روزهایی که روزه نبود، بعد از خوردن ناهار، معده‌اش اذیّت می‌شد؛ طوری که می‌گفت:«مثل اینکه من باید همیشه روزه باشم.» 🎙راوے: همسر شهید @Modafeaneharaam @Modafeaneharaam
🌙 🌕شهید مدافع‌حرم 🌺در ایّام ماه مبارک رمضان، به‌خاطر بارداری و شیردهی روزه نمی‌گرفتم؛ ولی چون می‌دونستم علیرضا بدون من سحری نمی‌خوره، بیدار می‌شدم و باهاش همراهی می‌کردم و خیالم راحت بود که بدون سحری روزه نگرفته. 🌻فصل پاییز و زمستان که روزه‌های قضام رو می‌گرفتم، با اینکه علیرضا حتی یک روزه‌ی قضا هم نداشت ولی به‌خاطر من سحرها بیدار می‌شد و روزه‌ی مستحبّی می‌گرفت. می‌گفت:«می‌خوام تنها نباشی و سحریت رو بخوری! تو به‌خاطر من سحرهای ماه رمضان بیدار شدی و همراهی کردی، من هم باید جبران کنم.» 🌺مرد با وفا و بهشتی من، محبّت‌هایم را هیچ‌وقت فراموش نمی‌کرد و همیشه درصدد جبران آنها برمی‌آمد. در چشم‌هایش ردّ آسمان و ردّ خدا بود. از "من" گذشت تا به "ما" رسید و عشق‌مان ابدی شد. 🎙راوے: همسر شهید @Modafeaneharaam @Modafeaneharaam
🌙 🌕شهید مدافع‌حرم 🌺سوم یا چهارم ابتدایی بود. شب بیست و یکم ماه رمضان در خانه‌ی پدرم مجلس احیاء و شب‌زنده‌داری بود. به عباس گفتم: «دعای مجیر بسیار ساده و روان است. اگر بخوانی، یک جایزه پیش من داری!» مکث کرد، چیزی نگفت. 🌻دوباره گفتم:«می‌خوانی؟!» گفت: «می‌خوانم!» اولین‌باری بود که در جمع می‌خواست دعا بخواند. فرازهایی از دعا را خواند؛ همه به او بارک‌الله و احسنت گفتند. بعضی‌ها که او را نمی‌شناختند، سؤال می‌کردند:«این پسر کیه؟!» بعد از آن در جلسات قرآنی ماه مبارک رمضان مسجد هم شرکت می‌کرد و قرآن را تلاوت می‌کرد. 🎙راوے: پدر شهید @Modafeaneharaam
🌙 🌕شهید مدافع‌حرم 🌺علی‌آقا خیلی زود شروع به روزه‌گرفتن کرد و از دوازده‌سالگی، روزه‌هایش را می‌گرفت. یکبار ماه مبارک رمضان هوا خیلی گرم بود و زمان روزه‌داری طولانی؛ علی حالش زیاد خوب نبود؛ 🌻بهش گفتم:«علی‌جان! حالت بَده. بیرون شهر بُرو و روزه‌ات را باز کن تا حالت بدتر نشده.» ولی او به هیچ‌عنوان زیر بار نمی‌رفت که روزه‌اش را باز کند. 🌺پسرم در ماه رمضان وقتی که افطارش را می‌کرد، به هيئت محمدرضا طاهری و منصور ارضی می‌رفت. سحر که می‌آمد، اصلاً برایش خستگی و خواب معنا نداشت. 🌻بعد از سحری، چند ساعتی را استراحت می‌کرد و دوباره صبح زود، برای رفتن به سرِ کار پا می‌شد. او همیشه عادت داشت حتی اگر یک صفحه هم شده، قرآن بخواند. 🎙راوے: مادر شهید @Modafeaneharaam
🌙 🌕شهید مدافع‌حرم 🌺ماه رمضان شده بود و من باید برای تشییع شهید عزیز احمد مکیان به ایران می‌آمدم. به همین خاطر ارتباط حضوری نداشتیم ولی خبرها را هر شب از جانشینم در منطقه می‌گرفتم. 🌻یادم هست که خبر رسید سعید بیاضی‌زاده در روز قدس سنگ تمام گذاشته است. تمام بچه‌ها را جمع کرده بود؛ روی زمین پرچم اسرائیل کشیده بودند و بعد آن را به آتش کشیده بودند. از فرمانده کل عملیات در سوریه دعوت کرده بود در مراسم شرکت کند؛ بچه‌ها به خط شده بودند و ایشان سان دیده بود. 🌺خلاصه، برنامه‌ی پر و پیمانی اجرا کرده بود. در تمام برنامه‌هایش همین‌طور بود؛ هر کاری از دستش برمی‌آمد، انجام می‌داد. به همین خاطر بچه‌های فاطمیون خیلی با سعید خاطره دارند. 🎙راوے: همرزم شهید 📚گزیده‌ای از کتاب «راز انگشتر» @Modafeaneharaam @Modafeaneharaam
🌙 🌕شهید مدافع‌حرم 🌺یکی از دغدغه‌های اصلی آقا مجید کمک به فقرا بود. رسم خیلی خوبی داشت. هر سال ماه مبارک رمضان بسته‌های غذایی رو آماده می‌کردیم و تو مناطق محروم شهر توزیع می‌کردیم. 🌻من و آقا مجید چون باشگاه داشتیم، از همه محلّات مخصوصاً محلات پایین شهر نیرو داشتیم. از اون بچه‌ها آمار و آدرس خانواده‌های بی‌بضاعت رو می‌گرفتیم، گونی‌های برنج ۵۰ کیلویی رو می‌آوردیم، بسته‌های پنج کیلویی درست می‌کردیم؛ روغن، خرما و... رو هم کنار هم می‌گذاشتیم و بسته‌بندی می‌کردیم. 🌺پدر آقا مجید می‌گفت:«سالی چندین مرتبه گوسفند قربانی می‌کردم. اوایل، گوشت‌های قربانی را بین فامیل‌ها و همسایه‌ها تقسیم می‌کردم. مجید که بزرگتر شد، یک روز به من اعتراض کرد و گفت: ... ! 📸ادامه‌در تصاویر | تصاویر باز شود... @Modafeaneharaam @Modafeaneharaam
🌙 🌕شهید مدافع‌حرم 🌺یکبار ماه مبارک رمضان وقتی از نماز جمعه برگشتیم، دیدم علی نیمی از برنج‌های موجود در خانه را در آب خیس کرده بود تا به مردم عدس‌پلو بدهد! اما نمی‌دانست حالا چه‌کار باید کند. 🌻از او پرسیدم:«علی چه کار می‌کنی؟» گفت:«می‌خواهم افطاری بدهم.» به شوخی گفتم:«خب بده!» جواب داد:«نمی‌تونم، بلد نیستم درست کنم!» از او دلخور شدم چرا بدون اینکه بگوید، این کار را انجام داده اما آمد کنارم نشست و گفت:«مامان! ببخش، کمکم کن! نذار پیش دوستام شرمنده بشم.» 🌺با آن چهره‌ی مظلوم که به خود گرفته بود و حرفی که زد، قبول کردم. همگی کمک کردیم؛ همه‌ی برنج‌هایی را که خیس کرده بود، عدس‌پلو درست کردم و موقع افطار بین مردم پخش کرد. بعدها یاد این خاطره که می‌افتادیم، با هم می‌خندیدیم. 🌻ماه رمضان هر هفته سه‌شنبه کاروان به جمکران می‌بُرد. از سر کار خسته می‌آمد و خریدهای کاروان را انجام می‌داد و در گرمای شدید، ... ! 📸 ادامه‌در تصاویر | تصاویر باز شود... @Modafeaneharaam @Modafeaneharaam